بسیجی شهید صفرعلی صفری از شهدای اهواز

شهید قاسم اتابک

هم اکنون؛ ورود پیکر پاک و مطهر 22 شهید تازه تفحص شده به خاک وطن

هم اکنون؛ ورود پیکر پاک و مطهر 22 شهید تازه تفحص شده به خاک وطن

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهيد علی‌ بخش‌ پايرون

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%AE%D8%B4%E2%80%8C_%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D9%88%D9%86%E2%80%8C_jk5g.jpg

بسیجی شهيد علی‌بخش‌ پايرون هجدهم ارديبهشت سال 1317 در شهرستان ملاير چشم به جهان گشود، در کودکی راهی مدرسه شد و تا دوم ابتدايی درس خواند. شغلش تعميركار خودرو بود. سال 1341 ازدواج كرد که 2 پسر و سه دختر از او به یادگار مانده است.

از سوی بسيج رهسپار جبهه شد و دوم فروردين سال 1361 در جبهه شوش به شهادت رسيد که پیکر پاکش در بهشت زهرای انديمشک آرام گرفته است.

شهيد علی‌بخش‌ پايرون در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «درود بر امام‌ امت‌، رهبر كبير امام‌ خميني‌ و سلام‌ بر شهيدان‌ طول‌ تاريخ‌، اينک لحظه‌ای‌ است‌ برای‌ من‌ كه‌ در اين‌ ساعت‌ چند سخنی‌ را با شما ملت‌ مسلمان‌ می‌گويم‌، عازم‌ جبهه‌ هستم‌ تا بر عليه‌ كافران‌ بعثی‌ كه‌ به‌ آب‌ و خاک وطن‌ اسلامی‌ ما تجاوز كرده‌ و مردم‌ شهرهای‌ ما را با هواپيماهای‌ روسی‌ و توپ‌ها به گلوله‌ می‌بندند و به‌ كودكان‌ شش‌ ماهه‌ نيز رحم‌ نمی‌كنند، نشان‌ بدهم‌ كه‌ هميشه تجاوزگر رفتنی‌ است‌ و حق‌ پا بر جاست‌.

فرمان‌ امام‌ را لبيک‌ گفته‌ و به‌ جبهه‌ می‌روم تا راه‌ شهيدان‌ را ادامه‌ دهم‌ و به‌ اين‌ منافقان‌ از خدا بی‌خبر نشان‌ دهم‌ كه‌ اسلام‌ نابود شدنی‌ نيست‌ و با هر جوانی‌ كه‌ به‌ خاک‌ می‌افتد چند تن‌ ديگر بلند می‌شوند و راه‌ آنها را ادامه‌ می‌دهند.

اما از ملت‌ ايران‌ خواهانم‌ كه‌ راه‌ شهيدان‌ انقلاب‌ اسلامي‌ را پاس‌ نهند. من‌ افتخار می‌كنم‌ كه‌ به‌ اين‌ راه‌ می‌روم‌ اميدوارم‌ كه‌ بعد از من‌ راه‌ من‌ را ادامه‌ داده‌ و نگذاريد كه‌ اين‌ منافقان‌ شما را منحرف‌ كرده‌ با آنها مبارزه‌ كرده‌ و هيچ‌وقت‌ از راه‌ اسلام‌ باز نايستيد.»

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید ایمان(حجت) امینی

بسیجی شهید ایمان(حجت) امینی قنواتی در پنجم مرداد سال 1348 در بهبهان دیده به جهان گشود و در نوجوانی همراه با دیگر رزمندگان از سوی بسیج به جبهه اعزام شد.

پس از حضور در جبهه روز هشتم تیر سال 1366 در عملیات نصر 4 در منطقه عملیاتی ماووت عراق شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در قطعه 3 گلزار شهدای بهبهان ردیف 10 مزار 22 آرام گرفت.

شهید ایمان امینی قنواتی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «ای ملت غیور سعی کنید که در زمان احتیاج پدرها همچو ابراهیم و فرزندان همچو اسماعیل و حتی بهتر از آن، آمادگی خود را در راه خدا اعلام نمایید و در زمانی‌که عزیزان خود را از دست می‌دهید چون زینب‌ها و ام کلثوم‌ها در مقابل دشمن استقامت کنید و صبور باشید.

مواظب فرزندان خود باشید تا به فساد اخلاقی و فکری تن در ندهند و خدای نخواسته ناامید نشوید، این را بدانید که کربلا رفتن خون می‌خواهد و به سادگی و رنج و زحمت هیچ کاری امکان‌پذیر نیست.

توصیه‌ام به دانش‌آموزان این است که جای شهدا را در پشت میزهای درس خالی نگذارید و مواظب باشید که در مدارس فسادهای اخلاقی و بی‌بند و باری‌ها به‌وجود نیاید، در صورت مشاهده به‌شدت با آن مبارزه کنید که در غیر این صورت شهدای دانش‌آموز هرگز شما را نمی‌بخشند.

خدایا تو خود بنگر که این عزیزان ما فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیل‌وار به قربانگاه می‌شتابند و پیروزمندانه جان می‌دهند و می‌سوزند تا با کفر نسازند، می‌روند تا ایمان نرود، می‌میرند تا چراغ توحید نمیرد، آن وقت منافقان از پشت به انقلاب و اسلام خنجر می‌زنند.»

شهید حمیدرضا ممبینی از شهدای ملاثانی

شهید الله‌ وردی نعیمی

دانشجوی شهید سید محمدعلی حکیم

بسیجی شهید صیدمراد فریدونی

بسیجی شهید ایمان(حجت) امینی قنواتی

بسیجی شهید احمدرضا غلامی

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید محمد جهانگیری

بسیجی شهید محمد جهانگیری دوم بهمن سال 1376 در شهرستان مرودشت استان فارس دیده به جهان گشود، پدرش کارمند کارخانه آزمایش بود. از کودکی به مسجد و نماز جماعت علاقه‌مند بود، همین موضوع سبب شد در نوجوانی و جوانی به‌عنوان یکی از فعالان فرهنگی پایگاه حمزه سیدالشهدای مسجد امام رضا(ع) مرودشت شناخته و معرفی شود.

فعالیت او در هیئات مذهبی و خدمت در مراسم عزاداری سیدالشهدا(ع) فقط مختص شهرستان مرودشت نبود چرا که در سال‌های گذشته یکی از فعالان و چهره‌های نام آشنای موکب‌های باب الحوائج(ع) و شهید جابر شهرستان مرودشت در مسیر پیاده‌روی اربعین بود و هر آنچه در توان داشت در مسیر عشق به سرور شهیدان امام حسین(ع) در طبق اخلاص گذاشته بود.

در دانشگاه در رشته کاردانی عمران و کارشناسی حسابداری تحصیل کرد. آشنایی و فعالیت او در کارهای عمرانی و فنی باعث شد خیلی زود جذب گروه‌های جهادی و خدمت‌رسانی به محرومین جامعه شود و در نقاط کم برخوردار شهر یا روستا از جوشکاری گرفته تا هر خدمتی که می‌توانست انجام می‌داد.

سال 1399 ازدواج کرد و مدتی بعد در گردان امام علی(ع) مشغول به خدمت شد. خدمت به اهل بیت(ع) و حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) یکی از بزرگترین افتخارات او در زندگی بود.

در روز یکشنبه 22 مرداد سال 1402 در راه دفاع از حریم حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) توسط دشمن تکفیری به فیض شهادت نائل آمد و برای همیشه نامش در تاریخ جاودانه شد.

شهید محمد جهانگیری در سن 26 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید که پیکر پاکش همراه با شهید غلامعباس عباسی در حرم شاهچراغ(ع) تشییع شد و سپس در گلزار شهدای روستای کناره مرودشت آرام گرفت.

شهید محمدرضا محمودی برام

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید ایمان(حجت) امینی قنواتی

بسیجی شهید ایمان(حجت) امینی قنواتی در پنجم مرداد سال 1348 در بهبهان دیده به جهان گشود و در نوجوانی همراه با دیگر رزمندگان از سوی بسیج به جبهه اعزام شد.

پس از حضور در جبهه روز هشتم تیر سال 1366 در عملیات نصر 4 در منطقه عملیاتی ماووت عراق شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در قطعه 3 گلزار شهدای ردیف 10 مزار 22 آرام گرفت.

شهید ایمان امینی قنواتی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «ای ملت غیور سعی کنید که در زمان احتیاج پدرها همچو ابراهیم و فرزندان همچو اسماعیل و حتی بهتر از آن، آمادگی خود را در راه خدا اعلام نمایید و در زمانی‌که عزیزان خود را از دست می‌دهید چون زینب‌ها و ام کلثوم‌ها در مقابل دشمن استقامت کنید و صبور باشید.

مواظب فرزندان خود باشید تا به فساد اخلاقی و فکری تن در ندهند و خدای نخواسته ناامید نشوید، این را بدانید که کربلا رفتن خون می‌خواهد و به سادگی و رنج و زحمت هیچ کاری امکان‌پذیر نیست.

توصیه‌ام به دانش‌آموزان این است که جای شهدا را در پشت میزهای درس خالی نگذارید و مواظب باشید که در مدارس فسادهای اخلاقی و بی‌بند و باری‌ها به‌وجود نیاید، در صورت مشاهده به‌شدت با آن مبارزه کنید که در غیر این صورت شهدای دانش‌آموز هرگز شما را نمی‌بخشند.

خدایا تو خود بنگر که این عزیزان ما فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیل‌وار به قربانگاه می‌شتابند و پیروزمندانه جان می‌دهند و می‌سوزند تا با کفر نسازند، می‌روند تا ایمان نرود، می‌میرند تا چراغ توحید نمیرد، آن وقت منافقان از پشت به انقلاب و اسلام خنجر می‌زنند.»

نگاهی کوتاه به زندگی شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی

شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی در روستای چولهول شهرستان پلدختر چشم به جان گشود، به‌دلیل کمبود امکانات به‌مدرسه نرفت ولی از ملاهای محلی سواد خواندن و نوشتن را یاد گرفت، اوقات فراغت خود را به‌خواندن دعاهای چون کمیل و زیارت عاشورا سپری می‌کرد.

در کنار پدر به کشاورزی مشغول بود، سال 1357 ازدواج کرد که حاصل ازدواجش یک دختر و یک پسر بود که ۵ سال بعد از شهادتش پسر به پدر شهیدش پیوست، بسیار دلسوز، مهربان و شجاع بود هر جا نیاز به کمک بود به‌دیگران یاری می‌رساند.

دیگران را سفارش می‌کرد که این دنیا محل گذر است به‌فکر آخرت باشید و خانه آخرت خود را آباد کنید.

در دوران دفاع مقدس برادرش در جبهه مشغول گذراندن خدمت سربازی بود به‌وی عرض کرد به‌خاطر مادرم شما بمانید چون ممکن است هر دو نفرمان شهید شویم، گفت که شما وظیفه خود را انجام می‌دهید و من نیز به‌تکلیف خود عمل می‌کنم. در دهم فروردین سال 1365 در حالی‌که پسرش 40 روزه بود راهی جبهه شد. در آن لحظات آخر به‌همسرش می‌گوید: من به جبهه می‌روم تیر به سرم می‌خورد و شهید می‌شوم اما کمی برای شما ناراحتم چون پیکرم باز نمی‌گردد، همسر شهید در جوابش گفت که اگر واقعا اینطور است نرو، شهید گفت به‌خدا قسم اگر بال داشتم تا مناطق عملیاتی پرواز می‌کردم تا به تکلیفم عمل کنم.

شهید فریدونی، در محاصره نیروهای بعثی تیر به‌سرش اصابت کرد و روز 25 اردیبهشت 1365 در منطقه حاج عمران مزد کارهای نیک خود را با شهادت دریافت اما به‌دلیل محاصره پیکر پاک شهدا در منطقه ماند و به همراه دیگر همرزمانش جاویدالاثر شد.

شهید غریب خارا

بسیجی شهید سید روح الله عجمیان

نگاهی کوتاه به زندگی شهید سید روح الله عجمیان

بسیجی شهید سید روح‌الله عجمیان بیستم بهمن سال 1374 در یک خانواده پرجمعیت در شهر کوهدشت استان لرستان دیده به جهان گشود.

هفت خواهر و برادر هستند که خود فرزند آخر خانواده است، به همه احترام می‌گذاشت و فرد بسیار معتقد به مبانی اسلام و اهل بیت(ع) بود.

در رشته ورزشی کاراته فعالیت می‌کرد و دارای کمربند مشکی دان 1 در رشته فنی نینجا رنجر بود. برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) و اعزام به سوریه نیز نام‌نویسی کرده بود ولی اعزام نشد.

صبح پنج‌شنبه 12 آبان سال 1401 سید روح‌الله عجمیان که کارگر گچ‌کار است آماده رفتن به محل کار می‌شود. پیش از رفتن دوستانش در بسیج خبر می‌دهند اغتشاشگران می‌خواهند در کمالشهر کرج بلوا ایجاد کنند و فضا برای مردم عادی ملتهب می‌شود و کار به ناامنی کشیده خواهد شد. سریع به همراه دیگر دوستانش به این منطقه می‌روند تا با مدیریت فضا از ایجاد ترافیک و درگیری جلوگیری می‌کنند.

عده‌ای از اغتشاشگران او را زیر نظر گرفته و در نقطه‌ای از خیابان محاصره می‌کنند. جمعیتی چند نفره از زن و مرد که حدی برای قساوت برای خود قائل نیستند او را چنان می‌زنند که در راه اعزام به بیمارستان به شهادت می‌رسد.

پدر شهید سید روح‌الله عجمیان می‌گوید: «روح‌الله با دوستانش به مزار شهدای مدافع حرم در حرم امام زاده محمد می‌رود و می‌گوید مرا کنار این‌ها دفن کنید. دوستانش می‌خندند و می‌گویند حالا شهادت کجا بود؟ می‌خواهی بروی سوریه؟ او دیگر حرفی نمی‌زند. چهار روز بعد پیکرش همان جایی که گفته بود به خاک سپرده شد.»

نگاهی کوتاه به زندگی شهید حسین بادیه‌نشین

شهید حسین بادیه‌نشین پنجم آبان سال 1339 چشم به جهان گشود و یکم فروردین سال 1361 همزمان با عید نوروز در عملیات فتح‌المبین به فیض شهادت نائل آمد.

خبر شهادتش را از طرف سپاه میمه به خانواده دادند ولی مادر شهید باورش نمی‌شد. تنها با دیدن پیکر پسرش بود که شهادتش را باور کرد.

شهید حسین بادیه‌نشین در سن 22 سالگی در تنگه الرقابیه به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از تشییع در صحن امامزاده صالحه خاتون(س) روستای ازان شهرستان شاهین‌شهر و میمه آرام گرفت.

برادر شهید می‌گوید: «بعد از پیروزی انقلاب روز‌ها در تهران کار می‌کرد و بعد از ظهر و شب‌ها در کمیته محله پاسداری می‌داد. مدت‌ها فعالیتش بر همین منوال بود، جنگ تحمیلی که شروع شد. خیلی مایل بود در جبهه‌ها حضور داشته باشد ولی با مخالفت مادر مواجه می‌شد. دوستان و آشنایان را تشویق به رفتن جبهه می‌کرد. تا اینکه در سن حدود 18 سالگی موعد خدمت مقدس سربازی‌اش رسید. این فرصت را غنیمت شمرد و برای گذراندن دوران آموزشی به پادگان کرمان اعزام شد، پس از سه ماه به تیپ 55 شیراز منتقل و بعد از حدود یک ماه به جبهه اعزام شد. وقتی به مرخصی می‌آمد، با مادرم از جنگ و جبهه و از دوستان و همرزمانش که به شهادت رسیده بودند می‌گفت. بار‌ها از همرزمانش و از شوق شهادتی که در وجودش بود برای مادر می‌گفت. برادرم با اینکه مدت زیادی در تهران زندگی کرده بود و برای مدت تقریباً طولانی آنجا به کار و زندگی مشغول بود، اما این موضوع تأثیری بر رفتار و کردارش نگذاشت و همچنان صفا و صمیمیت روستایی‌ها را داشت.»

شهید حسین بادیه نشین

شهید داوود جباری

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید داوود خدادوست

بسیجی شهید داوود خدادوست هفتم فروردین سال 1345 در خانواده‌ای مذهبی و کارگر در روستای ازان بخش میمه به دنیا آمد. سومین فرزند خانواده هشت نفره خود بود.

مرداد سال 1364 از سوی لشکر 77 خراسان به جبهه اعزام شد و سوم خردادماه سال 1365 با اصابت ترکش به سرش در سن 20 سالگی در موسیان به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش پس از تشییع در صحن امامزاده صالحه خاتون(س) روستای ازان شهرستان شاهین‌شهر و میمه آرام گرفت.

برادر شهید داوود خدادوست می‌گوید: «برادرم دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت. مشکلات اقتصادی خانواده و بیماری سختی که در زمان کودکی به آن دچار شد، زندگی‌اش را تا مدت‌ها تحت تأثیر قرار داد. بیماری‌اش آنقدر سخت بود که دیگر امیدی به زندگی برادرم نداشتیم، اما توسل به ائمه و معصومین(ع) او را به زندگی بازگرداند. پدرمان آن زمان نانوایی داشت و از این راه خرج و مخارج خانواده را تأمین می‌کرد. کودک بود که پدر و مادرم به دلیل مشکلات اقتصادی مجبور شدند هم کشاورزی کنند و هم در منزل نان بپزند. با توجه به این مشغله‌های روزمره و بیماری داوود، نگهداری‌اش کار راحتی نبود. پدرم مجبور بود داوود را روی دوشش بگذارد و در هوای گرم نانوایی او را نگهداری کند. شرایط سختی بود، اما پدرم تأکید زیادی بر رزق حلال داشت. داوود دوره ابتدایی و راهنمایی را در روستای ازان سپری کرد. با توجه به وضعیت معیشت خانواده مجبور شد در کلاس سوم راهنمایی تحصیل را رها کند و در یک مکانیکی مشغول شود. می‌گفت: من نمی‌توانم شاهد سختی پدر و مادرم باشم. داوود فوق‌العاده مسئولیت‌پذیر بود.»

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید داوود کسایی

بسیجی شهید داوود کسایی در روز بیستم شهریورماه سال 1346 در خانواده‌ای ساده و زحمتکش چشم به جهان گشود. کودکی مهربان و خوش‌اخلاق بود. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس روستای ازان و وزوان بخش میمه سپری کرد و در همان دوران تحصیل در کار‌های کشاورزی و ساختمانی به پدرش کمک می‌کرد.

به نماز خواندن و عمل به قوانین اسلام اهمیت بسیاری می‌داد. به پدر و مادرش احترام زیادی می‌گذاشت و بسیار غمخوار مادر بود.

شهید کسایی دارای چهار خواهر و یک برادر کوچک‌تر از خودش بود. با خواهر و برادرش بسیار مهربان و صمیمی رفتار می‌کرد. در راهپیمایی‌ها و هیئت‌ها شرکت می‌کرد، با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران خیلی به رفتن به جبهه علاقه داشت از این رو به صورت داوطلبانه در کسوت یک پاسدار برای دفاع از میهن و شوق شهادت به جبهه رفت.

داوود در یک مقطع 10 ماهه در جبهه‌های حق علیه باطل حضور پیدا کرد، خانواده با رفتن او به جبهه مخالفتی نداشتند ولی مادر از دوری فرزندش بی‌قراری می‌کرد.

سرانجام در روز چهارم تیرماه سال 1365 به مقام شهادت رسید و خبر شهادتش از طریق سپاه و بزرگان روستا به خانواده‌اش اطلاع داده شد.

پس از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید داوود کسایی از جبهه به زادگاهش انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم به صورت باشکوهی تشییع شد.

شهید داوود کسایی در سن 19 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در صحن امامزاده صالحه خاتون(س) در روستای ازان شهرستان شاهین‌شهر و میمه آرام گرفت.

تربت پاک شهید محمد ناصری در روستای سویسه شهرستان کارون

بسیجی شهید شاپور عباسی

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید غلامحسین خلف‌زاده

بسیجی شهید غلامحسین خلف‌زاده فرزند علی‌محمد است که در سوم آبان‌ماه سال 1349 در اهواز دیده به جهان گشود و در دوران هشت سال دفاع مقدس به همراه دیگر رزمندگان اسلام راهی جبهه شد.

این رزمنده دلیر پس از حضور در جبهه در تاریخ سوم فروردین‌ماه سال 1367 در تپه ریشن کردستان عراق به فیض شهادت نائل آمد و نام خود را زمره 23 هزار شهید استان خوزستان ثبت کرد.

پس از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید غلامحسین خلف‌زاده به زادگاهش انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده‌های شهدا تشییع شد.

شهید غلامحسین خلف‌زاده درسن 18 سالگی در عملیات والفجر 10 مدال شهادت را به گردن آویخت و پیکر پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 17 مزار 27 آرام گرفت.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید یوسف سیاحی

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B7%DB%B2%DB%B3_%DB%B2%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B0%DB%B4_6oh7.jpg

نوجوان شهید یوسف سیاحی فرزند فاضل است که در سال 1349 در اهواز دیده به جهان گشود و تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی در زادگاهش ادامه داد.

این دلیرمرد خوزستانی در دوران نوجوانی همگام با دیگر رزمندگان اسلام به جبهه رفت و در تاریخ 25 دی‌ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه خرمشهر به فیض شهادت نائل آمد و نام خود را در زمره 23 هزار شهید استان خوزستان ثبت کرد.

شهید یوسف سیاحی که به عنوان بسیجی از سوی گردان امیرالمومنین(ع) به جبهه اعزام شده بود در سن 16 سالگی در عملیات کربلای پنج با رمز یا زهرا(س) به شهادت رسید و مزارش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز زیارتگاه عاشقان است.

نگاهی کوتاه به زندگی دانش آموز بسیجی شهید محمد طهماسبی

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B0%DB%B7%DB%B3%DB%B1_%DB%B2%DB%B3%DB%B1%DB%B0%DB%B2%DB%B9_p333.jpg

دانش آموز بسیجی شهید محمد طهماسبی فرزند ابوالقاسم است که در سال 1340 به عنوان نخستین فرزند در شهر اهواز دیده به جهان گشود و شادی بخش محفل خانواده خود شد.

وی در دوران کودکی راهی مدرسه شد تا به کسب علم و دانش بپردازد ولی با آغاز جنگ تجمیلی درس و تحصیل را رها کرد و به جبهه رفت.

این دلیرمرد خوزستانی پس از حضور در نبرد با دشمنان در روز هفتم مهر ماه سال 1359 شهد شیرین شهادت را نوشید و به جمع شهدای اسلام پیوست.

شهید محمد طهماسبی در سن 19 سالگی در مسیر حمیدیه به سوسنگرد به فیض شهادت نائل شد ولی پیکر پاکش هنوز به وطن بازنگشته است و از جمله شهدای جاویدالاثر دوران هشت سال دفاع مقدس محسوب می شود.

تربت پاک شهید بهزاد جلیلی در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/lostfile_jpg_25994944_gq9b.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید عزیز امينی‌خواه

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2_%D8%A7%D9%85%D9%8A%D9%86%DB%8C_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87_z3l9.jpg

بسیجی شهید عزیز امينی‌خواه دهم آبان سال 1340 در دزفول چشم به‌جهان گشود، دوم فروردين سال 1361 در كرخه شهيد شد و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهشت‌علی دزفول آرام گرفت.

شهید عزیز امينی‌خواه در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «شما خواهرانم و همسران برادرانم بايد زينب‌گونه باشيد همانند زينبی باشيد كه تمام سختی‌ها و مصيبت‌ها را تحمل كرد و جز شكر خدا چيزی نگفت و در مرگ عزيزانش هيچ نگفت و آن‌وقت فريادی بر كاخ جنايت‌كاران فرود آورد كه هزار سال دستگاه‌های تبليغاتی ظلم و جور نتوانستند خاموشش كنند، همانند حضرت فاطمه(س) حجاب خود را حفظ كنيد. فاطمه؛ زنی كه زندگی ساده و بی‌آلايش او، شخصيت والای او، روحية پرخاشگر و انقلابی او بايد سرمشق شيرزنان و شيردختران مسلمان قرار گيرد، تا زن ايرانی از فرهنگ مصرفی و مرده غرب بيرون بيايد و دنباله‌رو فرهنگ اصيل اسلامی باشد.

اما سخنی با دوستانم، دوستانی كه مدتی با آنها همنشين بودم و در جلسات قرائت قرآن و يا در جبهه با آنها بودم. سعی كنيد ذكر خدا از يادتان نرود و مواظب اعمال خود باشيد، كه خدای نكرده به ريا تبديل نشود. برای برپایی جلسات قرآن در مساجد كوشا باشيد كه من هر چه داشتم از اين جلسه قرآن بود، خود را مديون مسجد و چنين جلساتی می‌دانم.

ای ملت مسلمان ايران تا آخرين نفس از امام و روحانيت اطاعت كنيد و امام را تنها نگذاريد، قدر اين نعمت را بدانيد و كمی فكر كنيد، اگر خدا ما را از آن جامعه شيطانی بيرون نمی‌آورد و با آن حال بدی كه داشتيم می‌مرديم، آيا توشه‌ای برای آخرت داشتيم. مسلماً خير، پس ای ملت شريف شكر اين انعام را به‌جا بياوريد و نعمت خدادادی را فراموش نكنيد.»

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید محمدحسین مردانی

بسیجی شهید محمدحسین مردانی در 25 مرداد سال 1345 دیده به جهان گشود و در دوران هشت سال دفاع مقدس همراه با دیگر رزمندگان اسلام رهسپار جبهه شد.

پس از حضور در جبهه این دلیرمرد خوزستانی در تاریخ 21 اسفند ماه سال 1363 در عملیات بدر خلعت زیبای شهادت را به تن کرد و آسمانی د.

شهید مردانی که به عنوان بسیجی از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه‌های حق علیه باطل رفته بود در حالی که 18 ساله بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره به بدن شریفش در شرق دجله شربت گوارای شهادت را نوشید و عندربهم یرزقون شد.

پیکر پاک شهید محمدحسین مردانی پس از انتقال به اهواز با حضور اقشار مختلف مردم تشییع شد و در قطعه 7 گلزار شهدای اهواز، ردیف 5 مزار 10 آرام گرفت.

تربت پاک شهید شاکر فرخی در قطعه یک گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%B4%D8%A7%DA%A9%D8%B1_%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C_jxjf.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید سید علی موسوی

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C_02us.jpg

شهید سید علی موسوی سال 1340 مصادف با تولد امام رضا(ع) در شهر رهنان پا به‌عرصه وجود نهاد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در اصفهان گذراند و در دبیرستان ادب و صائب به ادامه تحصیل مشغول شد.

قبل از انقلاب برای پخش اعلامیه‌ها و شرکت در تظاهرات تلاش می‌کرد، در دوران دفاع مقدس به جبهه رفت و فعالیت‌های زیادی انجام داد.

از فضایل اخلاقی بالایی برخوردار بود به‌طوری که از طفولیت زبانزد همه بود، به نماز اهمیت زیادی می‌داد. احترام فوق العاده‌ای برای پدر و مادر قائل بود. در برخورد اجتماعی خیلی خوش‌خلق بود و با کودکان انس زیادی داشت.

به‌همراه دیگر رزمندگان از سوی بسیج به جبهه اعزام شد و پنجم مهرماه سال 1360 در منطقه دارخوین به فیض شهادت نائل آمد.

شهید سید علی موسوی در سن 20 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهر رهنان در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.

خواهر شهید می‌گوید: وقتی به او گفتند که سه ماه برای سربازی وقت داری، در پاسخ گفت که ندای «هل من ینصرنی» امام حسین(ع) را باید همین موقع جواب داد بلکه تا سه ماه دیگر جنگی نباشد و ما از این فیض بزرگ محروم بمانیم.

شهید سید علی موسوی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «اگر بنا باشد شهدا خون بدهند و امام و رهبر تلاش نمایند و زحمت بکشند ولی جامعه و مردم گوش به فرمان نباشند جامعه در زیان است و نابود شدنی می‌باشد. از خدا می‌خواهم به مردان و زنان ما حس قبول مسئولیت و توان انجام تعهد عنایت بفرماید.»

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید سید عیسی موسوی

https://s6.uupload.ir/files/154020_600_vu81.jpg

بسیجی شهید سید عیسی موسوی دهم فروردين سال 1345 در شهرستان گرگان چشم به جهان گشود پدرش سيد خليل، خواربارفروش بود، تا سال دوم راهنمايی درس خود را ادامه داد، به کار صافكاری مشغول بود و از سوی بسيج راهی جبهه نبرد با دشمن شد.

پس از حضور در جبهه در تاریخ بيست و يكم آبان 1361 در حالی‌که تخريبچی بود بر اثر اصابت گلوله به پيشانی در منطقه موسيان به فیض شهادت نائل آمد.

این دلیرمرد نوجوان در سن 16 سالگی مدال شهادت را به گردن آویخت و پیکر پاکش در گلزار شهدای امامزاده عبدالله گرگان آرام گرفت.

شهید سید عیسی موسوی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «ای امت شهیدپرور نماز، نماز، در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نهراسید خدا کفایت می‌کند، با مردم نیکو صحبت کنید.

هر گاه تفنگم قصه می‌گفت، احساس می‌کردم داغی به دل دارد. من این خانه کوچک(سنگر) را با همه جهان عوض نمی‌کنم. در درون سنگرها و در خفای خاکریزها نام استوار هر شهیدی خفته است.

آیا کسی هست که فریاد او را سر دهد؟ آیا کسی هست که سلاح او را بر دارد؟ مادرم؛ تو از انقلاب همین بس که من به شهادت برسم و سنگرم تنها خانه‌ای است که اجاره آن خون است.

این سنگر تنها یادآور لحظات فراموش شده جنگ است، لحظاتی که اگر زنده نشود ما را گرفتار بیماری‌های بی‌تفاوتی خواهد کرد و آن روز است که باید بر خویش گریست. بی من اگر به کربلا رفتید از آن تربت پاک مشتی همراه بیاورید، شاید به حرمت این خاک مرا بیامرزند.»

نگاهی کوتاه به زندگی جانباز شهید سیروس پاک‌نیا

https://s6.uupload.ir/files/index_b0r.jpg

شهید سیروس پاک‌نیا از جانبازان 70 درصد اهوازی در سال 1343 به عنوان نخستین پسر خانواده در شهر دارخوین شهرستان شادگان دیده به جهان گشود.

این جانباز شهید با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و دوران دفاع مقدس به عنوان بسیجی لباس رزم به تن کرد و به جمع رزمندگان اسلام پیوست.

شهید سیروس پاک‌نیا پس از حضور در جبهه‌های حق علیه باطل، در تاریخ هجدهم خردادماه سال 1361 بر اثر اصابت ترکش به نقاط مختلف بدنش به افتخار جانبازی نائل شد.

شهید پاک‌نیا یکی از رزمندگانی بود که در عملیات طریق‌القدس در منطقه جنوب شرکت کرد و جانباز 70 درصد شد.

این جانباز بسیجی بیش از این فراق یاران شهید را تاب نیاورد و در روز سه شنبه 15 مرداد ماه سال 1392 در آستانه عید سعید فطر شربت شهادت نوشید و میهمان شهیدان شد.

پیکر پاک شهید سیروس پاک‌نیا از جانبازان 70 درصد عملیات طریق‌القدس روز پنچشنبه 17 مراد در اهواز تشییع شد.

در این مراسم که جمعی از جوانان نسل سومی حضور داشتند تشییع پیکر پاک شهید سیروس پاک‌نیا از شهرک زردشت اهواز آغاز شد و تا گلزار شهدای این شهر ادامه داشت.

پیکر پاک شهید سیروس پاک‌نیا پس از تشییع توسط مردم و جوانان قدرشناس اهوازی، در قطعه جدید گلزار شهدا در کنار شهید سید عبدالله ولی‌شرف، شهیده فاطمه آقاجاری، شهیده مریم دانشیان، شهید دانیال چالنگی‌زنگنه و شهید جاسم مظری‌نژاد آرام گرفت.

مراسم تشییع پیکر پاک شهید سیروس پاک‌نیا به قدری غریبانه و مظلومانه برگزار شد که دل هر بیننده‌ای را به درد می‌آورد.

در این مراسم که حضور جوانان اهوازی به ویژه جوانان محله زردشت پرشور بود چند تن از جانبازان دوران دفاع مقدس نیز حضور داشتند.

تربت پاک شهید عیدالغفور کاظمی در گلزار شهدای کلگه مسجدسلیمان

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B6%DB%B0%DB%B8_%DB%B1%DB%B2%DB%B2%DB%B3%DB%B2%DB%B2_rfdb.jpg

تربت پاک شهید حسین سلحشور در قطعه 7 گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/recovered_jpeg_digital_camera_11397_uhus.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید نبی‌الله عالی‌محمودی برآفتابی

https://s6.uupload.ir/files/%D9%86%D8%A8%D9%8A_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%8A_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%8A_49th.jpg

شهید محسن فردیپور

https://s6.uupload.ir/files/img-20220121-wa0055_cm3.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید جعفر ادب

https://s4.uupload.ir/files/156571420_euor.jpg

بسیجی شهید جعفر ادب هشتم بهمن سال ۱۳۴۲ در سمنان دیده به جهان گشود و در دامان مادری عفیف رشد یافت. مهربان و خوش قلب بود و قرآن را چنان با صوت زیبا می‌خواند که شنوندگان را مدهوش می‌کرد.

تحصیلات خود را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد، اما جنگ تحمیلی و شهادت جوانان بی‌گناه ایرانی طاقت ماندن در شهر را از او گرفت و برای کمک به رزمندگان اسلام رهسپار جبهه شد.

قبل از بیست سالگی برای نخستین بار به عنوان بسیجی عازم جبهه شد و بعد از شرکت در عملیات‌های مختلف سرانجام روز بیست و هشتم آبان سال ۱۳۶۲ در حالی که 20 ساله بود در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به قافله شهیدان پیوست و پیکر پاکش در گلزار شهدای امامزاده یحیی(ع) سمنان آرام گرفت.

شهید جعفر ادب در بخشی از وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «شهادت چه کلمه زیبایی چه واژه پرمعنایی، آیا شهادت نصیب من می‌شود یا نه؟ خود نمی‌دانم ولی تا آنجا که به نظر می‌رسد و من متوجه می شوم شهادت نصیب مردان خدا می‌شود. آری شهادت نقطه اوج به لقاءالله است. پرواز به سوی نور و فرار از ظلمت و تاریکی است، شهادت معراج نور است، شهادت نقطه پرواز است به سوی ملکوت. به سوی پاکی. به سوی خداست. آیا در این زمان با مرگ طبیعی مردن جایز است؟ نه، هرگز. اگر بناست بمیرم چرا در سنگر نمیرم و چرا در خون خود غوطه‌ور نشوم و با خون خود وضو نگیرم. شهید مقام والایی دارد. مقام شهید آن قدر زیاد است که زبان عاجزم نمی‌تواند بازگو کند و قلمم از نوشتن آن عاجز می‌ماند.»

شهید عبدالحسین مجدمی مقدم در کنار سردار دل ها

https://s4.uupload.ir/files/66701_442_tunv.jpg

شهید عبدالحسین مجدمی مقدم

https://s4.uupload.ir/files/26245631-1914_2123_8cto.jpg

شهید عبدالحسین مجدمی‌‌ مقدم

https://s4.uupload.ir/files/images_0ecm.jpg

شهید عبدالحسین مجدمی مقدم

https://s4.uupload.ir/files/5885_4906.jpg

شهید عبدالحسین مجدمی‌‌ مقدم

https://s4.uupload.ir/files/27739084-8328-b_1258_q49g.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید عبدالحسین مجدمی‌‌ مقدم

https://s4.uupload.ir/files/1398110211561571619468984_2jls.jpg

شهید عبدالحسین مجدمی‌‌مقدم فرمانده بسیج شهر دارخوین سال 1359 در منطقه دُرق شهرستان شادگان دیده به جهان گشود، با اینکه فرزند دوم خانواده بود ولی همیشه اعضای خانواده همیشه با او مشورت می‌کردند.

همسرش می‌گوید: «احترام خاصی برای پدر و مادرش و فامیل قائل بود. اخلاق خوبی داشت طوری که از کوچک گرفته تا بزرگ همه از او راضی بودند. چه در خانه و چه در جمع فامیل، بین همسایه‌ها یا محل کارش، خلق نیکویش همه را جذب می‌‌کرد. اگر می‌‌‌دید دو نفر با هم اختلاف دارند سریع وساطت می‌کرد و آشتی‌‌‌شان می‌‌‌داد. صرف ‌نظر از شغل نظامی‌‌‌اش، شخصیت تعریف شده‌ای نزد دیگران داشت. در همسایگی خودمان پسری بود که بیماری عصبی داشت. وقتی همسرم را می‌‌‌دید می‌‌‌دوید جلویش و او را می‌‌‌بوسید و همسرم هم او را نوازش می‌‌‌کرد و هدیه‌‌ای در جیبش می‌‌‌گذاشت و او را خوشحال می‌کرد. دستی بر امر خیر داشت و برای خواستگاری دوستانش یا آنها که از او کمک می‌‌خواستند، پیش‌‌قدم می‌‌‌شد. خیلی از جوان‌های محله می‌گفتند که ما از طریق شهید مجدمی با بسیج آشنا شدیم و به عضویت در آن درآمدیم.»

بامداد روز چهارشنبه 2 بهمن 1398 توسط دو تروریست نقابدار در حال ورود به خانه به ضرب چهار گلوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکر پاکش با حضور پرشور مردم و جمعی از مسئولان استانی و شیوخ و سران عشایر عرب تشییع شد و در گلزار شهدای روستای بزی شادگان آرام گرفت.

شهید عبدالحسین مجدمی‌‌مقدم در سن 39 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و 2 فرزند پسر به نام‌های علیرضا و محمد از او به یادگار مانده است.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی

شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی سال 1341 در روستای چولهول شهرستان پلدختر به‌دنیا آمد، در کنار پدر به کارهای کشاورزی مشغول بود. به‌دلیل کمبود امکانات به‌مدرسه نرفت ولی در کنار ملاهای محلی سواد خواندن و نوشتن را یاد گرفت، اوقات فراغت خود را به‌خواندن دعاهای چون کمیل و زیارت عاشورا سپری می‌کرد.

در سال 1357 ازدواج کرد که یک دختر و یک پسر دارد، از لحاظ اخلاقی بسیار دلسوز، مهربان و شجاع بود هر جا نیاز به کمک بود به‌دیگران یاری می‌رساند.

همیشه دیگران را سفارش می‌کرد که این دنیا محل گذر است به‌فکر آخرت باشید و خانه آخرت خود را آباد کنید.

دفاع در مقابل دژخیمان بعثی را وظیفه خود دانست، در آن دوران برادرش در جبهه مشغول گذراندن خدمت سربازی بود به‌وی عرض کرد به‌خاطر مادرم شما بمانید چون ممکن است هر دو نفرمان شهید شویم شهید گفت که شما وظیفه خود را انجام می‌دهید و من نیز به‌تکلیف خود عمل می‌کنم. در 10 فروردین سال 1365 در حالی‌که پسرش هنوز 40 روز داشت راهی جبهه شد. در آن لحظات به‌همسرش می‌گوید: من به جبهه می‌روم تیر به سرم می‌خورد و شهید می‌شوم اما کمی برای شما ناراحتم چون پیکرم باز نمی‌گردد، همسر شهید در جوابش گفت که اگر واقعا اینطور است نرو، شهید گفت به‌خدا قسم اگر بال داشتم تا مناطق عملیاتی پرواز می‌کردم تا به تکلیفم عمل کنم.

سرانجام در 25 اردیبهشت 1365 در منطقه حاج عمران مزد کارهای نیک خود را با شهادت دریافت می‌کند.

به‌گفته دوستان شهید فریدونی، منطقه در محاصره نیروهای بعثی بود تیر به‌سرش اصابت کرد و به‌شهادت رسید اما به‌دلیل محاصره پیکر شهدا در منطقه ماند.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید هاشم دشتستانی

https://s4.uupload.ir/files/152_dvel.jpg

شهید هاشم دشتستانی 30 دى‌ماه سال 1349 در شهر کوت عبدالله شهرستان کارون دیده به جهان گشود و 16 تیرماه سال 1366 در ماووت عراق به شهادت رسید.

این دلاور بسیجی در سن 17 سالگی شهید شد و پیکر پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 17، مزار 22 آرام گرفت.

 شهید هاشم دشتستانی در وصیت‌نامه‌اش نوشت:«از خدا پوزش مى‌طلبم از اینکه جسمى سالم به‌من داد و امانتى را به‌من سپرد و من در امانت او خیانت کردم و جسمى که آلوده گناه است مى‌خواهم به او تحویل دهم. خدا مرا ببخشد از اینکه با پاهایم به‌طرف گناه و با دستانم گناه کردم و با زبانم دروغ گفتم و با گوش هایم غیبت شنیدم و چشمانم از حد خود خارج شدند. در هر حال فرض کنید تا چند لحظه دیگر مرگ به‌سراغ شما مى‌آید، عبادات خود به‌خصوص نماز را خالصانه بخوانید.

خوش به‌سعادت آنکه خود به استقبال مرگ براى خدا مى‌رود. اکنون ناراحتم از اینکه مى‌بینم فقط یک جان دارم که در راه خدا بدهم، به‌خدا قسم اگر ۱۰ جان داشتم، در راه اسلام و براى پایدارى قرآن فدا مى‌کردم.

از دوستان پوزش مى‌خواهم از اینکه به آنها محبت نکردم و نتوانستم دوستى آنها را جبران کنم، از آنها حلالیت مى‌خواهم، همچنین از اقوام و خانواده‌ام مى‌خواهم بر سر مزارم بیایید و برایم طلب عفو کنید. دست‌هایم را به آسمان دراز مى‌کنم و از خدا مى‌خواهم به‌تمام اهل خانواده‌ام صبر و پایدارى عنایت بفرماید.

چون مرگ در آخرین صفحه دفتر زندگى هر انسان گنجانیده شده و همیشه مرگ به‌سراغ انسان مى‌آید من این دفتر را برگ مى‌زنم و به‌سراغ مرگ در راه خدا پیش قدم مى‌شوم تا آخرین لحظه فراموشتان نمى‌کنم.»

نگاهی کوتاه به زندگی شهید عبدالحسین مجدمی مقدمی

https://s4.uupload.ir/files/61547924_4x59.jpg

شهید عبد الحسین مجدمی مقدم فرزند حنظل فرمانده حوزه مقاومت بسیج دارخوین یود که در سال 1359 در منطقه دُرق شهرستان شادگان دیده به جهان گشود و شادی را برای خانواده پر جمعیت خود به ارمغان آورد.

با اینکه فرزند دوم خانواده بود ولی همیشه اعضای خانواده همیشه با او مشورت می کردند.

همسرش می گوید: «احترام خاصی برای پدر و مادرش و فامیل قائل بود. اخلاق خوبی داشت طوری که از کوچک گرفته تا بزرگ همه از او راضی بودند. چه در خانه و چه در جمع فامیل، بین همسایه‌ ها یا محل کارش، خلق خوش و نیکویش همه را جذب می ‌کرد.

اگر می ‌دید دو نفر با هم اختلاف دارند سریع وساطت می‌کرد و آشتی ‌شان می ‌داد. صرف ‌نظر از شغل نظامی ‌اش، شخصیت تعریف شده‌ای نزد دیگران داشت. در همسایگی خودمان پسری بود که بیماری عصبی داشت. وقتی همسرم را می ‌دید می ‌دوید جلویش و او را می ‌بوسید و همسرم هم او را نوازش می ‌کرد و هدیه ‌ای در جیبش می ‌گذاشت و او را خوشحال می‌کرد.

دستی بر امر خیر داشت و برای خواستگاری دوستانش یا آن ‌ها که از او کمک می‌ خواستند، پیش ‌قدم می ‌شد.»

وی بامداد روز چهارشنبه 2 بهمن 1398 توسط دو تروریست نقابدار در حال ورود به خانه به ضرب چهار گلوله به درجه رفیع شهادت نایل شد و آسمانی شد.

پیکر پاک شهید عبد الحسین مجدمی مقدم با حضور پرشور مردم و جمعی از مسئولان استانی و شیوخ و سران عشایر عرب دارخوین و شادگان تشییع شد و در گلزار شهدای روستای بزی از توابع شادگان در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.

شهید عبد الحسین مجدمی در سن 39 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و 2 فرزند پسر به نام های علیرضا و محمد از او به یادگار مانده است.