شهید ایرج دستیاری

شهید ایرج دستیاری

نگاهی کوتاه به زندگی شهید ایرج دستیاری

شهید ایرج دستیاری یکم دی سال 1335 به‌عنوان سومین فرزند از 9 خواهر و برادر در شهر آغاجاری دیده به‌جهان گشود.

از دوران كودكی انسانی اجتماعی و مسئوليت‌پذير بود، سعی می‌كرد نسبت به اطرافيانش احساس مسئوليت داشته باشد.

آبان سال 1358 به سپاه امیدیه پیوست و دوره‌های مختلف را زیر نظر شهید علی غیوراصلی گذراند، سال 1359 که در خط مرزی شلمچه تحرکاتی از سوی ضد انقلاب گزارش شد، به‌همراه جوانانی که برای دفع این حمله انتخاب شده بودند، راهی منطقه شد که بیستم شهریور سال 1359 به شهادت رسید، پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت و نخستین شهید دفاع مقدس لقب گرفت.

فردی معتقد بود و توجه خاصی به اقامه نماز اول وقت و انجام واجبات شرعی داشت. علاقه وافری به ورزش، به‌ویژه فوتبال داشت و او را یکی از دروازه‌بان‌های مطرح منطقه امیدیه می‌دانستند، در باشگاه‌هایی همچون شاهین، بانک ملی و استقلال بازی کرده بود.

شهید ایرج دستیاری در وصیت‌نامه‌اش نوشت:«من صداقت و پاکی امام خمینی را اصل مسلم می‌دانم و روش مبارزاتی او را بهترین روش تلقی می‌کنم به‌همین خاطر او را به عنوان معیار اصلی تشخیص انقلابی از ضد انقلاب به‌حساب می‌آورم، گروه‌ها، سازمان‌ها و افرادی را که در سر راه او ایجاد موانع می‌کنند دشمن می‌دارم و آنهایی را که صادقانه و خالصانه برای پیاده شدن اهدافشان تلاش می‌کنند دوست می‌دارم.

دورود بر امام خمینی و ملت ایران، پدر، مادر، برادر، خواهر شاید نامه یا حرف آخر من باشد امیدوارم از من که به خاطر اسلام عزیز می‌جنگم ناراحت نباشید اگر شهید شدم برای من گریه نکنید که من زنده هستم چون این یک تحولی است از دنیا به دنیا.»

شهید مدافع حرم مرتضی کریمی‌شالی

نگاهی کوتاه به زندگی شهید مدافع حرم مرتضی کریمی‌شالی

شهید مدافع حرم مرتضی کریمی‌شالی 25 دی سال 1360 در تهران دیده به‌جهان گشود و پس از حمله تکفیری‌ها عازم سوریه شد که در تاریخ 21 دی سال 1394 در منطقه خان طومان به فیض شهادت نائل آمد ولی پیکر پاکش در جبهه ماند.

پیکر پاک شهید مرتضی کریمی‌شالی پس از 6 سال به وطن بازگشت که روز یکشنبه 21 شهریور سال 1400 در تهران تشییع شد و در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، ردیف 116، شماره 23 آرام گرفت.

مادر شهید مرتضی کریمی‌شالی می‌گوید: «آقا مرتضی از کودکی به راه اسلام و انقلاب علاقه داشت، وقتی که بزرگ شد علاقه‌اش به این راه بیشتر شد و چیزی جز اهل بیت(س)، اسلام و ایران برایش اهمیت نداشت. به او درباره زندگی و خانه و ماشین می‌گفتم اما مرتضی می‌گفت «مادر به این خانه‌های گِلی فکر نکن چون اینها به یک باد، بند هستند، به این ماشین‌ها، به این پاره‌آهن دل نبند این‌ها چیزی نیست، هدف ما باید آخرت ما باشد.»

زمانی‌که برای سوریه رفتن تصمیم گرفت دختران او کوچک بودند و همسرش راضی به رفتن او به سوریه نبود. حتی من هم از اول مخالف رفتن او بودم اما بعد از اصرارهای او بالاخره راضی شدم.»

همسر شهید نیز می‌گوید: «به زیبایی خانه خیلی اهمیت می‌داد. حتی یک‌بار که بیرون از خانه بودم، وقتی برگشتم دیدم خانه خالی است! ‌گفتم «مرتضی مبل‌ها را چه کرده‌ای؟» گفت «از چشمم افتاده‌ بودند! آنها را فروختم و مبل جدید سفارش داده‌ام.»

بعد از مبل، فرش، پشتی، پادری، پرده را به تبع آن کم‌کم عوض کرد. مثل آخرین دکور مرتضی که الآن اینجاست. همه وسایل را آبی خرید.»

شهید امیرهوشنگ شفیعی از شهدای دوران دفاع مقدس شهرستان بهبهان

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

دانش آموز شهید محمد دلجو از شهدای هویزه

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید هوشنگ تلغری

https://s4.uupload.ir/files/338926948_991f.jpg

سردار شهید هوشنگ تلغری نخستین فرمانده نیروهای مسجدسلیمان در دوران دفاع مقدس یکم دی سال 1337 در روستای هفت شهیدان دیده به جهان گشود.

دوران کودکی را در همان روستا پشت سرنهاد و بعد از دوره ابتدایی به شهر مهاجرت کرد، در دوران دبیرستان با اندیشه‌های امام آشنا شد و به صف مبارزین علیه رژیم طاغوت پیوست.

سال 1356 پس از دریافت دیپلم به سربازی رفت ولی بعد از فرمان امام، با اسلحه‌اش از پادگان فرار کرد و در خانه یکی از اقوام پنهان شد.

در دوران دفاع مقدس، طرز کار با سلاح‌های سنگین را فرا گرفت و در سوسنگرد به فرماندهی سردار شهید محمدرضا پورکیان در برابر دشمن ایستاد که روز 18 بهمن سال 1359 در حوالی سوسنگرد شربت شهادت را نوشید و پیکر پاکش در روستای هفت شهیدان مسجدسلیمان آرام گرفت.

شهید هوشنگ تلغری در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «من كه يک انسان ناچيزى هستم، در زمان اين زندگى ناپايدار هميشه دنبال اين بودم كه چگونه زندگى كنم تا يک انسان يا يک مسلمان واقعى باشم، می‌گشتم، ولى متاسفانه يا خوشبختانه آن طورى كه می‌خواستم موفق نشدم و دليل موفق نشدنم نگاه كردن به زندگى 21 ساله‌ام و نيز محيط خانواده‌ام وجود زندگى‌ام بود.

بهترين دامن براى من خدمت به اسلام و الله برگزيدن شهادت است و می‌دانم كه اين شهادت خون را در رگ‌های برادرانم و هر كس كه اسلام را می‌خواهد به جوشش در خواهد آورد. تا از تنبلى و سستى و ضعيف النفسى به درآيند، اباذروار و على‌وار زندگى كنند تا دوباره ستمگران نتوانند بر آنها مسلط شوند و اسلام على را نابود كنند و اين طور نمايانند كه بدبختى ما از اسلام است.»

تربت پاک و مطهر شهید رضا خاکساری در یادمان شهدای هویزه

تربت پاک و مطهر مداح شهید سید مجتبی علمدار در گلزار شهدای ساری

مداح شهید سید مجتبی علمدار

مداح شهید سید مجتبی علمدار

مداح شهید سید مجتبی علمدار

نگاهی کوتاه به زندگی مداح شهید سید مجتبی علمدار

مداح شهید سید مجتبی علمدار یازدهم دی سال 1345 در ساری چشم به جهان گشود. در نوجوانی عضو بسیج شد و سال 1362 به کردستان رفت.

اولین بار در عملیات کربلای 1 شرکت کرد، مدتی بعد وارد گردان مسلم بن عقیل لشکر ۲۵ کربلا شد و تا پایان جنگ آنجا ماند.

در عملیات‌های کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشت، سال 1366 فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل شد و در عملیات والفجر ۱۰ نقش‌آفرینی موثری داشت.

در کردستان عراق از ناحیه پهلو مجروح شد. سرانجام یازدهم دی سال ۱۳۷۵ بر اثر عوارض شیمیایی شهید شد و پیکر پاکش در گلزار شهدای ساری آرام گرفت.

شهید سید مجتبی علمدار در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می‌کنند نماز است. پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سر وقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز طلب کنید به همه شما وصیت می‌کنم همه شمائیکه این صفحه را می‌خوانید، قرآن بخوانید بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید و بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید. سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه‌های منزلتان، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.

به دوستان و برادران عزیزم وصیت می‌کنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه(س) مقام معظم رهبری را که همان ناله غریبانه فاطمه(س) خواهد بود به گوش برسد همان‌طوری که زمان امام خمینی(ره) گوش به فرمان بودید و در صحنه‌های انقلاب حاضر و آماده ایثار جان و مال و زندگی [باشید].

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید بهروز بهروزی

بسیجی شهید بهروز بهروزی دهم دی سال 1343 در شهرستان گناوه دیده به جهان گشود، در عملیات طریق‌القدس شرکت کرد و پس از کسب پیروزی به شهر برگشت ولی دوباره به‌جبهه رهسپار شد و در شوش در عملیات فتح‌المبین شرکت کرد که دوم فروردین سال 1361 در 18 سالگی شهید شد.

شهید بهروز بهروزی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «اکنون که در مرزهای خونین ایران این برادران ایثارگر ما با تمامی وجود این قله‌های عظیم و شهادت را در می‌نوردند هر لحظه دسته دسته به سوی معشوق خود می‌شتابند و هر طلوعی نو را به سپیده‌دم صبح عاشورا بدل می‌نمایند اینگونه مشتاقانه با خون خود وضو گرفته و این رخسارهای نازنین خود را به خاک و خون آغشته می‌کنند و فریاد حق‌طلبانه خویش را در گوش ما زمزمه می‌کنند و روحشان در پهنه آسمان‌های بیکران به‌پرواز در می‌آید .

خود نیز تصمیم به چنین کاری گرفتم و عاشقانه به‌سوی کربلاهای غرق در خون ایران شتافتیم تا شاید بتوانیم با بازوی ناتوان خود دلیرانه به سرکوبی دشمنان اسلام بپردازیم و از آنجایی‌که هدف خود را جز جنگیدن در راه خدا و شهادت در این مسیر چیزی دیگر نمی‌دانستم این عزم را به‌مرحله اجرا در آوردم و هم‌اکنون راهی جبهه‌های نبردم و می‌روم تا خون خود را به امواج خروشان خون‌های برادرانم پیوند دهم.

تابوتم را گلباران نکنید زیرا که خود روانه گلستانم. بر مزارم عزاداری نکنید زیرا که خود تا آخرین لحظه حیاتم عزادار حسین(ع) بودم.

از همکلاسی‌هایم می‌خواهم که در مدارس به خوبی از سنگر مقدسشان حفاظت نمایند و به دشمنان و منافقان هرگز اجازه نفوذ در خود را ندهند.»