شهید محمود دوستانی دزفولی


شهید محمود دوستانیدزفولی برادر شهید علی دوستانیدزفولی یکم تیر سال 1343 در دزفول دیده بهجهان گشود و در عملیاتهایی چون فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی و بدر شرکت کرد.
هنگام بازگشت از عملیات والفجر 8 و فتح فاو، در كنار همرزمانش در اتوبوس گردان بلال در روز پنجم اسفند سال 1364 بر اثر اصابت راكت هواپیمای دشمن متجاوز، در سن 21 سالگی به شهادت رسید و پیکر پاکش در جوار برادرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول آرام گرفت.
شهید محمود دوستانیدزفولی در وصیتنامهاش نوشت: «مردم! والله قيامت بر حق است، معادي هست، حساب و كتابي هست. بكوشيد تا اين چند روزه دنيا را در طاعت و بندگي خدا سپري كنيد كه انشاءالله در آن روز واويلا روسفيد درگاه خدا و پيامبرش باشيد!
حرف چنداني ندارم، چون هر چه ميخواهم بگويم، ميبينم مسئوليتآور است و پايم در لغزش.
از تمامي شما ميخواهم در كارها رضايت خدا را بر هر چيز مقدم بداريد و پشتيبان اسلام و انقلاب و رهبر جامعه باشيد. وحدت را حفظ كنيد كه رمز پيروزيمان بوده و هست.
از همه جوانان غيرتمند همسنگرم ميخواهم كه راه و هدف را هميشه مدنظر داشته باشند و در كوره راهها و فراز و نشيبهاي راه، مصلحت انقلاب و اسلام را بر هر كار مقدم داشته و هر جا احتياج بود، حاضر شوند و بكوشند تا جوانمردانه اسلحه شهيدان را به طرف دشمنان نشانه روند. به هيچ وجه جبهه را خالي نكنيد كه خيانت است!
از برادران مسجد ميخواهم كه جلسات و نمازجماعت را پابرجا و زنده نگهداري كنند و مراسم عزاداري امام حسين(ع) را حتماً بر پا دارند. برادران، در مراسمتان يادمان كنيد و دعايمان كنيد!»

سرباز شهید جمال عیدیزاده در سوم مرداد سال 1344 در شهرستان اهواز چشم بهجهان گشود و در دوران جوانی به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت.
پس از حضور در جبهه، يكم اسفند سال 1364، در ايستگاه حسينيه انديمشک بر اثر اصابت تركش به سينه و دست در سن 20 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
مادر جان اگر غرور جوانى بر من مسلط گشته و به تو كمتر از گل گفتهام مرا ببخش كه حتى گل گفتن هم به شما نا سپاسى است. مادر جان در نمازهاى شبت مرا دعا كن، دعا كن كه پسرت شهید شود، دعا كن كه این افتخار كه نصیب حضرت زینب(س) شده، نصیب تو هم بشود.
شهید جمال عیدیزاده در وصیتنامهاش نوشت: «مادر جان دعاى خیرت را براى امام عزیزمان و تمامى علماى اسلام و رزمندگان و سلحشوران بىنام امام زمان(ع) دریغ مكن.
مادر جان اگر جسد مرا برایت آوردند یادى از شهداى كربلا بكن و گریه سر نده و بدان كه گریه كردن براى كسى است كه شكست خورده است نه براى ما كه با شهادتمان افتخار ابدى را هم در آن جهان و هم براى ملت عزیزمان نثار كردهایم.
پدر جان كه تو همچون درختى تنومند سایهات را بر خانه گستردهاى و طورى بر ما پدری كردهاى كه هیچگونه مشكلی در زندگى نداشتم و من باید خدا را بهخاطر داشتن چنین پدرى هزاران بار سپاس بگویم.
پدر جان اگر در حق شما كوتاهى كردم حالا دیگر دستم از دنیا كوتاه شده از شما مىخواهم كه همچون گذشته در حقم پدرى كنى و حلالم نمایید.»



سردار شهید اسماعیل لجماورک در 27 شهریورماه سال 1337 در روستای رمهچر شهرستان ایذه دیده بهجهان گشود و در سال 1352 به خاطر فعالیتش در گروه المهدی(عج) به وسیله ساواک دستگیر شد ولی دست از فعالیت برنداشت و تا پیروزی انقلاب اسلامی، چند بار دیگر هم به زندان افتاد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گروه تعاونی 18 را راهاندازی کرد و به جوشکاری و تولید تانکر پرداخت و تا سال 1361 به این کار مشغول بود ولی بعد از آن، کارگاه را به دوستانش میسپارد تا بیشتر بتواند در جبهه حضور داشته باشد.
شهید اسماعیل لجماورک در عملیاتهای مختلف از جمله عملیات محرم، عملیات رمضان و عملیات خیبر حضور داشت که ابتدا آر. پی. جی زن بود ولی در عملیات خیبر فرمانده گردان شد.
سرانجام در تاریخ سوم اسفند سال 1362 در عملیات خیبر در جزیره مجنون به فیض شهادت نائل آمد ولی پیکر پاکش در خاک جبهه ماند و جاویدالاثر شد که پس از 39 سال توسط نیروهای کمیته جستجوی مفقودین شناسایی شد و به آغوش خانواده برگشت.
پیکر پاک و مطهر سردار شهید اسماعیل لجماورک پس از انتقال به زادگاهش در روز چهارشنبه سیزدهم مهرماه سال 1401 مصادف با سالروز شهادت امام حسن عسکری(ع) با حضور پرشور مردم و خانوادههای معظم شهدا در شهر ایذه تشییع شد و در گلستان شهدای روضه الزهرا(س) در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.


سردار شهید بهروز غلامی فرمانده شجاع تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی(ع) و از موسسان پادگان شهید علی غیوراصلی چهارم فروردین سال ۱۳۳۴ در شهرستان کلیبر دیده به جهان گشود.
دوران کودکی را در تبریز و اردبیل به تحصیل پرداخت، سپس همراه با خانواده برادرش به شهر اهواز مهاجرت کرد و در این شهر دیپلم گرفت. در آغاز مبارزات مردم علیه رژیم ستمشاهی، چندین مرحله از سربازی فرار کرد تا در تظاهرات و راهپیماییهای مردم تهران شرکت کند.
پس از پیروزی انقلاب همراه با سردار شهید علی غیوراصلی پادگان آموزشی بزرگی را راهاندازی کرد که پاسداران خوزستان در آن پادگان آموزش دیدند.
با تشکیل اولین گروه چریکی در زمان جنگ تحمیلی در مرزهای جنوبی کشور، به دشمن شبیخون زد و پس از آن به علت دفاع از میهن، مورد بازخواست بنیصدر، فرمانده کل قوا قرار گرفت که به همین دلیل، محاکمه صحرایی شد. بعد از عزل بنیصدر، بار دیگر به بار دیگر به جبهه بازگشت و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد.
پس از مدتی به سمت فرماندهی تیپ امام حسن مجتبی(ع) منصوب شد و چنان ترسی در دل دشمن انداخت که رادیو عراق به صراحت به وی فحاشی میکرد.
این دلیرمرد آذری ۲۸ ساله بود که پنجم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر و شرق دجله شهید شد و پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
شهید بهروز غلامی در وصیتنامهاش نوشت: «بهترین دعا، دعای کمیل است. این دعا خیلی برایم تحسینانگیز و دلنشین است. سپاه بازوی ولایتفقیه و تداوم دهنده انقلاب اسلامی در جهان است. با شکست صدام، جنگ تمام نمیشود، بلکه جنگ تا بعد از شکست عراق ادامه دارد. پس ما باید خود را برای نابودی اسراییل آماده کنیم».


سرباز شهید فرشاد هاشمیبنی سوم مهر سال 1347، یک خانواده مومن و معتقد به دین اسلام در اهواز از دیده به جهان هستی گشود.
دوران کودکی خویش را در آغوش گرم پر مهر و محبت خانواده سپری کرد تا اینکه در سن هفت سالگی جهت آموختن دانش و معرفت پا به عرصه علم گذاشت و تحصیلات خود را تا دبیرستان یکی پس از دیگری در همان محل سکونت خود سپری کرد و موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد، بعد از پایان تحصیلات به شغل کارگری پرداخت تا از این طریق توانسته باشد امرار معاش کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نهادهای مختلف انقلابی او نیز به عضویت سپاه درآمد و از طریق سپاه به عنوان پاسدار وظیفه به خدمت مقدس سربازی اعزام شد.
پس از گذشت چند ماه از خدمت سربازی، در تاریخ بیستم اسفند سال 1366، در پادگان شهید محلاتی منطقه مسجدسلیمان با اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
پس از شهادت پیکر پاک شهید فرشاد هاشمیبنی به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانوادههای معظم شهدا تشییع شد و در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 22 مزار 26 آرام گرفت.
شهید فرشاد هاشمیبنی در 19 سالگی به شهادت رسید و تربت پاکش در گلزار شهدای اهواز نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.

به منظور گرامیداشت یاد و خاطره رزمنده دلیر سردار شهید سید جاسم نوری از شهدای مدافع حرم استان خوزستان هشتمین یادواره این شهید با حضور اقشار مختلف مردم روز پنجشنبه یکم تیرماه سال 1402 در یادمان سردار سرلشکر شهید علی هاشمی واقع در گلزار شهدای اهواز با سخنرانی سردار علیرضا تنگسیری فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران برگزار شد.
سردار شهید سید جاسم نوری معروف به شیرمرد دجیل بهعنوان آخرین فرزند خانواده سید جابر در پانزدهمین روز از اسفندماه سال 1346 در شهر حمیدیه خوزستان دیده به جهان گشود.
از ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جبهه حضور داشت و پس از حضور در عراق برای دفاع از حرمین شریفین اقدام به تشکیل لشکر حضرت عباس(ع) کرد و خدمات زیادی را انجام داد.
این دلیرمرد خوزستانی در روز پنجشنبه هفتم خردادماه سال 1394 در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینة الطب بغداد به شهادت رسید.
پس از شهادت، پیکر مطهر شهید نوری به کربلای معلا منتقل و با حضور اقشار مختلف مردم و رزمندگان عراقی و زائران ایرانی در بینالحرمین تشییع شد و بعد به ایران انتقال یافت.
پیکر شهید نوری پس از انتقال به ایران در روز یکشنبه دهم خرداد ماه سال 1394 به زادگاهش شهر حمیدیه منتقل شد و مردم این دیار با او وداع کردند.
پس از آن پیکر مطهر شهید سید جاسم نوری به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا تشییع شد و بنا به وصیتش در پایین مزار شهید مدافع حرم حبیب جنتمکان در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
از شهید سید جاسم نوری سه فرزند پسر به نامهای سید محمد، سید روحالله و سید علی و یک دختر به یادگار مانده است.

به منظور گرامیداشت یاد و خاطره رزمنده دلیر سردار شهید سید جاسم نوری از شهدای مدافع حرم استان خوزستان هشتمین یادواره این شهید با حضور اقشار مختلف مردم روز پنجشنبه یکم تیرماه سال 1402 در یادمان سردار سرلشکر شهید علی هاشمی واقع در گلزار شهدای اهواز با سخنرانی سردار علیرضا تنگسیری فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران برگزار شد.
سردار شهید سید جاسم نوری معروف به شیرمرد دجیل بهعنوان آخرین فرزند خانواده سید جابر در پانزدهمین روز از اسفندماه سال 1346 در شهر حمیدیه خوزستان دیده به جهان گشود.
از ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جبهه حضور داشت و پس از حضور در عراق برای دفاع از حرمین شریفین اقدام به تشکیل لشکر حضرت عباس(ع) کرد و خدمات زیادی را انجام داد.
این دلیرمرد خوزستانی در روز پنجشنبه هفتم خردادماه سال 1394 در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینة الطب بغداد به شهادت رسید.
پس از شهادت، پیکر مطهر شهید نوری به کربلای معلا منتقل و با حضور اقشار مختلف مردم و رزمندگان عراقی و زائران ایرانی در بینالحرمین تشییع شد و بعد به ایران انتقال یافت.
پیکر شهید نوری پس از انتقال به ایران در روز یکشنبه دهم خرداد ماه سال 1394 به زادگاهش شهر حمیدیه منتقل شد و مردم این دیار با او وداع کردند.
پس از آن پیکر مطهر شهید سید جاسم نوری به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا تشییع شد و بنا به وصیتش در پایین مزار شهید مدافع حرم حبیب جنتمکان در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
از شهید سید جاسم نوری سه فرزند پسر به نامهای سید محمد، سید روحالله و سید علی و یک دختر به یادگار مانده است.

به منظور گرامیداشت یاد و خاطره رزمنده دلیر سردار شهید سید جاسم نوری از شهدای مدافع حرم استان خوزستان هشتمین یادواره این شهید با حضور اقشار مختلف مردم روز پنجشنبه یکم تیرماه سال 1402 در یادمان سردار سرلشکر شهید علی هاشمی واقع در گلزار شهدای اهواز با سخنرانی سردار علیرضا تنگسیری فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران برگزار شد.
سردار شهید سید جاسم نوری معروف به شیرمرد دجیل بهعنوان آخرین فرزند خانواده سید جابر در پانزدهمین روز از اسفندماه سال 1346 در شهر حمیدیه خوزستان دیده به جهان گشود.
از ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جبهه حضور داشت و پس از حضور در عراق برای دفاع از حرمین شریفین اقدام به تشکیل لشکر حضرت عباس(ع) کرد و خدمات زیادی را انجام داد.
این دلیرمرد خوزستانی در روز پنجشنبه هفتم خردادماه سال 1394 در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینة الطب بغداد به شهادت رسید.
پس از شهادت، پیکر مطهر شهید نوری به کربلای معلا منتقل و با حضور اقشار مختلف مردم و رزمندگان عراقی و زائران ایرانی در بینالحرمین تشییع شد و بعد به ایران انتقال یافت.
پیکر شهید نوری پس از انتقال به ایران در روز یکشنبه دهم خرداد ماه سال 1394 به زادگاهش شهر حمیدیه منتقل شد و مردم این دیار با او وداع کردند.
پس از آن پیکر مطهر شهید سید جاسم نوری به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا تشییع شد و بنا به وصیتش در پایین مزار شهید مدافع حرم حبیب جنتمکان در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
از شهید سید جاسم نوری سه فرزند پسر به نامهای سید محمد، سید روحالله و سید علی و یک دختر به یادگار مانده است.
غواص شهید سید مرتضی مرتضوی در چهارم تیر سال 1347 در روستای قپچاق بخش مرحمتآباد(چهار برج) میاندوآب استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود.
در دوران کودکی نزد پدر به آموختن قرآن پرداخت و سپس با توجه به شغل پدر که عالمی وارسته و ربانی بود، به همراه خانواده از روستای قپچاق رهسپار شهر مقدس قم شد و در همان جا در سن 11 سالگی تحصیلات ابتدایی خود را به پایان رساند.
به خاطر علاقه و اشتیاق خاصی که به علوم اسلامی و دینی داشت با تشویق و راهنماییهای پدر وارد مدرسه علوم اسلامی ولی عصر(عج) بناب شد و علوم دینی را فرا گرفت.
در دوران دفاع مقدس با عضویت در بسیج و گذراندن آموزشهای نظامی، جوانمردانه برای دفاع از شرافت و عزت ایران به سوی جبهههای حق علیه باطل شتافت که در عملیات پیروزمندانه والفجر 8 شرکت کرد و با نیروهای بعثی به نبرد پرداخت.
بنابه به گفته شهید اسماعیل اخلاص، شهید سید مرتضی مرتضوی وقتی در هنگام برگزاری والفجر 8 به منظور تهیه آب برای همسنگرانش سنگر را ترک کرد که از ناحیه سر مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و در تاریخ 19 اسفند سال 1364 با لباس غواصی به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
طلبه شهید سید مرتضی مرتضوی در سن 17 سالگی در منطقه اروندرود شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع، در گلش زهرای شهر مراغه در ردیف 18 شماره 19 در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.

معلم شهید شکرالله طیبی در تاریخ چهارم مردادماه سال 1340 در یکی از روستاهای شهرستان بهبهان دیده به جهان گشود و در دوران اوج انقلاب اسلامی که نوجوان بود تنفر خود از طاغوتیان زمان را اعلام کرد.
علاقه زیادی به امام داشت و فرمانهای ایشان را اجرا میکرد، همچنین بر پیروی از دستورات بنیانگذار انقلاب اسلامی تاکید داشت.
در برنامههای اجتماعی و مذهبی حضوری فعال داشت پس از گرفتن دیپلم در دانشگاه تربیت معلم شهید بهشتی بهبهان مشغول تحصیل شد ولی با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در تاریخ هشتم اسفند ماه سال 1362 در عملیات خیبر شهد شیرین شهادت را نوشید و به آسمان پر کشید.
بسیجی شهید شکرالله طیبی در سن 22 سالگی در منطقه عملیاتی تنگه چزابه به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای روستای کردستان سفلی آرام گرفت.
شهید شکرالله طیبی در وصیتنامهاش نوشت: «به برادران عزیز و همکار و معلمان آینده جامعه اسلامی وصیت میکنم که قبل از تخصص، متعهد باشید و برای تربیت کودکان و نوجوانان آینده خالصانه در امر تعلیم و تربیت کوشا باشید و پایه مطالعات خود را کتب اخلاقی قرار دهید، زیرا همانگونه که امام فرمود «اگر تهذیب نباشد علم توحید هم به درد نمیخورد.»
گوش به فرمان امام امت بوده و سعی کنید او را بهتر بشناسید. تلاش کنید بیشتر به یاد خدا باشید و هر کاری را برای رضای خدا انجام دهید. مطالعات خود را زیاد و بیشتر کنید و ساعاتی نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و قرآن را تلاوت نمایید.»

دانشآموز بسیجی شهید عزتالله اگدرنژاد در روز بیست و چهارم اردیبهشت سال 1344 در کوی حزبالله شهر نفتخیز هفتگل دیده به جهان گشود.
آرام، متین و مودب بود و از روشنگری دوستان و تشویق آنها برای حضور در جبهه غافل نبود، به نماز اهمیت میداد و در نمازهایش شهادت در راه خدا را درخواست میکرد.
پس از گذراندن دوره آموزشی در مسجدسلیمان راهی جبهه شد که 18 بهمن سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید ولی پیکر پاکش در خاک جبهه ماند و به وطن بازنگشت که جزو شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس محسوب میشود.
نوجوان شهید عزتالله اگدرنژاد در سن 17 سالگی در منطقه رقابیه شهد شیرین شهادت را نوشید که به منظور گرامیداشت یاد و خاطرهاش یادبودی برای آن شهید عزیز در گلزار شهدای هفتگل بنا شده است.
شهید عزتالله اگدرنژاد در وصیتنامهاش نوشت: «درود بر امام خمینی بتشکن زمان، آزاد کننده انسانها، او که حرفش را میداند، قلبش، قلب شما محرومان و ستمدیدگان و منتظران عدل است.
اکنون که وصیتنامه مرا باز کردهاید و میخوانید، میدانم چشمانتان اشکبار شده، چون ذاتا در نهاد هر خانوادهای موجود است که وقتی فردی از خانوادهاش شهید و یا به مرگ عادی و طبیعی از دنیا برود در لحظه اول غمگین میشوند و سپس با صبر خداوندی استقامت میکنند.
با توجه به فتوای امام، من عازم جبهه جنگ حق علیه باطل میباشم تا با نثار جان بیارزش خود در راه اسلام، وطنم و رهبر عالیقدر امام خمینی، درخت انقلاب اسلامی میهنم را بارورتر سازم و ریشه ضد انقلاب را برکنم، باشد که مورد پذیرش درگاه احدیت واقع گردد.»

شهید جاویدالاثر سید قاسم مرتضوی معروف به سید و سالار شهیدان قپچاق، یکم اسفند سال 1322 در روستای قپچاق بخش مرحمتآباد(چهار برج) میاندوآب استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود.
از کودکی یار و یاور خانواده بود، وقتی 18 ساله میشود، لباس سربازی به تن میکند. پس از پایان سربازی ازدواج میکند، حاصل این پیوند آسمانی، یک فرزند پسر است.
برای روزی حلال از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد، اغلب در مشاغل کشاورزی و ساختمانی مشغول فعالیت بود، به اهالی محله در هر زمینهای کمک میکرد، انسان فوقالعاده با ایمان و مومنی بود.
سیزدهم فروردینسال 1362 بههمراه دوستانش تصمیم میگیرند که به جبهه بروند، پس از گذراندن دوره آموزشی 15 مرداد سال 1362 از سوی سپاه ملکان به منطقه عملیاتی پیرانشهر اعزام میشوند، هشتم ذیحجه به مرخصی میآید و به اتفاق همرزمانش، در مراسم عید قربان در خانه یکی از اهالی روستا شرکت میکند.
روز بعد از عید قربان بههمراه دوستانش شهید عبدالحسین اللهبخشی، شهید علی(علی خان) شکری و شهید مرتضی صادقیان دوباره به منطقه شاوله پیرانشهر میروند و 30 شهریور سال 1362 به اسارت حزب دمکرات و یا کومهله در میآیند که تا کنون خبری از آنها بهدست نیامده است و جاویدالاثر هستند.
پسر شهید سید قاسم مرتضوی میگوید: آن روزی که میخواستند به جبهه بروند من دیدم صبح زود از خواب بیدار شد نماز صبح را خواند، بعد از نماز دست به درگاه حضرت احدیت بلند کرد و گفت: «بار خدایا من برای خدمت به وطنم آماده شدهام تا به جبهه بروم اگر من لایق شهادت بودم مرا به شهادت برسان و مرا قبول کن و اگر لیاقت نداشتم در راه خودت ثابت قدم کن».





شهید عبدالرضا محمدی
شهید سید عبدالمجید مصطفایی
شهید علیاکبر اکبری
شهید محمدکاطم حکیمزاده
شهید عبدالرحیم وحیدی
شهید عبدالهادی مومن
شهید علیرضا شهامی
شهید مرتضی زمانی
شهید عبدالکریم حسینزاده
شهید حمید محسنیزاده
شهید اسدالله عادیزاده

بسیجی شهید عباس کردانی(کردونی) روز 20 اسفند سال 1358 به عنوان هشتمین فرزند و آخرین پسر در شهر کوت عبدالله استان خوزستان چشم به جهان گشود و پس از حمله تکفیریها به کشورهای اسلامی برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه خاتون(س) به سوریه رفت.
چند بار در سوریه مجروح و جانباز شده بود، به پاهایش تیر و ترکش اصابت کرده و از ناحیه گوش هم زخمی شد اما بعد از مداوا و معالجه جراحات دوباره به جبهه مقاومت بازگشت.
پس از مدتی در عملیات آزادسازی شهرهای شیعهنشین نبل و الزهرا شرکت کرد و در تاریخ 19 اسفند ماه سال 1394 به همراه جمع دیگری از رزمندگان مقاومت مدال شهادت را به گردن آویخت.
شهید عباس کردانی در سن 36 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در کنار دیگر شهدای مدافع حرم اهواز در گلزار شهدای این شهر آرام گرفت.
شهید عباس کردانی در وصیتنامهاش نوشت: «به دوستان، برادران و خانوادهام سفارش میکنم آنانکه از روی بیبصیرتی و دنیا خواهی سخن گزاف میگویند و ولایت مقام معظم رهبری امام خامنهای را قبول ندارند و شهادت مدافعان حرم این امت حزبالله را زیرسوال میبرند در تشییع (اگرجنازهای بود) و تدفین و یا مراسمات ختم حضور پیدا نکنند و همینطور میخواهم برایم گریه نکنند بهخصوص خواهرانم.
خواهران و برادرانم به تسلیت گویندگان تبریک و تهنیت گویند چرا که من شهیدم و امیدوارم هنگام ظهور و قیام حجت ابن الحسن(ع) بیایم با سپاهی از شهیدان.
از خواهرانم میخواهم با حجابشان، اخلاق، و رفتارشان الگوی فاطمی باشند برای دیگران.
از پدرم میخواهم در فراغم صبر کند.»

شهید مدافع حرم رضا عادلی(کردزنگنه) دهم اسفندماه سال 1368 مصادف با شب ولادت امام حسین(ع) در کوی ایثار اهواز دیده به جهان گشود. اصالتی بختیاری دارد و نامش نیز بر اساس نذر مادر او، رضا نهاده شد.
پس از هجوم تکفیریها به کشورهای اسلامی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه رفت و روز یکشنبه 12 بهمن سال 1394 همراه با روحانی شهید حجتالاسلام مصطفی خلیلیبلوطکی، شهید علی حسینیکاهکش، شهید محمود مراداسکندری و شهید داوود نریمیسا به شهادت رسید.
شهید رضا عادلی در سن 26 سالگی در منطقه باش کوی سوریه و در عملیات آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل آمد.
شهید رضا عادلی در وصیتنامهاش نوشت: «در این زمان که کفر آشکارا به نبرد با اسلام به میدان آمده، ماندن ما شیعیان در خانه و پرداختن به زندگی دنیوی همیشه آزارم میداد و سعادت را در این میدیدم که نبرد با کفری بیایم که همان یزیدیانی هستند که امام عاشقان سیدالشهدا(س) را به شهادت رساندند و کارهای زشتی انجام دادند که هیچ وقت از یاد ما نمیرود، چه کردند این یزیدیان با اهل بیت(س)، بعد از کشتن امام حسین(ع) عمه سادات را به همراه بچهها و کودکان زنجیر کردند و به اسیری بردند. مگر ما شیعیان نباشیم که واقعه عاشورا دوباره رقم زده شود و حضرت زینب(س) دوباره به اسارت برود و دوباره کودکی سه ساله در خرابههای شام با پاهای کوچک و دستان کوچک بر خارها قدم بزند و سر بریده پدر را در آغوش بگیرد، ما میرویم تا بر خاک تو بوسه زنیم یا حسین(ع) یا زینب(س) یا رقیه(س).»
سرباز شهید علیرضا نوی در تاریخ ششم تیرماه سال ۱۳۴۵ در روستای قلعه کعبی بخش زیدون از توابع شهرستان بهبهان چشم به جهان گشود.
وی در دوران جوانی از سوی سپاه پاسداران به خدمت سربازی اعزام شد و در تاریخ پنجم اسفند سال ۱۳۶۵ در یک عملیات پدافندی شهد شیرین شهادت را نوشید و آسمانی شد.
شهید علیرضا نوی در سن ۲۰ سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه مدال شهادت را به گردن آویخت و پیکر پاکش پس از انتقال به شهرستان بهبهان، در گلزار شهدای روستای قلعه کعبی آرام گرفت.
![]()
سردار شهید بهروز غلامی فرمانده شجاع تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی(ع) و از موسسان پادگان شهید علی غیوراصلی چهارم فروردین سال ۱۳۳۴ در شهرستان کلیبر دیده به جهان گشود.
دوران کودکی را در تبریز و اردبیل به تحصیل پرداخت، سپس همراه با خانواده برادرش به شهر اهواز مهاجرت کرد و در این شهر دیپلم گرفت. در آغاز مبارزات مردم علیه رژیم ستمشاهی، چندین مرحله از سربازی فرار کرد تا در تظاهرات و راهپیماییهای مردم تهران شرکت کند.
پس از پیروزی انقلاب همراه با سردار شهید علی غیوراصلی پادگان آموزشی بزرگی را راهاندازی کرد که پاسداران خوزستان در آن پادگان آموزش دیدند.
با تشکیل اولین گروه چریکی در زمان جنگ تحمیلی در مرزهای جنوبی کشور، به دشمن شبیخون زد و پس از آن به علت دفاع از میهن، مورد بازخواست بنیصدر، فرمانده کل قوا قرار گرفت که به همین دلیل، محاکمه صحرایی شد. بعد از عزل بنیصدر، بار دیگر به بار دیگر به جبهه بازگشت و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد.
پس از مدتی به سمت فرماندهی تیپ امام حسن مجتبی(ع) منصوب شد و چنان ترسی در دل دشمن انداخت که رادیو عراق به صراحت به وی فحاشی میکرد.
این دلیرمرد آذری ۲۸ ساله بود که پنجم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر و شرق دجله شهید شد و پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
شهید بهروز غلامی در وصیتنامهاش نوشت: «بهترین دعا، دعای کمیل است. این دعا خیلی برایم تحسینانگیز و دلنشین است. سپاه بازوی ولایتفقیه و تداوم دهنده انقلاب اسلامی در جهان است. با شکست صدام، جنگ تمام نمیشود، بلکه جنگ تا بعد از شکست عراق ادامه دارد. پس ما باید خود را برای نابودی اسراییل آماده کنیم.»


جانباز دزفولی به خانواده شهیدش پیوست/وصال با همسر و فرزند پس از 38 سال
یکی دیگر از یازماندگان بوستان ایثار و شهادت از دیار دزفول آسمانی شد و پس از 38 سال به جمع خانواده شهیدش پیوست.
به گزارش خبرگزاری فارس از دزفول، یکی دیگر از یازماندگان بوستان ایثار و شهادت از دزفول پایتخت مقاومت ایران آسمانی شد و به دوستان و خانواده شهیدش پیوست.
برای دیدن متن کامل خبر اینجا کلیک کنید.







بسیجی شهید محمدحسین مردانی در 25 مرداد سال 1345 دیده به جهان گشود و در دوران هشت سال دفاع مقدس همراه با دیگر رزمندگان اسلام رهسپار جبهه شد.
پس از حضور در جبهه این دلیرمرد خوزستانی در تاریخ 21 اسفند ماه سال 1363 در عملیات بدر خلعت زیبای شهادت را به تن کرد و آسمانی د.
شهید مردانی که به عنوان بسیجی از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهههای حق علیه باطل رفته بود در حالی که 18 ساله بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره به بدن شریفش در شرق دجله شربت گوارای شهادت را نوشید و عندربهم یرزقون شد.
پیکر پاک شهید محمدحسین مردانی پس از انتقال به اهواز با حضور اقشار مختلف مردم تشییع شد و در قطعه 7 گلزار شهدای اهواز، ردیف 5 مزار 10 آرام گرفت.
_0nxj.jpg)



سردار شهید سید محمد نژادغفار مسئول تدارکات لشکر هفت ولیعصر(عج) خوزستان يكم فروردين سال 1338 در دزفول به دنيا آمد و چهارم اسفند سال 1364 در فاو عراق شهيد شد.
وی در سن 26 سالگی در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول آرام گرفت.
شهید سید محمد نژادغفار در یادداشتی نوشته است: «پس از هبوط آدم، جبرییل وقوف در عرفات را به او یاد میدهد و آداب بهجا آوردن مناسک حج را و ابراهیم خلیلالرحمان را در اعتلای خط توحیدی، وقوف در عرفات آموخت و همه انبیای مرسل و عظام در ترویج این خط تلاش کردند تا بهصورت مظهر در زمان حضرت ختمی مرتبت(ص) تجلی پیدا کرد. فلسفهاش را کسی نمیداند، اما امر اعلامی است، یعنی باید اجرا شود.
از ظهر شرعی روز عرفه(نهم ذیالحجه) تا مغرب شرعی و دیگر هیچ، تو باید در بیابان بنشینی در این گرمای طاقتفرسا و چون خدا گفته، رعایت کنی ماندن در موقف را.
اما عرفات اولین کلاس توحید است. سرزمین معرفت، میقات نیایش با الله و کسب معرفت.
همه در عرفات وقوف کردهاند، اما وقوف در عرفات شناخت «حجتالله» است؛ داخل شدن در حصار لااله الله الاالله و بعد ایمان.
عرفات را بیابان عرفی محشر میگویند. ابتدای ورود در دروازهٔ با خدا بودن و بی او نیندیشیدن.
عرفات سرزمین اتمام حجت است اگر اینجا آگاهی یافتی. اگر نه، نعوذ بالله، عرفات سرزمین خشک و کویری است و احاطهٔ کوه جبلالرحمه است و اسماء بکر و زیبا در آن جلوه کردهاند.
عرفات و اسماء جبلالرحمه، کوه رحمت، تو باید در اینجا دعا کنی و خدا آمرزنده است.»

شهيد سيد حميد حيالیموسوى در یازدهم اسفند ماه سال 1342 در شهر ويس چشم به جهان گشود و تحصيلات خود را تا كلاس سوم راهنمايى ادامه داد.
حضور در مسجد محل و علاقه او برای شركت در کلاسهای دينى، پاى او را به مسجد و نماز و قرآن بند كرده بود.
در طول مدت تحصيل به پدر در كار كشاورزى كمک میرساند اما با فوت ناگهانى پدر در جريان يک تصادف، براى كمک به معيشت خانواده ترک تحصيل کرد و در شركت نفت مشغول به كار شد تا خانواده هفت نفره خويش را اداره کند.
نسبت به انجام فرائض دينى، بهویژه حفظ حجاب بانوان، تعصبى خاص داشت، ولى هرگز عصبانى نمیشد. او با مردم خوشرفتار بود و در حل مشكلات به آنها كمک میكرد.
فردى متدين بود، هميشه قبل از اذان، آماده نماز میشد و منتظر میماند وقت نماز فرا برسد تا بتواند نمازش را اول وقت بخواند.
در ماههاى محرم و صفر در مراسم روضهخوانى شركت میكرد و خود نيز روضه میخواند. امام را خيلى دوست میداشت و هميشه از ايشان براى ديگران صحبت میكرد.
در زمان انقلاب در راهپيماییها شركت میكرد و در نوشتن شعار بر روى ديوارها به دوستانش كمک میكرد. در زمان جنگ، سه بار در جبهههای حق علیه باطل حضور يافت و به يارى رزمندگان اسلام شتافت، روحيه خيلى بالايى داشت و شجاع و نترس بود، آرزو داشت كه به شهادت برسد.
سرانجام اين رزمنده دلاور در 29 شهریور سال 1360 در جبهه كرخه نور وقتى از او خواستند كه حرفهاى دو پناهنده عراقى را ترجمه كند، بر اثر اصابت تركش خمپاره به سرش به شهادت رسيد.


