مرزبان شهید پژمان شاهونوند

مرزبان شهید پژمان شاهونوند

نگاهی کوتاه به زندگی مرزبان شهید پژمان شاهونوند

مرزبان شهید پژمان شاهونوند در سال 1369 در اندیمشک دیده به جهان گشود و چند سال بود که برای خدمت‌رسانی به کشور خود وارد مرزبانی شده است.

این جوان اندیمشکی جمعه دوم آبان‌ماه سال 1392 در درگیری مرزبانان هنگ مرزی سراوان در استان سیستان و بلوچستان با اشرار مسلح به همراه چند تن از همرزمان مرزبانش از جمله شهید احمد لنگری از بجنورد، سرباز وظیفه شهید محمد صادقی‌نژاد از قوچان، محمد قرایی، امید پارادال، امین آبراش، مهدی عارفی، حامد عبدالهی، مهدی زبردست، حمید لزگی، سعید فتنقریی، مسعود معصومی، سید علی سیادت و محمد سلیمانی به شهادت رسید.

پیکر پاک شهید پژمان شاهونوند پس از انتقال به استان خوزستان روز سه‌شنبه ششم آبان‌ماه سال 1392 با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده‌های معظم شهدا، ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در اندیمشک تشییع شد و مردم خوزستان این مرزبان را تا دروازه‌های بهشت بدرقه کردند.

شهید پژمان شاهونوند در 23 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهيد شکرحسين شهاوند

http://uupload.ir/files/1xnk_unnamed.jpg

سردار شهيد شکرحسين شهاوند فرمانده گردان امام حسين(ع) لشكر 72 محرم هفتم مهر سال 1339 در روستای بيدروبه مركزی واقع در بخش الوار گرمسيری شهرستان انديمشک در خانواده‌ای متدين دیده ‌به‌جهان گشود.

تا پيروزی انقلاب اسلامی با پدر و برادرانش به كار كشاورزی مشغول بود، با شروع انقلاب به جمع مشتاقان و دوستداران امام و انقلاب پيوست و بعد از پيروزی انقلاب اسلامی به خدمت سربازی اعزام شد كه خدمت او با شروع جنگ تحميلی مصادف شد، در خطه كردستان يكي از همرزمان امیر سپهبد شهيد صياد شيرازی بود و در آنجا به دفاع از حريم ايران اسلامی پرداخت.

در تهاجم دموكرات‌ها به راديو و تلويزيون سنندج به‌همراه ديگر برادران ارتشی و سپاهی در محاصره قرار گرفت و تا رسيدن قوای كمكی مقاومت سرسختانه‌ای از خود نشان داد که توانستند صدای اسلام را كه از راديو و تلويزيون سنندج به گوش مسلمانان آن منطقه می‌رسيد آزاد کنند.

بعد از سربازی با عضويت ثابت فنی در سپاه پاسداران پلدختر مشغول خدمت شد و با انجام فعاليت‌های شبانه‌روزی و مسئوليت گشت‌های عمليات سپاه پلدختر خواب را از چشمان ضد انقلاب منافق و كوردل ربود.

در دفاع مقدس، داوطلبانه به جبهه جنوب اعزام شد، به محض ورود به سبب تخصص مربی‌گری و آشنايی با آموزش‌های متعدد نظامی به‌عنوان مسئول آموزش نظامی پادگان فجر تيپ 72 محرم در مسير حميديه به اهواز منصوب شد.

سپس توسط فرمانده تيپ 72 محرم به فرماندهی گردان امام حسين(ع) منصوب شد و خدماتی را انجام داد.

رشادت‌هایش در منطقه پاسگاه زيد زبانزد همگان است. سرانجام 27 مهر سال 1365 به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در روستای بیدروبه اندیمشک آرام گرفت.

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهيد علی‌ بخش‌ پايرون

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%AE%D8%B4%E2%80%8C_%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D9%88%D9%86%E2%80%8C_jk5g.jpg

بسیجی شهيد علی‌بخش‌ پايرون هجدهم ارديبهشت سال 1317 در شهرستان ملاير چشم به جهان گشود، در کودکی راهی مدرسه شد و تا دوم ابتدايی درس خواند. شغلش تعميركار خودرو بود. سال 1341 ازدواج كرد که 2 پسر و سه دختر از او به یادگار مانده است.

از سوی بسيج رهسپار جبهه شد و دوم فروردين سال 1361 در جبهه شوش به شهادت رسيد که پیکر پاکش در بهشت زهرای انديمشک آرام گرفته است.

شهيد علی‌بخش‌ پايرون در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «درود بر امام‌ امت‌، رهبر كبير امام‌ خميني‌ و سلام‌ بر شهيدان‌ طول‌ تاريخ‌، اينک لحظه‌ای‌ است‌ برای‌ من‌ كه‌ در اين‌ ساعت‌ چند سخنی‌ را با شما ملت‌ مسلمان‌ می‌گويم‌، عازم‌ جبهه‌ هستم‌ تا بر عليه‌ كافران‌ بعثی‌ كه‌ به‌ آب‌ و خاک وطن‌ اسلامی‌ ما تجاوز كرده‌ و مردم‌ شهرهای‌ ما را با هواپيماهای‌ روسی‌ و توپ‌ها به گلوله‌ می‌بندند و به‌ كودكان‌ شش‌ ماهه‌ نيز رحم‌ نمی‌كنند، نشان‌ بدهم‌ كه‌ هميشه تجاوزگر رفتنی‌ است‌ و حق‌ پا بر جاست‌.

فرمان‌ امام‌ را لبيک‌ گفته‌ و به‌ جبهه‌ می‌روم تا راه‌ شهيدان‌ را ادامه‌ دهم‌ و به‌ اين‌ منافقان‌ از خدا بی‌خبر نشان‌ دهم‌ كه‌ اسلام‌ نابود شدنی‌ نيست‌ و با هر جوانی‌ كه‌ به‌ خاک‌ می‌افتد چند تن‌ ديگر بلند می‌شوند و راه‌ آنها را ادامه‌ می‌دهند.

اما از ملت‌ ايران‌ خواهانم‌ كه‌ راه‌ شهيدان‌ انقلاب‌ اسلامي‌ را پاس‌ نهند. من‌ افتخار می‌كنم‌ كه‌ به‌ اين‌ راه‌ می‌روم‌ اميدوارم‌ كه‌ بعد از من‌ راه‌ من‌ را ادامه‌ داده‌ و نگذاريد كه‌ اين‌ منافقان‌ شما را منحرف‌ كرده‌ با آنها مبارزه‌ كرده‌ و هيچ‌وقت‌ از راه‌ اسلام‌ باز نايستيد.»

نگاهی کوتاه به زندگی شهید فرامرز رضایی‌ میرقائد

https://s6.uupload.ir/files/769817_356_u7zf.jpg

بسیجی شهید فرامرز رضایی‌میرقائد بیست و یکم آذر سال 1342 در اندیمشک به‌دنیا آمد، در نوجوانی برادرش شهید عزت‌الله رضایی‌میرقائد به شهادت رسید که در روحیه‌اش تاثیر به‌سزایی گذاشت، در نوجوانی ازدواج کرد.

در چهارده سالگی به جبهه رفت. وقتی دشمن بعثی توسط 54 هواپیما شهر اندیمشک را زیر بمباران گرفت به کمک مجروحین و زیر آوار مانده‌ها رفت که چهارم آذر سال 1365 بر اثر اصابت ترکش به گلویش شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.

شهید فرامرز رضایی‌میرقائد در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «من خيلی به درگاه خداوند ناليده و گريه كرده‌ام و از او حاجت خواسته‌ام تا مرا به آرزوی نهايی خود به درجه شهادت برسم. اما تا كنون هر چه در زده‌ام، گريه كرده‌ام جواب نشنيده‌ام، اميدوارم كه به‌زودی بشنوم.

برادرانم من شما را به‌عنوان رساننده پيام خود به‌سوی جامعه معرفی می‌كنم كه فقط بعد از شهادت ما ناله نكنيد بلكه علاوه بر اينكه ناله نمی‌كنيد پيام من و ساير شهدا را به گوش مردم برسانيد، شهادت كه محتوای آن دل كندن از دنيای پوچ و بی‌وفاست و انقلاب درونی جهت رسيدن به لقاءالله است.

برادران من ای تمام کسانی كه ندای پيكر آكنده به خون مرا می‌شنويد به شما وصيت می‌کنم وای بر شما، اگر كه در اين شرايط بر سر مال و منال دنيا جنگ و دعوا می‌كنيد، به‌سوی خدا پرواز کنيد و آخرت و روز محشر و آتش جهنم را در نظر بگيريد والا پشيمان خواهيد شد و من احساس می‌کنم که برادران از من سبقت گرفته و به‌خداي خود لبيک گفته، چون ايمانشان از من بيشتر بوده [است].»

سردار مدافع حرم شهید علی‌محمد قربانی

نگاهی کوتاه به زندگی سردار مدافع حرم شهید علی‌محمد قربانی

سردار مدافع حرم شهید علی‌محمد قربانی بیستم آبان‌ماه سال 1346 در روستای به‌نوارناظر اندیمشک دیده به جهان گشود، در دوران دفاع مقدس به جبهه اعزام شد و از زمان تشکیل گردان میثم تا تشکیل گردان حمزه اندیمشک، به‌عنوان فرمانده در تمام پدافندی‌ها حماسه آفرینی کرد، همچنین در عملیات‌های فتح‌المبین، کربلای 4، والفجر 8، بیت‌المقدس 2، بیت المقدس 7، نصر 4، طریق‌القدس، خیبر، بدر، والفجر 10، کربلای 5 و بسیاری دیگری از عملیات‌ها فرماندهی شجاع بود.

پس از دفاع مقدس نیز به‌عنوان رئیس بانک‌های انصار در اندیمشک، دزفول و اهواز و رئیس حراست شهرداری‌ اهواز به مردم خدمت کرد و 10 سال رئیس هیئت فوتبال اندیمشک بود که جامعه ورزش این شهرستان از او درس اخلاق آموختند.

پس از هجوم تکفیری‌ها، برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه رفت و 19 بهمن‌ماه سال 1394 در سن 48 سالگی با سمت فرماندهی عملیات آزادسازی شهرهای شیعه‌نشین نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.

شهید علی‌محمد قربانی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «به خدا به هر پست و مقامی هم که برسیم اگر صداقت نداشته باشیم نمی‌توانیم از این فرصت خدادادی برای خدمت به مردم به خوبی استفاده ببریم.

مردم خوب و سالم کم نیستند و مسائل جامعه را هم به خوبی می‌دانند و می‌فهمند و بهترین تصمیم را در موقع خود می‌گیرند. می‌بینیم که هر وقت آقا اذن می‌دهد چه عکس العملی از خود به زیبایی نمایش می‌دهند.

من که به این ایمان دارم و رسیده‌ام که تنها راه نجات جامعه و عاقبت بخیر شدن فقط و فقط گوش به فرمان آقا بودن است و لاغیر...»

شهید کریم مریدی

https://s6.uupload.ir/files/qbxvebrasv_u18.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهيد علی‌ بخش‌ پايرون

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%AE%D8%B4%E2%80%8C_%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D9%88%D9%86%E2%80%8C_jk5g.jpg

بسیجی شهيد علی‌بخش‌ پايرون هجدهم ارديبهشت سال 1317 در شهرستان ملاير چشم به جهان گشود، در کودکی راهی مدرسه شد و تا دوم ابتدايی درس خواند. شغلش تعميركار خودرو بود. سال 1341 ازدواج كرد که 2 پسر و سه دختر از او به یادگار مانده است.

از سوی بسيج رهسپار جبهه شد و دوم فروردين سال 1361 در جبهه شوش به شهادت رسيد که پیکر پاکش در بهشت زهرای انديمشک آرام گرفته است.

شهيد علی‌بخش‌ پايرون در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «درود بر امام‌ امت‌، رهبر كبير امام‌ خميني‌ و سلام‌ بر شهيدان‌ طول‌ تاريخ‌، اينک لحظه‌ای‌ است‌ برای‌ من‌ كه‌ در اين‌ ساعت‌ چند سخنی‌ را با شما ملت‌ مسلمان‌ می‌گويم‌، عازم‌ جبهه‌ هستم‌ تا بر عليه‌ كافران‌ بعثی‌ كه‌ به‌ آب‌ و خاک وطن‌ اسلامی‌ ما تجاوز كرده‌ و مردم‌ شهرهای‌ ما را با هواپيماهای‌ روسی‌ و توپ‌ها به گلوله‌ می‌بندند و به‌ كودكان‌ شش‌ ماهه‌ نيز رحم‌ نمی‌كنند، نشان‌ بدهم‌ كه‌ هميشه تجاوزگر رفتني‌ است‌ و حق‌ پا بر جاست‌.

فرمان‌ امام‌ را لبيک‌ گفته‌ و به‌ جبهه‌ می‌روم تا راه‌ شهيدان‌ را ادامه‌ دهم‌ و به‌ اين‌ منافقان‌ از خدا بی‌خبر نشان‌ دهم‌ كه‌ اسلام‌ نابود شدنی‌ نيست‌ و با هر جوانی‌ كه‌ به‌ خاک‌ می‌افتد چند تن‌ ديگر بلند می‌شوند و راه‌ آنها را ادامه‌ می‌دهند.

اما از ملت‌ ايران‌ خواهانم‌ كه‌ راه‌ شهيدان‌ انقلاب‌ اسلامي‌ را پاس‌ نهند. من‌ افتخار می‌كنم‌ كه‌ به‌ اين‌ راه‌ می‌روم‌ اميدوارم‌ كه‌ بعد از من‌ راه‌ من‌ را ادامه‌ داده‌ و نگذاريد كه‌ اين‌ منافقان‌ شما را منحرف‌ كرده‌ با آنها مبارزه‌ كرده‌ و هيچ‌وقت‌ از راه‌ اسلام‌ باز نايستيد.»

شهدای مدافع حرم اندیمشک

https://s4.uupload.ir/files/recovered_jpeg_2158_vbrw.jpg

تربت پاک سردار شهید احمد مجدی در گلزار شهدای اندیمشک

https://s6.uupload.ir/files/1657570_329_r3rw.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید مدافع حرم احمد مجدی

https://s6.uupload.ir/files/1657569_567_uhiq.jpg

سردار شهید مدافع حرم احمد مجدی فرمانده گردان مدافعان حرم 15 اردیبهشت سال 1346 دیده به جهان گشود، در نوجوانی برای رفتن به جبهه موفق نشد تا اینکه در حین اعزام رزمندگان از پنجره مینی‌بوس به داخل ماشین رفت و عازم جبهه‌ها شد.

در عملیات والفجر هشت مجروح می‌شود، به دلیل مجروحیت بالا او را در میان شهدا قرار می‌دهند. بعد از بهبودی دوباره به جبهه برمی‌گردد و تا پایان دفاع مقدس حضور داشت.

پس از هجوم تکفیری‌ها به کشورهای اسلامی به جبهه مقاومت پیوست و روز 13 بهمن سال 1394 در حلب سوریه به شهادت رسید که پیکر پاکش در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.

شهید احمد مجدی در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «دفاع از ولایت فقیه، ماندن در خط انقلاب، زندگی سالم و به دور از تجملات و مدگرایی، ادا فریضه نماز، دستگیری از افراد مستمند و ناتوان، دوری از غیبت و تهمت خدای ناخواسته از جمله اموری است که باید به آن اهتمام بورزیم که ان‌شاءالله مورد رحمت و مغفرت خداوند سبحان قرار بگیریم.

از آن جا که بعضی افرادی شایعه می‌کنند که کسانی که به سوریه و عراق برای دفاع از حرمین به جهاد می‌روند انگیزه مالی دارند، بدانید که این حرف توطئه دشمنان برای بی‌ارزش قلمداد کردن این جهاد مقدس است و به والله که هیچ یک از رزمندگان برای پول نیامده و آن چه که بعد از ماه‌ها به رزمندگان بدهند بسیار ناچیز و حقیر است و البته بنده به نوبه خود هیچ‌گونه نیاز مالی یا بدهی به کسی ندارم که مادیات و پول برایم با ارزش باشد و اصلاً در قید آن نبوده و نیستم و ادا تکلیف بر همه چیز ارجحیت دارد.»

سردار شهید توکل قلاوند معروف به آواکس دشت عباس

https://s6.uupload.ir/files/2179602_va56.jpg

سردار شهید توکل قلاوند معروف به آواکس دشت عباس

https://s6.uupload.ir/files/2179603_oy53.jpg

سردار شهید توکل قلاوند معروف به آواکس دشت عباس

https://s6.uupload.ir/files/2179600_7rgm.jpg

تربت پاک سردار شهید توکل قلاوند در گلزار شهدای روستای قلعه زره

https://s6.uupload.ir/files/images_1wo.jpg

سردار شهید توکل قلاوند

https://s6.uupload.ir/files/ghalavand-2_x7g.jpg

سردار شهید توکل قلاوند

https://s6.uupload.ir/files/ghalavand-1_62tl.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید توکل قلاوند

https://s6.uupload.ir/files/88335_356_yteb.jpg

سردار شهید توکل قلاوند، فرمانده اطلاعات عملیات قرارگاه نجف اشرف یازدهم اردیبهشت سال 1340 در روستای مهرزیل بخش الوار گرمسیری شهرستان اندیمشک چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در روستای قلعه‌رزه طی کرد و دوره راهنمایی و دبیرستان را در اندیمشک به پایان رساند.

در دوران دفاع مقدس بارها به جبهه اعزام شد و همراه گروهی از جوانان دزفول و اندیمشک در عملیات‌های چریکی و جنگ‌های نامنظم شرکت کرد، از دهلران تا فکه را زیر پوشش عملیات خود قرار داده و مانع از نفوذ نظامی عراق شد که به آواکس دشت عباس معروف است.

پیش از عملیات والفجر مقدماتی در روز 9 بهمن سال 1361 هنگام انجام عملیات شناسایی در منطقه فکه، به‌همراه سردار شهید حسن باقری، سردار شهید مجید بقایی، سردار شهید مجتبی مومنیان و سردار شهید محمدتقی رضوانی مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و در سن 21 سالگی به فیض شهادت نائل آمد که پیکر پاکش در روستای قلعه‌رزه آرام گرفت.

شهید توکل قلاوند در بخشی از وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «خدا می‌دانم اگر تا آخر عمر خود را صرف تلاش در راه این ‌انقلاب بکنم ‌دین ‌خود را نسبت به آن نتوانسته ادا کنم و جان و خون بی‌ارزش من در برابر این انقلاب قابل مقایسه نیست و این را نیز می‌دانم که لایق یکى از بخشش‌هاى تو با آن همه گناه نمى باشم تا برسد به اینکه شهادت را با آن همه مقام بالایش نصیب من گردانید ولى خدا این انقلاب زیاد به گردن امثال من حق دارد و خون ناچیز من در برابر آن ارزش ندارد آنچه مرا امیدوار به شهادت کرده بخشش و مهربانى توست که همیشه شامل حال من بوده است.»

وصيت‌ نامه‌ شهید حسین قلی پوراسحق

https://s6.uupload.ir/files/thm_834_764367_604_6aum.jpg

خدمت‌ مادر عزيز بهتر از جانم‌ سلام:

مادر جان‌ شما رنج‌ فراواني‌ برای من‌ كشيدي‌ و مرا با رنج‌ فراوان‌ و زحمت های‌ بی شماری و با چه‌ بدبختی های‌ بزرگ‌ كردی‌ هرگز زحمات‌ شما را فراموش‌ نخواهم‌ كرد و من‌ در بسيج مشغول‌ انجام‌ وظيفه‌ خدمت‌ به‌ ميهن‌ عزيز و پاسداري‌ از اسلام‌ و قرآن‌ كريم‌ هستم‌ و به ياري‌ خداوند بزرگ‌ چند روز ديگر به‌ جبهه‌ خواهم‌ رفت‌.

مادر عزيز اگر چنانچه‌ من‌ به‌ شهادت‌ نائل‌ گشتم‌ هرگز ناراحت‌ نباشی‌ و گريه‌ نكنی. مادر عزيز بهتر از جانم‌ خواهش‌ من‌ از شما اين‌ است‌ كه‌ خودت‌ و ديگر خواهرانم‌ راه‌ من‌ را ادامه‌ دهيد تا اسلام‌ عزيز پيروز و برقرار باشد.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید فرامرز رضایی‌ میرقائد

https://s6.uupload.ir/files/769817_356_u7zf.jpg

بسیجی شهید فرامرز رضایی‌میرقائد بیست و یکم آذر سال 1342 در اندیمشک به‌دنیا آمد، در نوجوانی برادرش شهید عزت‌الله رضایی‌میرقائد به شهادت رسید که در روحیه‌اش تاثیر به‌سزایی گذاشت، در نوجوانی ازدواج کرد.

در چهارده سالگی به جبهه رفت. وقتی دشمن بعثی توسط ۵۴ هواپیما شهر اندیمشک را زیر بمباران گرفت به کمک مجروحین و زیر آوار مانده‌ها رفت که چهارم آذر سال 1365 بر اثر اصابت ترکش به گلویش شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.

شهید فرامرز رضایی‌میرقائد در بخشی از وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «من خيلی به درگاه خداوند ناليده و گريه كرده‌ام و از او حاجت خواسته‌ام تا مرا به آرزوی نهايی خود به درجه شهادت برسم. اما تا كنون هر چه در زده‌ام، گريه كرده‌ام جواب نشنيده‌ام، اميدوارم كه به‌زودی بشنوم.

برادرانم من شما را به‌عنوان رساننده پيام خود به‌سوی جامعه معرفی می‌كنم كه فقط بعد از شهادت ما ناله نكنيد بلكه علاوه بر اينكه ناله نمی‌كنيد پيام من و ساير شهدا را به گوش مردم برسانيد، شهادت كه محتوای آن دل كندن از دنيای پوچ و بی‌وفاست و انقلاب درونی جهت رسيدن به لقاءالله است.

برادران من ای تمام کسانی كه ندای پيكر آكنده به خون مرا می‌شنويد به شما وصيت می‌کنم وای بر شما، اگر كه در اين شرايط بر سر مال و منال دنيا جنگ و دعوا می‌كنيد، به‌سوی خدا پرواز کنيد و آخرت و روز محشر و آتش جهنم را در نظر بگيريد والا پشيمان خواهيد شد و من احساس می‌کنم که برادران از من سبقت گرفته و به‌خداي خود لبيک گفته، چون ايمانشان از من بيشتر بوده.»

وصيت‌ نامه‌ شهید کریم سرابی

https://s4.uupload.ir/files/788295_264_kge.jpg

ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاً كانهم بنيان مرصوص

به درستی كه خدا دوست دارد آنان را كه كارزار می كنند در راهش با صفي محكم و استوار

يا ايها الذين آمنو هل ادلكم علي تجاره تحيكم من عذاب عليم تؤمنون بالله و رسول و تجاهدون في سبيله الله به اموالكم و انفسكم ذالكم خير لكم ان كنتم تعلمون.

اي كسانی كه ايمان آورده ايد آيا می خواهيد شما را به تجارتی سودمند كه شما را از عذاب دردناک آخرت نجات بخشد دلالت كنم، آن تجارت اين است كه به خدا و رسول ايمان آوريد و با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنيد و اين كار برای شما از هر چيز بهتر است، اگر بدانيد.

اي معبود من تو را شكر می گذارم كه به من سعادت اين را كه در راهت قدم بردارم نصيب كردی. اي معبود من و اي مولای من چگونه مي توانم شكر نعمت هايت را به جا آورم، اي معشوق من چگونه نامت را به زبان بياورم؟

اينک كه به من چنين لياقتي داده اي كه در راهت گام بردارم مرا استوار و ثابت قدم بدار و در اين آخرين لحظات و آخرين ساعات عمرم تو مرا بپذير و مرا لحظه ای به حال خودم رها مكن و از خود دور مگردان.

اي مولا و معبود و معشوق من، پيروزی را نصيب رزمندگان اسلام بگردان. البته من وصيتنامه نوشتن نمی دانم ولي از آنجایی كه مولای متقيان علی(ع) می فرمايد هر وقت می خواهيد بخوابيد بايد وصيتنامه ات زير سرت باشد شروع به نوشتن می كنم و مطالب ناچيزی را تقديم حضورتان می كنم.

به خدا سوگند كه اين دنيا همه قفسی بود برايم و جز گناه كردن در آن خيري نديدم، نمی دانم چرا بعضي از اين مردم به اين دنيا چسبيده اند و خدا و آخرت را فراموش كرده اند و زندگي دنيوی را جاي خوردن و خوابيدن و عيش و نوش می دانند. مگر نمی دانيد كه دنيا محل گذر است و همه بايد از اين دنيا بروند؟ مگر نبودند مردم و نسل هايی كه قرن ها پيش در اين دنيا زندگی می كردند كدام يک از آنها در اين دنيا ماندگار شد؟ همه از اين دنيای فانی رفتند اما بعضی مانند امام حسين و بعضی مانند يزيديان رفتند بعضی ها مرگ با عزت را پذيرفتند و بعضی مرگ با ذلت را. وای بر ما اگر مرگ با ذلت را بپذيريم.

امروز اسلام در خطر است و در محاصره كفر قرار گرفته است، كفار و ابر جنايتكاران دست به دست هم داده اند تا اسلام را نابود كنند. ای مردم هنوز يزيد زنده است عمر ابن سعدها و اين زيادها هنوز زنده اند و حسين(ع) نيز زنده است. ای مردم دست به دست همديگر دهيد و به اين جنايتكاران بگوئيد چه از اسلام می خواهيد كه از زمان جد پليدتان ابوسفيان در برابر اسلام قد علم كرده ايد، ديگر زندگي بس است در ناز و نعمت. اگر امروز اسلام شكست بخورد ديگر اسلامی وجود نخواهد داشت پس بكوشيد تا جامة ذلت نپوشيد.

در آخر به روايتی از امام علی(ع) كفايت می كنم كه به بهشت زهرا می رود و با مردگان به گفتگو می نشيند و می گويد: «ای مردگان برخيزيد ببينيد چه به سر فرزندانتان آمده ببينيد خانه هاي تان چگونه از بين رفته و به خرابه تبديل شده، برخيزيد ببينيد چگونه ميراث تان را تقسيم كردند و در آخر حضرت می فرمايد: به خدا اگر شما زنده می شديد می گفتيد يا علی تو راست می گفتي.» پس اي مردم به هوش باشيد كه عمرتان بيهوده تلف نشود زيرا عمر زود سپری خواهد شد.

اما چند كلمه با خانوادة عزيزم: «اميدوارم كه هميشه پيروز و موفق باشيد و از اينكه فرزندی را فدای اسلام و امام حسين(ع) كرديد خوشحال باشيد و به يک يک اعضای خانواده ام و فاميل ها و دوستان مهربانم و آشنايان سلام می رسانم و از خدا براي آنها پايداری و استقامت آرزو دارم.

به مادر مهربانم سلام می رسانم و می خواهم كه شهادت مرا تحمل كند و همچون زينب(س) صبری استوار داشته باشد و اگر مادر جان می خواستي گريه كنی برای امام حسين گريه كن نه برای من. به خدا سوگند رستگارترين مردم در آخرت شهدا هستند. مادر جان همين طور كه سال ها است با سختی ساخته ای هم اكنون نيز استوار و ثابت قدم باش و اما پدرم تو نيز پيرو حسين(ع) باش تا خدا تو را از حسينيان قرار دهد. به خواهران و برادرانم تک به تک سلام می رسانم. ديگر عرضی ندارم، خدا رحمت كند شما را»

والسلام

شهید سید اردشیر موسوی

https://s4.uupload.ir/files/788098_577_wwnk.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید سید اردشیر موسوی

https://s4.uupload.ir/files/56557031575893890437_y679.jpg

شهید سید اردشیر موسوی در روز 30 شهريور سال 1342 در اندیمشک دیده به جهان گشود. پدرش سید حسین نام داشت و راننده مینی‌بوس بود که از طریق آن امرار معاش خانواده را تأمین می‌کرد.

سید اردشیر دانش آموز بود و در سال اول متوسطه درس می‌خواند که در روز بيست و هفتم دی‌ماه سال 1357 هنگام مواجه شدن با مزدوران رژيم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله در دزفول به شهادت رسيد.

سید حسین موسوی پدر شهید سید اردشیر موسوی درباره شهادت پسر می‌گوید: «اردشیر بسیار شجاع بود او در نوجوانی منش یزرگان را داشت به خوبی خاطر دارم در 27 دی‌ماه 1357 به اتفاق پسرم با مينی‌بوس خودمان به طرف شهر می‌آمديم كه مزدوران رژيم پهلوي جاده را بسته بودند.

من برای یک لحظه ترسیدم نگاهی به اردشیر کردم نمی‌دانستم باید چه کار کنم اما پسر 14 ساله ام شجاعانه نشسته بود با نگرانی گفتم: اردشیر برو زير صندلی‌ها پنهان شو، اما او قبول نكرد و گفت: مرد يک بار می‌ميرد و آمد كنار من كه در حال رانندگی بودم نشست.

ما چند عكس امام را جلوی شيشه اتومبيل زده بوديم جلوی ما را گرفتند، يكی از آنها سلاح خود را زير گلوی پسرم گذاشت و ديگری اعلام كرد كه عکس‌های امام را پاره كن ولی من سرپيچی كردم و در يک لحظه صدای پسرم را شنيدم كه گفت: الله اكبر نگاهش کردم شجاعت در چشمانش موج می‌زد و ادامه داد: مرگ بر شاه و در آغوشم افتاد. دستانم غرق خون شد و در جلوی چشمانم به سوی معبود شتافت و بهشتی شد.»

گاهی کوتاه به زندگی شهید طاهر اکبری

https://s4.uupload.ir/files/530396_602_zppl.jpg

شهيد طاهر اكبری 30 اردیبهشت سال 1345 در شهرک بنوار ناظر اندیمشک ديده به جهان گشود، در دوران تحصيل دانش‌آموزی ممتاز بود و اولياء مدرسه نيز از او راضی بودند، به طوری كه كتابخانه دبيرستان شريعتی را طاهر اكبری ناميدند.

در اوقات فراغت علاوه بر مطالعه به پدرش نيز كمک می‌كرد و در کارهایش به او یاری می‌رساند.

نوجوانی مؤمن، خوش اخلاق و صبور بود و در بين مردم اندیمشک به ویژه اهالی شهرک بنوار ناظر از محبوبيت خاصی برخوردار بود.

در طول حیات دنیوی به پدر و مادر خیلی احترام می‌‏گذاشت و هميشه ديگران را به رعايت حجاب اسلام و پيروی از خط رهبری توصيه می‌کرد.

فرائض دينی خود را به خوبی انجام می‌داد، با قرآن و دعا انس و الفت داشت و همیشه نسبت به اهل بيت(ع) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ارادت خاص خود را ابراز می‌کرد.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی‌های مردم عليه رژيم طاغوت شركت می‌‏كرد و پس از انقلاب نیز به عضویت بسیج مستضعفین درآمد، همچنین در انجام کارهای فرهنگی مدرسه نيز فعال بود.

پيرو امام(ره) و فرمایشات ایشان بود به همین خاطر نیز برای دفاع از اسلام و ميهن به نبرد با دشمن رفت و نخستین بار در سن 15 سالگي به جبهه اعزام شد.

پس از حضور مداوم در جبهه‌های نور علیه ظلمت سرانجام در 25 تیر سال 1361 همزمان با ماه مبارک رمضان در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

شهيد طاهر اكبری در سن 16 سالگی در عملیات رمضان بر اثر اصابت تير به پا و شكم بشهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.

تربت پاک شهید مدافع حرم علی محمد قربانی در گلزار شهدای اندیمشک

https://s4.uupload.ir/files/img-20200521-wa0206_xlnf.jpg

تربت پاک شهید جهان بخش قلاوند

https://s4.uupload.ir/files/15304201514801_bpy7.jpg

پرواز بانوی مدافع سلامت در اندیمشک

https://uupload.ir/files/ltym_c51d9b5c-18f5-4bb9-9380-dbe47d47e7d9.jpeg

شهیده فریده صادقی مقدم یکی از پرستاران کادر درمان در اثر ابتلا به کرونا و تحمل یک ماه درد و رنج بیماری جان خود را از دست داد.

این بانوی فداکار از کارکنان شبکه بهداشت و درمان اندیمشک است که سال‌ها در بیمارستان امام علی(ع) خدمت نموده و از هیچ تلاش و کوششی در راه پیشرفت اهداف بهداشت و درمان فروگذار نبود.

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید علی محمد قربانی

https://uupload.ir/files/1rd8_139503021842302257748894.jpg

شهید علی‌محمد قربانی در سال 1345 در روستای به‌نوارناظر شهرستان اندیمشک دیده به جهان گشود و در ایام جوانی در مبارزات مردمی علیه رژیم شاهنشاهی پهلوی حضور فعالی داشت.

این رزمنده دلیر در دوران دفاع مقدس با پوشیدن لباس رزم به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و از زمان تشکیل گردان میثم تا تشکیل گردان حمزه اندیمشک، به عنوان فرمانده در تمام پدافندی‌ها حماسه آفرینی کرد.

شهید قربانی در عملیات‌های فتح‌المبین، کربلای 4، والفجر 8، بیت‌المقدس 2، بیت المقدس 7، نصر 4، طریق‌القدس، خیبر، بدر، والفجر 10، کربلای 5 و بسیاری دیگری از عملیات‌های غرور آفرین دفاع مقدس به عنوان فرمانده حضور داشت.

این رزمنده خستگی ناپذیر پس از دوران دفاع مقدس نیز به عنوان رئیس بانک‌های انصار در شهرهای اندیمشک، دزفول و اهواز و رئیس حراست شهرداری‌ کلانشهر اهواز به مردم خدمت کرد.

شهید قربانی در عرصه فوتبال نیز حضور داشت و به مدت 10 سال رئیس هیئت فوتبال اندیمشک بود که جامعه ورزش این شهرستان از این شهید درس اخلاق آموختند.

رزمنده دلیر شهید علی‌محمد قربانی، با هجوم تکفیری‌ها به سوریه برای دفاع از پس از هجوم تکفیری‌ها به سوریه برای دفاع از حرم نورانی حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به این کشور رفت و در بهمن ماه سال 1394 به فیض شهادت نائل شد.

شهید قربانی در سن 49 سالگی در حالی که فرماندهی عملیات آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا را بر عهده داشت آسمانی شد و به دوستان و همرزمان شهیدش پیوست.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید غلامرضا دینارونی

https://uupload.ir/files/n6n_858.jpg

سرباز شهید غلامرضا دینارونی فرزند رمضان در تاریخ 29 دی ماه سال 1344 به عنوان نخستین فرزند خانواده خود در شهر اندیمشک و دیار سردار شهید توکل قلاوند دیده به جهان گشود و در دوران دفاع مقدس به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد.

سرانجام این جوان دلیر در تاریخ هفتم آبان ماه سال 1365 به درجه رفیع شهادت نائل شد و نام خود را در دفتر 23 هزار شهید گلگون کفن خوزستان به ثبت رساند.

شهید دینارونی در حالی که جوانی 21 ساله بود در باختران شربت شهادت نوشید و پیکر مطهرش پس از انتقال به خوزستان در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز ردیف 13 مزار 17 آرام گرفت.

اعظم آقایی، مادر سرباز شهید غلامرضا دینارونی در گفت‌ و گو با خبرنگار تسنیم، با گرامیداشت یاد و خاطره شهدا اظهار داشت: من 6 فرزند دارم که غلامرضا نخستین آنها بود.

وی به بیان برخی از ویژگی‌ های فرزند شهیدش پرداخت و افزود: غلامرضا آدم مهربان و خوبی بود و در دوران دفاع مقدس که به سربازی رفت به عنوان مکانیک در جبهه خدمت می‌کرد.

مادر شهید غلامرضا دینارونی با بیان اینکه پسر شهیدم خیلی مردم‌ دار بود، تصریح کرد: به همین خاطر وقتی به شهادت رسید از دکتر و مهندس و بازاری گرفته تا اقوام  و آشنایان و دوستان در مراسم تشییعش حضور یافته بودند.

عروج جانباز اندیمشکی در بهار

https://uupload.ir/files/cfrp_img_20210412_135648_351.jpg

یکی دیگر از کبوتران خونین بال بوستان ایثار و شهادت از شهرستان اندیمشک آسمانی شد و به همرزمان و دوستان شهیدش پیوست.

جانباز و آزاده دوران هشت سال دفاع مقدس علی بهاروند در دوران حمله ددمنشانه دشمن به خاک وطن به صف مدافعان جمهوری اسلامی ایران پیوست و به نبرد با متجاوزان پیوست.

این دلیرمرد خوزستانی در هنگام دفاع از دین و میهن به اسارت نیروهای دشمن درآمد و سال های سال در زندان های مخوف عراق به سر برد که پس از چندین سال آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت.

این جانباز سرافراز که چندین سال درد و رنج مجروحیت را به جان خریده بود بیش از این دوری یاران شهید را تاب نیاورد و در روزهای بهاری به جمع آنها ملحق شد.

تشییع یک شهید گمنام در اندیمشک

https://uupload.ir/files/gopl_13991219132123737223843410.jpg

پیکر مطهر یک شهید گمنام دوران هشت سال دفاع مقدس با حضور جمعی از مسئولان و مردم در اندیمشک تشییع شد.

همزمان با ایام شهادت حضرت امام موسی کاظم (ع) هفتمین اختر تابناک امامت و ولایت پیکر مطهر یک شهید گمنام دوران هشت سال دفاع مقدس در اندیمشک تشییع شد.

پیکر این شهید والامقام توسط جمعی از پاسداران و بسیجیان استان خوزستان و استان البرز بدرقه شد و در منزلگاه ابدی خود در پادگان شهید کلهر آرمید.

این شهید گمنام دوران دفاع مقدس 19 سال سن دارد که از سوی سپاه به جبهه اعزام شده بود و در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید گلگون کفن در سال 1361 در شرق بصره شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از 38 سال توسط کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح تفحص شد.

نگاهی کوتاه به زندگی روحانی شهید مسعود صالح‌ فر

http://uupload.ir/files/7zgv_1398051318173288718033984.jpg

روحانی شهید حجت‌ الاسلام والمسلمین مسعود صالح ‌فر فرزند احمد است که در تاریخ یکم فروردین ‌ماه سال 1340 در شهر اندیمشک دیده به جهان گشود و در ابتدای دوران جوانی به حوزه علمیه رفت تا در علوم دینی تحصیل کند.

این دلیرمرد خوزستانی در سال ‌های نخست جنگ تحمیلی استکبار جهانی علیه ایران به جبهه رفت و همراه دیگر رزمندگان اسلام به نبرد با دشمن پرداخت.

پس از حضور در جبهه روحانی شهید مسعود صالح‌ فر در تاریخ دهم اسفندماه سال 1362  به فیض شهادت نائل آمد و نام خود را در زمره 23 هزار شهید استان خوزستان ثبت کرد.

شهید مسعود صالح ‌فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای اندیمشک در کنار دیگر شهیدان زیارتگاه عاشقان است.

شهید حسین شهاوند، شهید محمدرضا ایستان، شهید حبیب عصاره، شهید عبدالرضا بصیری‌فر، شهید عباس قلاوند، شهید بهمن بردی، شهید یوسف قنبری، شهید محمدرضا اختیارقناد، شهید احمد موچانی، شهید کرم‌الله سراجی، شهید مسعود قادری، روحانی شهید مسعود صالح‌فر، شهید غلامعباس دهواری، شهید درویش باباخواه، شهید اسماعیل خانه‌فروش، شهید پژمان شاهونوند، شهید مجتبی بابایی‌زاده، سردار شهید جان‌محمد علی‌پور، سردار شهید علی‌محمد قربانی، سردار شهید رضا رستمی‌مقدم، سردار شهید احمد مجدی‌نسب، شهید حبیب رحیمی‌منش، شهید حجت‌الاسلام والمسلمین محمد کیهانی، دانشجوی شهید احمد حاجیوند الیاسی، شهید مدافع حرم جاویدالاثر مهدی نظری و شهید سجاد افراسیابی از جمله شهدای اندیمشک هستند.

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهيد حسين شهاوند

http://uupload.ir/files/1xnk_unnamed.jpg

سردار شهيد حسين شهاوند فرمانده گردان امام حسين (ع) لشكر 72 محرم فرزند درویش در تاریخ هفتم مهر ماه سال 1339 در روستايبيدروبه مركزي واقع در بخش الوار گرمسيري از توابع شهرستان انديمشک در خانواده اي مذهبي و متدين متولد شد.

دوران تحصيلي ابتدائي و راهنمائي را در همان روستا با موفقيت پشت سر گذاشت و به سبب انجام امور كشاورزي از تحصيل محروم ماند. تا شروع پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) با پدر و برادرانش به كار كشاورزي مشغول بود.

با شروع انقلاب به جمع مشتاقان و دوستداران امام و انقلاب پيوست و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به خدمت  سربازي اعزام شد كه خدمت او با شروع جنگ تحميلي مصادف گشت. وي در خطه كردستان يكي از همرزمان امیر سپهبد شهيد صياد شيرازي بود و در آنجا به دفاع از حريم ايران اسلامي پرداخت.

شهيد شهاوند در تهاجم دموكرات ها به راديو و تلويزيون سنندج به همراه ديگر برادران ارتشي و سپاهي در محاصره قرار گرفت و تا رسيدن قواي كمكي مقاومت سرسختانه اي از خود نشان داده و توانستند صداي اسلام را كه از راديو و تلويزيون سنندج به گوش مسلمانان آن منطقه مي رسيد آزاد نمايند.

بعد از اتمام خدمت سربازي با عضويت ثابت فني در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پلدختر از توابع لرستان مشغول خدمت شد و با انجام فعاليت هاي شبانه روزي و مسئوليت گشت هاي عمليات سپاه پلدختر خواب را از چشمان ضد انقلاب منافق و كوردل ربود.

وي سپس داوطلبانه به جبهه جنوب اعزام شد و به محض ورود به سبب تخصص مربيگري و آشنايي با آموزش هاي متعدد نظامي به عنوان مسئول آموزش نظامي پادگان فجر تيپ 72 محرم در مسير راه حميديه به اهواز منصوب شد.

بعد از آن توسط فرماندهي تيپ 72 محرم به فرماندهي گردان امام  حسين (ع) منصوب شد و خدماتی را انجام داد.

 او در راستاي هدفش پايدار و مقاوم بود. در شرايط  مهم توانايي خدمت را داشت و همواره مي گفت به فرموده حضرت علي (ع) دندانها راروي هم بفشاريد و مانند كوه مقاوم باشيد. رشادت هاي شهيد در منطقه  عمومي و پاسگاه زيد زبانزد همگان است.

شهید حسین شهاوند در تاریخ 27 مهر ماه سال 1365 به فیض شهادت نائل شد و تربت پاکش در روستای بیدروبه اندیمشک زیارتگاه عاشقان و عارفان است.

http://uupload.ir/files/6yo0_293161_667.jpg

وصيت نامه سردار شهيد حسين شهاوند

سلام و تحيات خداوند بر انفاس پاك و قدسيه رزمندگان اسلام كه در جبهه هاي حق عليه باطل حماسه مي آفرينند و برگ هاي زريني از سلحشوري و شجاعت را بر دفتر گران بهاي تاريخ اسلام اضافه نمودند تا الگويي باشد براي  تمامي ملت هاي تحت ستم حال و آينده جهان به خدا قسم با خون خود درخت جمهوري اسلامي ايران را آبياري خواهيم كرد. انشاالله

خدايا تا ما را نيامرزيدي از اين دنيا مبر. خدايا به اين بنده حقيرت قوت و قدرتي ده تا با ريختن خون خود اسلام محمد(ص) و علوي(ع) را حتي اگر با  آزاد كردن يك وجب از خاك وطن اسلاميم شده ياري نمايم به اميد اين روز. انشاالله

http://uupload.ir/files/tomb_1396072913241823712282284.jpg

ملت قهرمان و مسلمان ايران امت شهيد پرور اي وارثان خون خدا!

سفارش مي كنم شما را به گوش دادن سخنان ملكوتي امام خميني (ره) اين زمينه ساز انقلاب جهاني بقيه الله و عمل به آنها نه يك قدم از امام عقب بمانيد كه ذليل و خوار خواهيد شد و نه يك قدم جلو كه هلاك خواهيد شد. امام را تنها نگذاريد.

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید جانمحمد علی ‌پور

http://uupload.ir/files/vuq3_32933_942.jpg

سردار شهید جانمحمد علی ‌پور از شهدای مدافع حرم استان خوزستان فرزند پیرولی است که در یکم دی ‌ماه سال ۱۳۴۴ در اندیمشک دیده به جهان گشود.

از ۱۲ سالگی و همزمان با روزهای انقلاب ۵۷ فعالیت انقلابی را آغاز کرد و در راهپیمایی ها شرکت می کرد.

در دوران دفاع مقدس در جبهه حضور فعالی داشت و در سن ۱۵ سالگی با عضویت در بسیج و آموزش دوره های نظامی به جبهه اعزام شد.

در آغاز در عملیات های فتح المبین و والفجر مقدماتی به عنوان نیروی خط شکن عملیاتی حضور یافت. پس از آن برای گذراندن دوره تخصصی تانک به تهران رفت.

شهید علی پور به عنوان یکی از موسسین و فرماندهان گردان مکانیزه لشکر ۷ ولیعصر(عج) در عملیات های مختلفی از جمله والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵ و نصر ۴ حضور داشت و نقش آفرینی کرد.

 در عملیات والفجر ۱۰ در سن ۲۲ سالگی به عنوان یکی از فرماندهان گردان مکانیزه لشکر ۷ ولیعصر(ع) در حلبچه رزم کرد و در این عملیات شیمیایی شد.

در عملیات کربلای ۵ دچار موج گرفتگی شد و سرش نیز مورد اصابت ترکش قرار گرفت.

http://uupload.ir/files/5dvi_2296221.jpg

این دلیرمرد اندیمشکی با حضور دشمنان به کشورهای اسلامی برای دفاع از حرم حضرت زینب‌کبری(س) و حضرت رقیه‌(س) به سوریه اعزام شد و سرانجام در روز سیزدهم مردادماه سال ۱۳۹۶ به فیض شهادت نائل آمد.

شهید جانمحمد علی ‌پور در سن ۵۲ سالگی در منطقه عمومی تدمر سوریه به شهادت رسید و مزارش در کنار دیگر شهدا در گلزار شهدای اندیمشک زیارتگاه عاشقان است.

از شهید جان ‌محمد علی ‌پور سه فرزند پسر به نام محسن، حسین و علی به یادگار مانده است.

http://uupload.ir/files/cldy_unnamed.jpg

حسین علی پور پسر شهید می گوید: خیلی از همرزمان پدرم بعد از شهادت ایشان بحث تواضعش را یادآور شده‌اند. یکی از آن‌ها تعریف می‌کرد: «تا مدت‌ها فکر می‌کردم سردار علیپور یکی از نیروهای فاطمیون است، بس که ساده و خاکی با ما برخورد می‌کرد.» یک زمانی پدرم می‌شنود که تعدادی از بچه‌های خوزستان به سوریه آمده‌اند. ناشناس به مقرشان می‌رود و با آن‌ها خوش و بش می‌کند و عکس یادگاری می‌اندازند. همه آن‌ها تعریف می‌کردند که بعد از شهادت سردار علیپور فهمیدیم ایشان جزو فرماندهان عالی‌رتبه بودند.

نگاهی کوتاه به زندگی شهيد طاهر اكبري

https://s4.uupload.ir/files/530396_602_zppl.jpg

شهيد طاهر اكبري در سال 1345 در خانواده ‏اي مذهبي در شهرک بنوار ناظر اندیمشک ديده به جهان گشود و شادی بخش محفل خانواده خود شد.

وی دوره ابتدايي را در همان شهرک بنوار ناظر اندیمشک گذراند و دوره راهنمايي را در مدرسه كمال الملک طي کرد و مشغول تحصيل در سال دوم متوسطه در دبيرستان شريعتي انديمشک بود.

در دوران تحصيل دانش‏ آموزي ممتاز بود و اولياء مدرسه نيز از او راضي بودند، به طوري كه كتابخانه دبيرستان شريعتي را بنام طاهر اكبري ناميده ‏اند.

شهيد طاهر اكبري در اوقات فراغت علاوه بر مطالعه به پدرش نيز كمک می‏ كرد و در کارهای به او یاری می رساند.

وی نوجواني مؤمن، خوش اخلاق و صبور بود و در بين مردم اندیمشک به ویژه اهالی شهرک بنوار ناظر از محبوبيت خاصي برخوردار بود.

در طول حیات دنیوی شهید اکبری به پدر و مادر خیلی احترام مي ‏گذاشت و هميشه ديگران را به رعايت حجاب اسلام و پيروي از خط رهبري توصيه می کرد.

این نوجوان اندیمشکی فرائض ديني خود را به خوبي انجام مي‏ داد و با قرآن و دعا انس و الفت داشت و همیشه نسبت به اهل بيت (ع) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ارادت خاص خود را ابراز می کرد.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی های مردم عليه رژيم طاغوت شركت مي ‏كرد و پس از انقلاب نیز به عضویت بسیج مستضعفین درآمد.

شهيد طاهر اكبري علاوه بر عضويت در بسيج شهرستان اندیمشک، در انجام فعاليت ‏هاي فرهنگي مدرسه نيز فعال بود.

پيرو امام (ره) و فرمایشات ایشان بود و به همین خاطر نیز براي دفاع از اسلام و ميهن به نبرد با دشمن رفت و نخستین بار در سن 15 سالگي به جبهه اعزام شد.

وی پس از حضور در جبهه در عملیات فتح المبین شرکت کرد و در قسمت امداد به رزمندگان اسلام كمك مي‏ كرد که يك بار هم مجروح شد.

شهيد طاهر اكبري که چندین مرحله در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت خیلی عاشق شهادت بود و می دانست که عاقبت شهید می شود.

سر انجام پس از حضور مداوم در جبهه های نور علیه ظلمت در تاریخ 25 تیرماه سال 1361 همزمان با ماه مبارک رمضان به فیض شهادت نائل آمد و نام خود را در زمره شهدای اسلام ثبت کرد.

شهيد طاهر اكبري در سن 16 سالگی در عملیات رمضان و منطقه عملیاتی رمضان بر اثر اصابت تير به پا و شكم به درجة رفيع شهادت نائل شد و مزارش در گلزار شهدای اندیمشک زیارتگاه عاشقان است.

روحش شاد راهش پر رهرو باد ...