شهید امیرهوشنگ شفیعی از شهدای دوران دفاع مقدس شهرستان بهبهان

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید بهروز بهروزی

بسیجی شهید بهروز بهروزی دهم دی سال 1343 در شهرستان گناوه دیده به جهان گشود، در عملیات طریق‌القدس شرکت کرد و پس از کسب پیروزی به شهر برگشت ولی دوباره به‌جبهه رهسپار شد و در شوش در عملیات فتح‌المبین شرکت کرد که دوم فروردین سال 1361 در 18 سالگی شهید شد.

شهید بهروز بهروزی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «اکنون که در مرزهای خونین ایران این برادران ایثارگر ما با تمامی وجود این قله‌های عظیم و شهادت را در می‌نوردند هر لحظه دسته دسته به سوی معشوق خود می‌شتابند و هر طلوعی نو را به سپیده‌دم صبح عاشورا بدل می‌نمایند اینگونه مشتاقانه با خون خود وضو گرفته و این رخسارهای نازنین خود را به خاک و خون آغشته می‌کنند و فریاد حق‌طلبانه خویش را در گوش ما زمزمه می‌کنند و روحشان در پهنه آسمان‌های بیکران به‌پرواز در می‌آید .

خود نیز تصمیم به چنین کاری گرفتم و عاشقانه به‌سوی کربلاهای غرق در خون ایران شتافتیم تا شاید بتوانیم با بازوی ناتوان خود دلیرانه به سرکوبی دشمنان اسلام بپردازیم و از آنجایی‌که هدف خود را جز جنگیدن در راه خدا و شهادت در این مسیر چیزی دیگر نمی‌دانستم این عزم را به‌مرحله اجرا در آوردم و هم‌اکنون راهی جبهه‌های نبردم و می‌روم تا خون خود را به امواج خروشان خون‌های برادرانم پیوند دهم.

تابوتم را گلباران نکنید زیرا که خود روانه گلستانم. بر مزارم عزاداری نکنید زیرا که خود تا آخرین لحظه حیاتم عزادار حسین(ع) بودم.

از همکلاسی‌هایم می‌خواهم که در مدارس به خوبی از سنگر مقدسشان حفاظت نمایند و به دشمنان و منافقان هرگز اجازه نفوذ در خود را ندهند.»

تربت پاک سردار شهید هاشم احمدی در گلزار شهدای بهبهان

سردار شهید هاشم احمدی

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید هاشم احمدی

سردار شهید هاشم احمدی 23 خردادماه سال 1337 در شهر منصوريه از توابع شهرستان بهبهان دیده به جهان گشود، پدرش محمدرضا، كشاورزی می‌کرد، دانشجوی سال سوم كارشناسی رشته كشاورزی بود. به عنوان پاسدار به جبهه رفت و دوم فروردين سال 1361 در منطقه شوش بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد.

این دلیرمرد خوزستانی در سن 24 سالگی در عملیات فتح‌المبین با رمز یا زهرا شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهبهان آرام گرفت.

شهید هاشم احمدی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «قدر این انقلاب و رهبر و الهی را بدانید، مبادا خدای نکرده در حفظ و گسترش آنها سهل انگاری و یا خطائی از شما سرزند، امروز دنیا و مستضعفین نظاره‌گر این انقلابند این تحفه الهی نکند خدای ناکرده در اثر بی‌احتیاطی لوث و کم اهمیت شوید که در آن صورت ممکن است رحمت خداوند سبحان از ملت ما در اثر نافرمانی از اسلام و از رهبری پیامبر گونه آن سلب شود.

دقت کنید در مقابل دشمنان خدا ضد انقلابیون و گروهک‌های کفر و نفاق محکم بایستد و مجال خطا به آنها ندهید. امروز اسلام در نزد شما به امانت است امانت را سالم را به اهلش برسانید.

برای امام امروز دعا کنید در نمازهای یومیه و در نماز شب که خالصانه اقامه می‌کنید امام را دعا کنید، روحانیت متعهد و در خط امام و علاقه‌مند به جمهوری اسلامی را ارج نهید، روحانیت دژهای محکم اسلامند، ورثه پیامبر(ص) هستند تا شما در کنار روحانیت هستید در مسیر شما انحرافی بوجود نخواهد آمد، روحانیت میزان است با دشمنان روحانیت دشمن و با دوستان آنها یاور و مددکار باشید.»

تربت پاک سرباز شهید صباحی بیت لفته در قطعه یک گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B6%DB%B2%DB%B7_%DB%B1%DB%B9%DB%B5%DB%B6%DB%B5%DB%B8_9zo7.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید عزیز امينی‌خواه

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2_%D8%A7%D9%85%D9%8A%D9%86%DB%8C_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87_z3l9.jpg

بسیجی شهید عزیز امينی‌خواه دهم آبان سال 1340 در دزفول چشم به‌جهان گشود، دوم فروردين سال 1361 در كرخه شهيد شد و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهشت‌علی دزفول آرام گرفت.

شهید عزیز امينی‌خواه در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «شما خواهرانم و همسران برادرانم بايد زينب‌گونه باشيد همانند زينبی باشيد كه تمام سختی‌ها و مصيبت‌ها را تحمل كرد و جز شكر خدا چيزی نگفت و در مرگ عزيزانش هيچ نگفت و آن‌وقت فريادی بر كاخ جنايت‌كاران فرود آورد كه هزار سال دستگاه‌های تبليغاتی ظلم و جور نتوانستند خاموشش كنند، همانند حضرت فاطمه(س) حجاب خود را حفظ كنيد. فاطمه؛ زنی كه زندگی ساده و بی‌آلايش او، شخصيت والای او، روحية پرخاشگر و انقلابی او بايد سرمشق شيرزنان و شيردختران مسلمان قرار گيرد، تا زن ايرانی از فرهنگ مصرفی و مرده غرب بيرون بيايد و دنباله‌رو فرهنگ اصيل اسلامی باشد.

اما سخنی با دوستانم، دوستانی كه مدتی با آنها همنشين بودم و در جلسات قرائت قرآن و يا در جبهه با آنها بودم. سعی كنيد ذكر خدا از يادتان نرود و مواظب اعمال خود باشيد، كه خدای نكرده به ريا تبديل نشود. برای برپایی جلسات قرآن در مساجد كوشا باشيد كه من هر چه داشتم از اين جلسه قرآن بود، خود را مديون مسجد و چنين جلساتی می‌دانم.

ای ملت مسلمان ايران تا آخرين نفس از امام و روحانيت اطاعت كنيد و امام را تنها نگذاريد، قدر اين نعمت را بدانيد و كمی فكر كنيد، اگر خدا ما را از آن جامعه شيطانی بيرون نمی‌آورد و با آن حال بدی كه داشتيم می‌مرديم، آيا توشه‌ای برای آخرت داشتيم. مسلماً خير، پس ای ملت شريف شكر اين انعام را به‌جا بياوريد و نعمت خدادادی را فراموش نكنيد.»

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهيد علی‌ بخش‌ پايرون

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%AE%D8%B4%E2%80%8C_%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D9%88%D9%86%E2%80%8C_jk5g.jpg

بسیجی شهيد علی‌بخش‌ پايرون هجدهم ارديبهشت سال 1317 در شهرستان ملاير چشم به جهان گشود، در کودکی راهی مدرسه شد و تا دوم ابتدايی درس خواند. شغلش تعميركار خودرو بود. سال 1341 ازدواج كرد که 2 پسر و سه دختر از او به یادگار مانده است.

از سوی بسيج رهسپار جبهه شد و دوم فروردين سال 1361 در جبهه شوش به شهادت رسيد که پیکر پاکش در بهشت زهرای انديمشک آرام گرفته است.

شهيد علی‌بخش‌ پايرون در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «درود بر امام‌ امت‌، رهبر كبير امام‌ خميني‌ و سلام‌ بر شهيدان‌ طول‌ تاريخ‌، اينک لحظه‌ای‌ است‌ برای‌ من‌ كه‌ در اين‌ ساعت‌ چند سخنی‌ را با شما ملت‌ مسلمان‌ می‌گويم‌، عازم‌ جبهه‌ هستم‌ تا بر عليه‌ كافران‌ بعثی‌ كه‌ به‌ آب‌ و خاک وطن‌ اسلامی‌ ما تجاوز كرده‌ و مردم‌ شهرهای‌ ما را با هواپيماهای‌ روسی‌ و توپ‌ها به گلوله‌ می‌بندند و به‌ كودكان‌ شش‌ ماهه‌ نيز رحم‌ نمی‌كنند، نشان‌ بدهم‌ كه‌ هميشه تجاوزگر رفتني‌ است‌ و حق‌ پا بر جاست‌.

فرمان‌ امام‌ را لبيک‌ گفته‌ و به‌ جبهه‌ می‌روم تا راه‌ شهيدان‌ را ادامه‌ دهم‌ و به‌ اين‌ منافقان‌ از خدا بی‌خبر نشان‌ دهم‌ كه‌ اسلام‌ نابود شدنی‌ نيست‌ و با هر جوانی‌ كه‌ به‌ خاک‌ می‌افتد چند تن‌ ديگر بلند می‌شوند و راه‌ آنها را ادامه‌ می‌دهند.

اما از ملت‌ ايران‌ خواهانم‌ كه‌ راه‌ شهيدان‌ انقلاب‌ اسلامي‌ را پاس‌ نهند. من‌ افتخار می‌كنم‌ كه‌ به‌ اين‌ راه‌ می‌روم‌ اميدوارم‌ كه‌ بعد از من‌ راه‌ من‌ را ادامه‌ داده‌ و نگذاريد كه‌ اين‌ منافقان‌ شما را منحرف‌ كرده‌ با آنها مبارزه‌ كرده‌ و هيچ‌وقت‌ از راه‌ اسلام‌ باز نايستيد.»

قطعه یک گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B4%DB%B1%DB%B7_%DB%B1%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B2%DB%B5_ujk.jpg

قطعه یک گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B4%DB%B1%DB%B7_%DB%B1%DB%B1%DB%B0%DB%B2%DB%B4%DB%B9_nmmi.jpg

تربت پاک سرباز شهید عبدالامیر طرفی در قطعه یک گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B0%DB%B8%DB%B2%DB%B1_%DB%B1%DB%B9%DB%B5%DB%B5%DB%B1%DB%B8_440.jpg

تربت پاک شهید محمدعلی حاجی سبیلی در دزفول

https://s4.uupload.ir/files/15437427910821_de91.jpg

سردار شهید حمید قبادی‌ نيا

https://s4.uupload.ir/files/639078_869_mrdf.jpg

 

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید حمید قبادی‌ نيا

https://s4.uupload.ir/files/13767598-101344130306634-1673806308-n-1_1pu6.jpg

سردار شهید حمید قبادی‌نيا فرزند خدابنده سيزدهم مهرماه سال 1338 در آبادان به دنيا آمد. تا سال چهارم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند، در جوانی به سپاه پیوست و در همان آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت.

فرمانده سپاه و بسیج اروندکنار، فرمانده بسیج آبادان و فرمانده گردان امام رضا(ع) از جمله مسئولیت‌های شهید قبادی‌نيا بود که دوم فروردین سال 1361 بر اثر اصابت تركش در عملیات فتح‌المبین به شهادت رسيد.

خواهر شهید می‌گوید: فکر کنم آخرین مرخصی بود که حمید برای دیدن خانواده به ایذه آمد. من در اون موقع برای مشکل قلبی که داشتم، می‌خواستم به تهران پیش دکتر بروم. همان روز که حمید به ایذه آمد ما قبل از او از ایذه به ماهشهر رفته بودیم، وقتی حمید آمد و دید ما نیستیم، بلافاصله به ماهشهر آمد تا ما را ببیند. شاید می‌دانست که این آخرین دیدار ما است. در همان دیدار بود من از حمید پرسیدم: حمید، تو رو خدا جنگ کی تموم میشه؟ حمید با حالت خاصّی گفت: جنگ تازه شروع شده. این جنگ هم تموم بشه تا آمریکا هست جنگ ما ادامه داره.

برادر شهید می‌گوید: در عملیات شکست حصر آبادان مهرماه سال 1360 غنیمت‌های فراوانی به دست رزمندگان اسلام افتاد که با وجود تنوّع در غنایم من و غلامرضا چنگیزیان به سرنیزه کلاشینکف قناعت نمودیم. ولی از بخت بد ما بخشنامه‌ای برای سپاه و بسیج آمده بود که بایستی غنائم جنگی تحویل داده شوند و از آن جا که حمید فرمانده بسیج بود اجرای بخشنامه را از من که برادرش بودم شروع کرد و از من خواست که سرنیزه ام را تحویل دهم، می‌توان گفت اوّلین کسی که به این بخشنامه عمل کرد به خواست شهید قبادی‌نيا من بودم.

وصیت نامه سردار شهید سعید درفشان

https://s4.uupload.ir/files/1053500x707_1411842376823182_sakq.jpg

بسم الله الرحمن الرحيم

بنام خدا، بنام مولا، بنام معبود، بنام او كه خرد را آفريد و بنام او كه عشق را آفريد و بنام او كه انسان را آفريد تا بنده و مطيع او باشد و بنام او كه انسان هاى خاص را مطيع، و ولى خود قرار داد و بنام او كه يادش و ذكرش قلوب را منقلب كند و بنام او كه آتش عشقش تمامى دنيا و مظاهرش را بسوزاند و بنام او كه مونس دل مومنان و پناه بى پناهان، آرام بخش دل راز داران، آمال و هدف عارفين و معشوق و مقصود شهيدان است.

سلام و درود بر پيامبر عظيم الشان امين خدا حضرت محمد مصطفى(ص) سلام بر او كه پيام خدا را براى نجات محرومان و عرق شدگان در فساد دنيوى به ما رساند و آيين و رسم  بندگى الله را به ما فهماند.

سلام بر ائمه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين كه روش زيستن براى خدا و طريق سير الى الله را به آموختند و بنام و بياد او كه منجى انسانها و مرهم دلسوختگان اميد مستضعفان مهدى (عج) و درود بر امام مستضعفان و او كه به كالبد فسرده ما با دم مسيحائيش روح و زندگى بخشيد و حياتى دوباره بخشيد.

سلام بر پدر و مادر كه رحمت و مغفرت خدا بر آنان باد سلام بر تمامى مادران شهداء سلام بر مادر محمدرضا كه مادرم بود و سلام بر مادر منصور كه اسطوره مقاومت است و سلام بر مادر پيرزاده و سلام بر مادر فرج و سلام بر تمامى برادران و خواهرانم و سلام بر تمامى برادران مسجد جزايرى آنان كه با عملشان عشق و اسلام را به من آموختند و سلام به برادر عزيز و معلمم عمو حميد، او كه وسيله خيرى در راه من بود و خداوند سبحان به لطف و كرم بى نهايتش او را وسيله هدايت من قرار داد و سلام بر تمامى برادران كانون آنان كه اخلاص، تواضع و تقوا را به من آموختند و سلام بر برادران مدرسه امام آنان كه علو عمل را توأما آموختند. (يك سرى نذرهايى دارم كه انجام نداده‌ام)

  1. 34  نماز دو ركعتى جهت طلب فرج امام زمان(عج)
  2. 16 بار خواندن زيارت عاشورا
  3. 10  نماز دو ركعتى جهت توسل به امام رضا(ع)
  4. 20 روز روزه كه امسال نگرفته ام
  5. 5 سال روزه و 2 سال نماز
  6. تمامى وسايل كه در خانه (از نظر نظامى دارم) و مربوط به سپاه مى باشد تحويل سپاه بدهيد.

در آخر وصيت من همان وصيت برادر عزيزم محمدرضا است. از پدر و مادرم و خواهرانم و تمامى دوستان و آشنايان مى‌خواهم كه اگر غيبتى كردم و يا تهمتى زده‌ام ببخشيد كه سخت به بخشش آنها محتاجم.

 

  سعید درفشان

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید سعید درفشان

https://s4.uupload.ir/files/2297437-b_orvy.jpg

سردار شهید سعید درفشان فرزند محمدحسین در سال 1340 در شوشتر دیده به جهان گشود، پس از تولد به خاطر شغل پدر به آغاجاری و گچساران هجرت کردند و در سال 1347 به اهواز منتقل شدند.

عاشق مطالعه بود و اوقات فراغتش را به فراگیری علم و مطالعه می‌پرداخت. یکی از مدرسین کانون انجمن اسلامی اهواز بود.

در دوران دبیرستان به صف مبارزین پیوست و نقش عمدهای در پخش وسیع اعلامیهها در اهواز داشت، عضو گروه موحدین مجاهدین انقلاب اسلامی شد و سال 1357 دیپلم گرفت.

جسمی چالاک و قوی داشت ولی از متواضع‌ ترین افراد بود. او سنگ صبور همه بود و در میدان جنگ تکیهگاهی مطمئن برای رزمندگان اسلام، گر چه خودش دلی پردرد و مملو از غم داشت ولی از نظر روحی یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود.

در اوایل جنگ به جبهه رفت و در کربلای خوزستان حماسه آفرید. حمله 27 شهریور 1359 محور مگاصیص سوسنگرد، بستان، هویزه، دشت عباس، شوش و عنکوش شاهد حماسههای به یادماندنی اوست.

در محورهای مختلف به عنوان فرمانده محور و فرمانده گروهان نامنظم خدمت کرد و در عملیات فتح‌ المبین به عنوان فرمانده گردان و مسئول عملیات تیپ سیدالشهداء درخشید، سرانجام در روز هفتم فروردین 1361 در حالی‌که 21 ساله بود در جبهه شوش به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

تربت پاک سردار شهید سعید درفشان

https://s4.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B4%DB%B1%DB%B7_%DB%B1%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B4%DB%B5(0)_afya.jpg

سردار شهید سعید درفشان

https://s4.uupload.ir/files/56555_k7s8.jpg

وصیت نامه شهید صفر بساک

سلام بر مادرم که هم مادرم بودی و هم پدرم، که با وجودت هیچ وقت احساس بی پدری نکردم. سلام بر تمام اعضای خانواده ام و سلام به رهبر کبیر انقلاب.

تشکر می کنم از تلاش های مادرم که زحمات فراوانی برای من و خواهرانم کشیده است و متشکرم از او که به گونه ای من را تربیت کرد که همیشه در جبهه حق باشم و با باطل مبارزه کنم و با نثار قطره خونم اسلام عزیز را یاری کنم.

مادر جان! من آرزوی شهادت را دارم؛ چه خوب است که در راه اسلام شهید بشوم، چون ما حالا داریم با کفار مبارزه می‌کنیم.

من چیزی برای وصیت ندارم؛ فقط این که آرزو دارم هیچگونه ناراحتی نداشته و خاطره بدی از من نداشته باشید.

من دوست دارم تا خون در رگ دارم، برای اسلام و میهن خویش فداکاری کنم و جانم را فدای رهبر و میهنم کنم.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید صفر بساک

https://uupload.ir/files/8mo4_641795_159.jpg

شهید صفر بساک فرزند عباس است که در تاریخ دوم فروردين ماه سال 1341 در شهرستان دزفول به دنيا آمد و زندگی خود در کنار خانواده را آغاز کرد.

وی با پا گذاشتن به سن تحصیل، وارد عرصه علم آموزی شد و تا پایان مقطع ابتدایی را پشت سر گذاشت ولی متاسفانه به دلیل مشکلات معیشتی قادر به ادامه تحصیل نشد.

این جوان خوزستانی بسیار وقت شناس بود و اگر وعده ای می داد، به موقع و در جای مناسب به وعده خویش عمل می کرد.

علاقه ویژه ای به اسلام داشت  که در این راستا تمام تلاش خویش را برای اجرای احکام اسلامی به کار می برد.

جوان وظیفه شناسی بود و بر اساس همین خصیصه بارزش بود که به منظور انجام وظیفه در قبال نظام اسلامی روانه جبهه شد.

با آغاز جنگ تحمیلی و حمله دشمن بعثی به خاک ایران با توجه به عشق وافری که به نظام اسلامی داشت به عضویت بسیج درآمد و از این طریق عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.

وی پس از حضور در جبهه در کنار دیگر رزمندگان به نبرد با دشمن پرداخت و در روز چهاردهم فروردین ماه 1360 در منطقه فتح المبین، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شدت از ناحیه شکم و سینه مجروح شد.

پس از مجروحیت از جبهه به بیمارستان انتقال یافت ولی بعد از چند روز بستری در یکی از بیمارستان های تهران، بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید و جاودانه شد.

پس از شهادت پیکر پاک شهید صفر بساک به شهرستان دزفول انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم، جمعی از خانواده های معظم شاهد و ایثارگر تشییع شد.

شهید صفر بساک در سن 19 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و تربت پاکش در گلزار شهدای دزفول زیارتگاهی برای همه است.

نگاهی گوتاه به زندگی شهید احمد رشیدپور

https://uupload.ir/files/2yq4_858.jpg

شهید احمد رشیدپور برادر شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور فرزند محمد است که در نخستین روز از آذرماه سال 1337 دیده به جهان گشود و پا به عرصه حیات نهاد.

وی از همان دوران کودکی انسانی تلاشگر بود و همیشه دوست داشت که در مقابل ظالم ایستاده و حق مظلوم را بگیرد.

این دلیرمرد خوزستانی با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه‌های حق علیه باطل در خوزستان شد و تا آخرین لحظات سقوط خرمشهر به همراه دیگر رزمندگان در شهر ماند.

بسیجی شهید احمد رشیدپور بعد از اجرای مرحله نخست عملیات فتح‌المبین به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت در راه خدا نائل آمد و در روز 20 فروردین‌ماه سال 1361 آسمانی شد.

شهید احمد رشیدپور در سن 24 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز، ردیف 4 مزار 47 آرمیده است.

شهدای دزفول در روز دهم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهدای دزفول در عملیات فتح المبین در دهم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

 

🌹شهید عبدالحسین گندمچین

🌹شهید علی رضا لطیف حداد

شهید دزفول در روز نهم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهید دزفول در عملیات فتح المبین در نهم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

🌹شهید پرويز حاجيوندزاده

 

https://uupload.ir/files/p9zi_2000553222.jpg

شهید دزفول در روز هشتم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهید دزفول در عملیات فتح المبین در هشتم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

🌹شهید منصور درويش خراسانی

https://uupload.ir/files/g30n_index.jpg

شهدای دزفول در روز هفتم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهدای دزفول در عملیات فتح المبین در هفتم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

 

🌹شهید مسعود آریانپور

🌹شهید غلامرضا بختيار

🌹شهید هوشنگ پورحسين چرخکی

🌹شهید عزیز تقی زاده دزفولی

🌹شهید عليرضا زمانی نيا

🌹شهید عبدالزهرا سَعَد

🌹شهید سلطانعلی سلیمانی نژاد

🌹شهید علیرضا شنبول (رئوفی کیا)

🌹شهید میرزارضا شُهونی

🌹شهید عبدالرحيم صفرپور

🌹شهید محمّدحسین صمصارخلف سبیلی

🌹شهید عبدالرحیم طاهردوره گرد (معارفی فر)

🌹شهید عبدالحسین عبّاس دمي

🌹شهید اصلان عمادهيودي

🌹شهید محمّدحسين غلامي قلعه نو

🌹شهید مسعود كياني

🌹شهید عبدالحميد مشكي زاده

🌹شهید محمّدحسين ناجی دزفولی

🌹شهید محمّدرضا ناهيدي

شهدای دزفول در روز ششم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهدای دزفول در عملیات فتح المبین در ششم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

 

🌹شهید جاسم بنی عُقبا (نبی عقبا)

🌹شهید عبدالامیر اسحاق زاده

🌹شهید عظيم سبزعلي چغاسرخی

🌹شهید عبدالرحيم سِگير

🌹شهید عبدالامير شوشی نسب

🌹شهید سیّد فخرالدّين هاشمي نسب

وصیت نامه شهید سید محمدرضا جعفری منش

https://uupload.ir/files/k0ac_resized_498002_283.jpg

به نام خدایی که زنده می‌ کند و می ‌میراند و به نام آنکه ارحم الرحمین است و به نام آنکه روزی می ‌دهد و نعمت های فراوان یکی از نعمت هایی که خداوند برای تمامی انسان ها خلق کرده شهادت است، برای کسانی است که در راه خداوند جهاد کنند.

شهیدان زنده‌اند، الله اکبر، به خون آغشته‌اند، الله اکبر.

همیشه راهتان شهید و هدفتان فی سبیل الله باشد تا خدا از شما راضی باشد.

ای کسانی که در راه خدا کشته می ‌شوند پیش خود فکر نکنید که آنان مرده ‌اند زیرا آنها زنده‌اند و ما آنان را نمی‌بینیم ولی آنان را احساس می ‌کنیم.

آری پدر و مادر عزیز و گرامیم اگر من شما را تنها گذاشتم و رفتم ولی رفتن من دلیل بر این نبوده است که خدای نکرده دلگیری از شما داشته بودم. خدا شاهد است که من هیچ ‌گونه دلگیری از شماها ندارم و حالا دلیل بر رفتنم این بوده است که امام حسین(ع) تنها بوده و من می ‌دانم که اگر امام حسین(ع) تنها باشد شما حتماً راضی نمی ‌شوید که امام حسین(ع) مظلوم را تنها بگذارید؛ مگر غیر از این است؟

حتماً می ‌گوئید ما حتی خودمان هم حاضریم در این راه برویم. ما راهی را می ‌رویم که عباس رفت و شهید شد. آیا شما می ‌دانید چرا عباس شهید شد. بلی چون حسین مظلوم تنها بود و برای یاری امام حسین(ع) به جبهه حق علیه باطل رفت و شهید شد ما هم به جبهه رفتیم تا شهید شویم تا راه امام حسین(ع) را دنباله رو باشیم.

من امیدوارم که برادرم عطا و نعمت و سید حسین و خوهرانم همیشه دنباله رو شهیدان باشند و همیشه از روحانیت مبارز پشتبانی کنید و نگذارید هواهای نفسانی شماها را از عشق به خدا دور کند. زیرا عشق خدا از همه چیز بهتر است. همیشه شما عاشق چیزی بشوید که از همه چیز بالاتر باشد که خداوند از همه چیز بالاتر و بزرگتر است.

عاشق خدا بودیم و چون عشق به خدا بودن سعادت می‌آورد.

در ضمن الحمدلله به کسی بدهکاری ندارم و اگر هم دارم من از دوستان و آشنایان می ‌خواهم که اگر به کسی بدهکاری دارم به خانواده‌ ام بگویند تا به آنها بدهند. کسی هم به من بدهکاری ندارد و اگر هم دارد من به او می ‌بخشم.

امیدوارم که راه شهیدان را ادامه دهید و نگذارید خون شهیدان پایمال بشود و به تمامی آشنایان و عمو و عمه و خاله می ‌گویم که همیشه یاد خدا باشند و هر گاه گرفتاری برایشان پیش آمد هیچ‌ گونه ناراحتی به خود راه ندهند.

به عطا برادرم توصیه می‌ کنم که کارهای خانه را انجام بدهد و نگذارد که یکی از بیرون بیاید و کارهای خانه را انجام بدهد.

پدر و مادر و دوستان و آشنایان و دیگر خویشاوندان: از شما من یک چیز می ‌خواهم، یعنی دو چیز از شما می ‌خواهم که همیشه پشتیبان امام باشید و همیشه گوش به فرمان این بزرگ مرد تاریخ باشید.

برای من گریه نکنید؛ زیرا اگر برای من گریه کنید دشمنان اسلام و دشمنان امام به شماها می‌خندند. پس شماها خوشحال باشید تا من از شما راضی باشم و دشمنان اسلام هم بیشتر خوار و ذلیل شوند. از محبت مرده‌ ها زنده شوند، از محبت دردها شفا شوند، از محبت تلخها شیرین شوند.

وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ )۱۶۹(  فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ

هرگز گمان نکنید کسانی که در راه خدا شهید شدند نابود می ‌شوند بلکه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند و زندگی می ‌کنند و از نعمت هایی که خداوند در اختیارشان قرار داده خوشحالند.

خداحافظ (به امید دیدار)

سید محمدرضا جعفری منش ۲۴/۱۲/۶۰

 

نگاهی کوتاه به زندگی شهید سید محمدرضا جعفری منش

https://uupload.ir/files/dzt4_resized_498001_583.jpg

شهید سید محمدرضا جعفری منش فرزند سید حسن است که در روز یکم آذر ماه سال 1344 در خانواده ای مذهبی در شهرستان دزفول چشم به جهان گشود.

در سن 6 سالگی به دبستان رفت و در همان سال با نمره های عالی به سال دوم دبستان وارد شد کلاس های دوم و سوم تا پنج ابتدائی را با نمرات بالا با بودن شاگرد ممتاز به پایان رساند و وارد دوره راهنمایی شد.

در سال 1355 و 1356 در جلسه قرآن مسجد رودبند شرکت فعال داشت و یکی از قاریان قرآن بود. در نماز جماعت مسجد همه روزه شرکت می کرد تا سال 1357 که انقلاب اسلامی آغاز شد با دیگر دوستانش که  همچنان در جلسات قرآن حضور داشت در تظاهرات و پخش کردن اعلامیه ها و پیام های امام خمینی (ره) جدیت زیاد به خرج می داد.

عضو فعال بسیج شد و شب ها در محله مشغول نگهبانی می شد و بیشتر شب ها که به خانه می آمد، همیشه می گفت که من باید به جبهه بروم و در راه این انقلاب شهید بشوم پس از مدتی از طرف سپاه دزفول به یک دوره کوتاه آموزشی نظامی رفته و فنون نظامی را فرا گرفت و از آن به بعد در سطح شهرستان به نگهبانی می پرداخت.

وی روحیه ای سرشار از عشق به خدا داشت و از نظر ظاهری نمونه یک نوجوان اسلامی بود زیرا همیشه لباسی ساده داشت و برعکس دیگر نوجوانان که می خواستند لبایس نو و امروزی بپوشند اما وی به فکر کمک به فقرا بود و همیشه لباس سال گذشته یا دیگر بردرانش را می پوشید.

همیشه لبانش خندان بود و هرگز در طول عمرش خنده از روی لب هایش محو نشد. لبخند ایشان در بین دوستانش زبانزد بود.

از طرف بسیج به پادگان دو کوهه اعزام شد و در آنجا فنون نظامی را فرا گرفت و در این زمینه زبده تر شد، در میان دیگر همرزمان از نظر اخلاق نمونه بود بعد از مدتی به جبهه کرخه اعزام شد.

در روزهای اغازین سال جدید هنگامی که مردم سرگرم برگزاری مراسم نوروز بودند در شب دوم فروردین سال 1361 با هیجان و شور بی حد برادران رزمنده حمله بزرگ نیروهای اسلام بر علیه صدامیان با رمز یا زهرا و با نام عملیات فتح المبین شروع شد که شهید سید محمدرضا جعفری منش نیز در آن حضور می یابد.

شهید سید محمدرضا جعفری منش در صبحگاه علمیات یعنی دوم فروردین ماه سال 1361 هدف تیر صدامیان کافر قرار می گیرد و به درجه رفیع شهادت نائل می شود.

شهید سید محمدرضا جعفری منش در سن 17 سالگی در کرخه به شهادت رسید و تربت پاکش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاهی برای همگان است.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید محمّدرضا لاشه زاده

https://uupload.ir/files/8hc_2000733761.jpg

شهید محمّدرضا لاشه زاده (زمردیان) در روز يكم فروردين ماه سال 1337 در محله چولیان شهر دزفول دیده به جهان گشود.

  پدرش شعبده نام داشت که سال قبل از شهادت او یعنی در سال 1360 دعوت حق را لبیک گفت و چشم از جهان فرو بست.

از ابتدای دوره نوجوانی همراه با درس خواندن به یاری پدرش می شتافت و در مغازه پدرش به وی کمک می کرد.

بسیار پسر پرتلاش و مهربانی بود. سعی و تلاش او در بین دوستان و آشنایان زبانزد همه بود تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم  گرفت.

با آغاز قیام مردمی در مبارزات ضد رژیم پهلوی حضوری فعال داشت و با شروع جنگ تحمیلی از سوی سردمداران حزب بعث عراق به بسیج مسجد پاسداران خیابان شریعتی پیوست و چندین بار به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد.

به خاطر عشق و علاقه ای که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت و پس از شرکت فعالانه در جبهه های نور علیه ظلمت در منطقه پدافندی بر اثر اصابت ترکش چشم چپ خود را فدای اسلام کرد.

پس از بهبودی دوباره در جبهه حضور یافت و پس از زحمات فراوان و مخلصانه در روز پنجم فروردين ماه سال 1361 بر اثر اصابت تركش به دست و پا به فیض شهادت نائل آمد.

شهید محمّدرضا لاشه زاده در سن 24 سالگی در عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا(س) در جبهه غرب رودخانه کرخه استان خوزستان شهد شیرین شهادت را نوشید و پيكر پاکش در گلزار شهدای شهيدآباد دزفول آرام گرفت.

شهید دزفول در روز پنجم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

https://uupload.ir/files/rb0c_499739_271.jpg

شهید دزفول در عملیات فتح المبین در پنجم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

🌹شهید محمّدرضا لاشه زاده (زمرديان)

شهدای دزفول در چهارم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهدای دزفول در عملیات فتح المبین در چهارم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

 

🌹شهید محمّدنقي اكبر بناء

🌹شهید امير باغبان بُنواري

🌹شهید محمود پورركني

🌹شهید رضا تاز

🌹شهید محمّدرضا دي بَري

🌹شهید عبدالحسين كياني

شهدای دزفول در سوم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهدای دزفول در عملیات فتح المبین در سوم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

 

🌹شهید عبدالحسن ايزديان

🌹شهید غلامرضا پاپی علی کولی

🌹شهید حسن  پورركني

🌹شهید محمّدعلي حاجی سبيلي

🌹شهید مسعود حی بُر

🌹شهید مسلم سرلک

🌹شهید اميرحسین صالحي زاده

🌹شهید نورعلي طيرزاده

🌹شهید محمود عَلَم نشان

🌹شهید علیرضا كبابي بره (فرزام نیا)

🌹شهید اميرجان مرادی

🌹شهید سیّد عبدالحميد مهدي نسب

🌹شهید سیّد كريم وَسمه گر

شهدای دزفول در دوم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

شهدای دزفول در عملیات فتح المبین در دوم فروردین ماه سال ۱۳۶۱

 

🌹شهید غلامعلی ابول قلعه سیّدی

🌹شهید منصور افشارنيا

🌹شهید کریم امیدی

🌹شهید عبدالرضا امين زاده

🌹شهید عزيز اميني خواه

🌹شهید محمّدحسن انيس

🌹شهید ناصر بَلخ

🌹شهید حسنعلي بولدی (بُلدي)

🌹شهید قباد بیابانی

🌹شهید حسين بيدُخ

🌹شهید آدینه علی پاپی خليل آبادي

🌹شهید رجب پورطاهرزرعي

🌹شهید حسن پورمحمّد قالوندی

🌹 شهید حسن پوست كن قلم دزفولی

🌹شهید حمید رضا پویا

🌹 شهید علي عباس تخته

🌹شهید مرتضي تراب خيشگر

🌹شهید حمید ترسلی

🌹شهید مسعود توتونچي

🌹شهید قربان تورنگ

🌹شهید قربانعلی تیموری سردار آباد

🌹شهید سيّد محّمدرضا جعفری منش

🌹شهید احمد جلالي زاده

🌹شهید مرتضي جهان پري

🌹 شهید عبدالرضا چراغی

🌹شهید عبدالسیّد حسن نژاد

🌹شهید عبدالمحمّد حسین پورنجف آبادی

🌹شهید شاپور خادم پاپي

🌹شهید محمّدكاظم خادم عليزاده

🌹شهید کرمعلی خسرو آبادی

🌹شهید محمّدحسين خلف رضايی زارع

🌹شهید غلامحسين دركتانيان

🌹شهید محمّدرضا دهقانيان پور

🌹شهید حبيب دیانتی

🌹شهید عبدالحمید دیانتی

🌹شهید احمد ذاكر مباركي

🌹شهید حبيب رشنو

🌹شهید نورعلي ريسمان باف

🌹شهید محمود زاده سَگوَند

🌹شهید یوسف زارع قلعه عبدالشاهی

🌹شهید عبدالرحيم شير محمّدي

🌹شهید محمّدحسين شيرزاد

🌹شهید حميد صادق جولا

🌹شهید عبدالمجید صدف ساز

🌹شهید عباس طريفي

🌹شهید محمّد علی طهما سبی نیا

🌹شهید عبدالکریم عباسی

🌹شهید حسين عباسي للري

🌹شهید نورعلي عبدالهي لب خندقي

🌹شهید ولي عشیری

🌹شهید هوشنگ عليخاني نژاد

🌹شهید سیّد علی محمّد علی رحیمی

🌹شهید عبدالرضا غافلی کوتیانی (عارفی نیا)

🌹شهید سیّد جمال غفّاري خلف محمّدی

🌹شهید سیّد مهدي غفّاري زارع دزفولی

🌹شهید محمّدرضا فروغي راد

🌹شهید محمود فروغي فر

🌹شهید غلام علي قنادان

🌹شهید مهدی کاید خورده

🌹شهید حبیب كرمی

🌹شهید مهدی کرمی شمس آبادی

🌹شهید محمّد رضا كلانتريان

🌹شهید محمّد حسین کوتیانی

🌹شهید سعيد گلابكش

🌹شهید حميد مرساق

🌹شهید عظيم مرواريدنژاد

🌹شهید ایرج موقرسردارآبادی

🌹شهید حسن مهرولی خسرو آبادی

🌹شهید عبدالامیر نادي بلوچيان

🌹شهید غلامحسين نراقي نمدمال

🌹شهید حميدرضا نصرالهي

🌹شهید موسي نفيسي

🌹شهید احمد نورالدين زاده دزفولی

🌹شهید احمد وفايي

نگاهی کوتاه به زندگی شهید احمد بزاز

شهید احمد بزاز در سال 1343 در منطقه نهضت‌آباد (لشکرآباد) اهواز دیده به جهان گشود و در دوران دفاع مقدس به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد.

این دلیرمرد خوزستانی پس از حضور در جبهه در دوم فروردین ماه سال 1361 در عملیات فتح‌ المبین شربت شهادت نوشید و نام خود را در دفتر 23 هزار شهید استان خوزستان ثبت کرد.

شهید احمد بزاز در سن 17 سالگی در منطقه عملیاتی شوش دانیال به شهادت رسید و در قطعه یک گلزار شهدای اهواز در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.