تربت پاک روحانی شهید ایرج(عبدالطاهر) خدادادی موسیری در گلزار شهدای چهاربیشه مسجدسلیمان


روحانی شهید ایرج(عبدالطاهر) خدادادی موسیری در یکم مهر سال 1347 در منطقهای عشایری از توابع چهارمحال و بختیاری دیده به جهان گشود او پس از طی دوره دبستان که همزمان با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بود، جهت ادامه تحصیل به مسجدسلیمان رهسپار شد.
در این دورهها شهید ایرج خدادادی با مبانی انقلاب آشنا شد و از آنجا که سابقه تدین و انقلابیگری را در خانواده داشت به سرعت با مبانی نظام جمهوری اسلامی آشنا و کم کم مقالات متعددی را در روزنامهها به چاپ رساند.
روح مقابله با ظلم و اشرافیگری آنچنان در او پرورش یافته بود که در بسیاری از مقاطع نامههای سرگشادهای را به برخی مسؤولان نظام متذکر میشد. او پس از طی دورههای دبستان و راهنمایی درسال 1363 وارد فضای معنوی حوزه علمیه المهدی(عج) شهرستان مسجدسلیمان شد و به تعلیم علوم دینی پرداخت.
ورود شهید ایرج خدادادی به حوزه علمیه روح بلند و پر معنویت او را جلای مضاعف بخشید و با اخلاق و عرفان اسلامی آشنا شد.
وی در دوران دفاع مقدس عازم جبهه شد و سرانجام در روز 30 دی سال 1365 در عمليات كربلاي پنج شهد شیرین شهادت را نوشید.
شهید ایرج خدادادی موسیری در سن 18 سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه به درجه رفيع شهاد نائل آمد و پیکر پاکش پس از تشییع، در گلزار شهداي فتحالفتوح كلگه شهر مسجدسلیمان در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.


سردار شهید فاضل شیرالی فرمانده گردان مقداد هفدهم دی سال 1342 در شهرستان آبادان چشم به جهان گشود، خانواده پرجمعیتی داشتند که 5 خواهر و 3 برادر بودند، ذر ذییرستان وارد فعالیتهای سیاسی و انقلابی شد .
بسیار فعال و کوشا بود. همیشه رهبری بچههای بسیج محل را بهعهده داشت و همه را برای فعالیتهای مذهبی سازماندهی میکرد. محب اهل بیت(ع) بود و هر جا برنامهای برای ائمه اطهار(ع) برگزار میشد برای کمک پیش قدم بود. بعد از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد.
با شروع جنگ تحمیلی همراه با دیگر رزمندگان اسلام به جبهه اعزام شد، مدتی از طرف سپاه در گردان 77 محرم و گردان مقداد مأمور شد. بهدلیل شجاعت و مدیریتی که در مسائل نظامی داشت بهعنوان جانشین گردان زرهی مقداد و فرمانده گردان مقداد در عملیات کربلای 4 و عملیات کربلای 5 انتخاب شد سرانجام در بیست و یکم دی سال 1365 در کانال ماهی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
سردار شهید فاضل شیرالی در سن 23 سالگی در عملیات کربلای 5 شهد شیرین شهادت را نوشید که پیکر پاکش پس از تشییع، در گلزار شهدای بندر ماهشهر آرام گرفت.
شهید فاضل شیرالی عاشق امام حسین(ع) بود و پای تمام امضاهاش هم مینوشت: «انا حقیر خادم الحسین».
آرزویش بود و همیشه میگفت که دوست دارم مثل اربابم شهید بشوم که همین طور هم شد و مثل اربابش بدون سر پر کشید و آسمانی شد.
در دوران دفاع مقدس که در دارخوین حضور داشتند در صفهای نماز جماعت و مراسم زیارت عاشورا حاضر میشد و سوز دعایش در میان رزمندگان شور و نشاط عجیب و خاصی بر پا میکرد.


روحانی شهید حجتالاسلام حمید قربانی در سال 1344 در محله نمره یک شهر نفتخیز مسجدسلیمان دیده به جان گشود، در کودکی به مدرسه رفت و در نوجوانی وارد حوزه علمیه این شهر شد.
با شروع جنگ تحمیلی همراه با دیگر رزمندگان اسلام به جبهه رفت و در تاریخ 24 دیماه سال 1365 در عملیات کربلای پنج شهد شیرین شهادت را نوشید و آسمانی شد.
شهید حمید قربانی در سن 21 سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه مدال شهادت را به گردن آویخت که پس از شهادت پیکر پاکش در زادگاهش تشییع شد و در گلزار شهدای کلگه مسجدسلیمان آرام گرفت.
شهید حمید قربانی در وصتنامهاش نوشت: «سلام بر امام زمان(عج) آنكه مشتاقانش با چشمان پر از اشک در انتظار او هستند و با سلام بر امام امت آنكه اميد همه مستضعفان جهان میباشد.
اميدوارم كه حال همه شما خوب باشد و هيچ نگراني نداشته باشيد اگر از حال فرزند حقيرتان خواسته باشيد خوب هستم و هيچ نگراني ندارم. باری پدر و مادر مهربانم اگر به جبهه آمدم نه اين است كه شما را دوست ندارم و به شما اهميت نمیگذارم بلكه ای كاش موقعيتی میشد كه محبتم را به شما نشان میدادم، باور كنيد مهر زيادی و انباشته از نگاهتان كه ساليان دراز درد كشيد تا مرا به اينجا رسانديد در دلم نسبت به شما وجود دارد خلاصه شما يعنی وجود خودم.
ديگر سرتان را بهدرد نمیآورم جز اينكه از شما میخواهم توكل به خدا را فراموش نكنيد و هميشه ياد خدا باشيد.»









پریدم و بنام عشق رفتم
ازاینجا تا مقام عشق رفتم
شبی همراه با یک ترکش سرخ
به پا بوس امام عشق رفتم
آسمانی شدن نه بال می خواهد و نه پر...دلی می خواهد به وسعت آسمان
مردان آسمانی بال پرواز نداشتند تنها به ندای دلشان لبیک گفتند و پریدند
آسمان تو را می خواهد. زمان زمان پرواز است، همسفر با قافله راهیان نور شو
در چشمه زلال معرفت شهدا غسل شهادت کن
مقصد آسمانی از حریم امام هشتم(ع)، آغاز می شود و تا شرافت آسمان و زمین شلمچه امتداد می یابد.
منطقه مرزی شلمچه در منتهی الیه غرب خرمشهر واقع شده است و نزدیک ترین نقطه مرزی به بصره می باشد. شلمچه یکی از محورهای هجوم دشمن در سال 31 شهریور 1359 به خرمشهر بود.
در عملیات بیت المقدس اگر چه خرمشهر آزاد شد، ولی با توجه به اهمییت نظامی شلمچه دشمن به سختی از آن دفاع کرد و آن را در اشغال خود نگه داشت و پس از آن موانع، استحکامات و رده های دفاعی متعددی در این منطقه ایجاد کرد، ( رزمندگان اسلام با اجرای عملیات کربلای ۵) در دی ماه ۱۳۶۵ این موانع و مواضع را در هم شکستند و شلمچه را آزاد کردند، در آن عملیات بود که برادر عزیزم شهید علی حکیم نژاد به درجه رفیع شهادت نائل گردید
بال فرشتگان فرش زیر پایش و بهشت برین جایگاهش باد
نوشته شده و تحقیق توسط سکینه حکیم نژاد خواهر شهید علی حکیم نژاد
پ.ن: ارسالی از سوی مخاطبین بدون دخل و تصرف


شهادت به دلها صفا می دهد
گل لاله بوی خدا می دهد
به نام خدا و به یاد شهید
به شوقی که بر دل جلا می دهد
مزار شهیدان گلگون کفن
به دل شور کرب و بلا می دهد
تبرک به خاک شهیدان بجو
که درد و بلا را شفا می دهد
خریدار خون شهیدان خداست
شهادت به انسان بها می دهد
دلا ، از زلال شهادت بنوش
که این چشمه آب بقا می دهد
شهادت طلب کن که پروردگار
به هر کس که خواهد عطا می دهد
به یاد برادر عزیزم شهید علی حکیم نژاد
سکینه حکیم نژاد خواهر شهید
روحش شاد و یادش گرامی باد
پ.ن: ارسالی از سوی مخاطبان


پدر شهیدان علاف به فرزندان شهیدش پیوست
پدر شهیدان نادر و ناصر علاف از شهدای دوران دفاع مقدس اهواز دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، پدر شهیدان نادر و ناصر علاف از شهدای دوران دفاع مقدس شهرستان اهواز چشم از جهان فرو بست و میهمان فرزندان شهیدش شد.
زندهیاد عبدالحسین علاف پدر شهیدان نادر و ناصر علاف همزمان با ولادت باسعادت حضرت علی بن موسیالرضا(ع) پس از چند دهه فراق فرزندان، دعوت حق را لبیک گفت.
آئین تشییع پیکر پاک زندهیاد عبدالحسین علاف پدر شهیدان نادر و ناصر علاف با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، جانبازان و جمعی از مسئولان امروز یکشنبه 22 خرداد سال 1401 در اهواز برگزار شد.
در این برنامه که عبدالرضا فرجیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان نیز حضور داشت مردم خوزستان پیکر پاک زندهیاد عبدالحسین علاف پدر شهیدان نادر و ناصر علاف را تا منزلگاه ابدی بدرقه کردند.
پس از برگزاری آئین تشییع، پیکر پاک پدر شهیدان نادر و ناصر علاف در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
شهید ناصر علاف در 21 فروردین سال 1362 در منطقه شرهانی شهد شیرین شهادت را نوشید، شهید نادر علاف نیز در یکم بهمن سال 1365 در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل شد.
انتهای پیام/
«خدایا از اینكه این نعمت را به من عطا فرمودی و این سعادت را نصیبم كردی كه تنها چیزی را كه دارم در راهت فدا كنم.
خداوندا تو چقدر مهربانی كه از گناهانم گذشتی و مرا نزد خود خواندی و مهربانی كه نگذاشتی در این برهه از زمان كه شهادت نصیب هر شخصی نمیشود نصیب من شود و جقدر با عطوفتی كه مرا به مرگ عادی از دنیا نبردی.
خداوندا میدانستم و مطمئن بودم كه اگر به وسیله مرگ عادی و در بستر از دنیا میرفتم جایگاهم دوزخ و زبانههای آتش بود.»

بسیجی شهید مسعود لرکی چهارم مرداد سال 1347 در شهر ویس دیده به جهان گشود و تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه به پایان رساند.
ارادت خاصی به ساحت ائمه اطهار(ع) داشت، از نوجوانی مقید به انجام تکالیف دینی خود بود، پس از دریافت دیپلم قصد ادامه تحصیل در دانشگاه را داشت که با آغاز جنگ تحمیلی به صف رزمندگان اسلام پیوست و پس از طی کردن دوره آموزش نظامی و آشنایی با سلاحهای رزمی در جبهه حضور یافت.
عبادات خالصانه رزمندگان اسلام و حضور مخلصانه آنها تاثیر فراوانی بر او گذاشت به طوریکه توجهاش نسبت به عبادات بیشتر شد و برای ارتباط نزدیک با خدای متعال تلاش عاشقانهای کرد.
همراه با رزمندگان اسلام در عملیات کربلای پنج حضور یافت که روز دهم بهمن سال 1365 در شلمچه به فیض شهادت نائل شد و پیکر پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 7 مزار 27 آرام گرفت.
شهید مسعود لرکی در وصیتنامهاش نوشت: «خداوندا نمیدانم این اشخاصی كه در خیابانها پرسه میزنند و شهر را دنیا و آخرتشان كردهاند جایگاه آنان كجاست؟ آنها در روز قیامت چه میكنند؟ آنهاییكه میدانند راهشان اشتباه است ولی دست از كارهایشان برنمیدارند، اگر ایمان نمیآورید لااقل بنشینید و با منطق فكر كنید، شاید منطق سر راهتان بیاورد، شما میدانید راهتان اشتباه است چرا برنمیگردید؟ چرا ایمان نمیآورید؟ چرا خودتان را برای اعمالی كه نه آیندهای برای دنیا دارد و نه برای آخرت از بین میبرید، شما میدانید آخرتی هم وجود دارد، میدانید حسابی هم توی كار هست و باید جوابگوی اعمالتان باشید، چرا نباید این اعمال خوب باشد؟ انشاءلله با كمی فكر كردن راهتان را تغییر دهید.»


طلبه شهید علیمحمد خروسینژاد یکم فروردین سال 1346 در دزفول دیده به جهان گشود و در دوران دفاع مقدس در گردانهای بلال و عمار لشکر هفت حضرت ولیعصر(عج) حضور داشت.
پس از حضور در عملیات کربلای پنج، صبحگاه ششم اسفند سال 1365 در منطقه شلمچه شهد شیرین شهادت را نوشید و پيکر پاكش در گلزار شهدای بهشت علی دزفول آرام گرفت.
شهید علیمحمد خروسینژاد در بخشی از وصیتنامهاش نوشته است: «از تمام مردم خواستارم که دست وحدت با هم بدهیم و زودتر انشاءالله پیروز و سرافراز باشیم در نزد امام زمان عجل اللهتعالی، بعد از پدر و مادر عزیزم انتظاری که دارم این است که اگر من شهید شدم سر و صدا نکنید به امام امت، چون من هدفی که داشتم برای اسلام بوده است. امام، امت را نجات داد از فساد، ما را آگاه کرد، ما را از خواب غفلت بیدار کرد.
مادرم نماز را به پا دار و هر کس به امام حرفی بزند به جای من جواب او را بدهید.
مادر و پدر و خواهر و برادرم و عموها و خالهها و همسایگان و دوستان و دیگر افراد مردم مسلمان بدانید هر کس با امام امت نباشد و حرفی به او بزند و یا اختلاف به بار بیاورد و یا شایعه کند بر ضد این اسلام بر سر قبر من نیاید هر کس میخواهد باشد و از آن افرادی که نماز نمیخوانند بر سر قبر من نیایند.
در ضمن از این جوانها میخواهم به مسجدها بروند و جلسهها را پر کنند وقتی خود را ساختند به جبهه بروند.»

بسم الله الرحمن الرحیم
و اخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشر المومنین. (سوره صف آیه ۱۴)
و باز تجارتی دیگر که آنرا هم دوست دارید نـصرت و یاری خدا وفتح نزدیک (سپاه اسلام) و بشارت رحمت با اهل ایمان است.
با عرض سلام و سلامتی امام امت ما، و با عرض سلام و سلامتی کامل بر مستضعفین و با عرض سلام به اسیران عزیز و با عرض سلام به شهدای انقلاب اسلامی ایران.
باعرض سلام به محضر مبارک خانواده عالی مقام و عزیزم
السلام علیکم و رحمه الله؛
پدر و مادر عزیزم؛ دیگر آخرین صحبت ها را به شما می زنم اولین حرف من این است نماز را به پا دارید که در قرآن شریف آمده است آیه این است:
اتل ما اوحی الیک من الکتاب و اقم الصلوه ان الصلوه، تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکرالله اکبر والله یعلم ما تصنعون (سوره عنکبوت آیه ۴۵)
آنچه را که از کتاب آسمانی قرآن بر خلق تلاوت کن و نماز را (که عبادت بزرگ خدا است) بجای آر که همانا نماز است که اهل نماز را از هر کار زشت و منکر باز می دارد و همانا ذکر خدا بزرگتر (و برتر از اندیشه خلق) است و خدا بهر چه کنید آگاه هست. نماز اول وقت و بعد به مردم بگوئید بپا خیزید به سوی اسلام اباعبدالله الحسین(ع) و هر کس که پیرو او و امام امت نباشد نماز و روزه او در نزد خداوند قبول نیست. برای اینکه این آخرین جنگ اسلام و کفر است و سرنوشت ساز دین خداست. از تمام مردم خواستارم که دست وحدت با هم بدهیم و زودتر انشاءالله پیروز و سرافراز باشیم در نزد امام زمان عجل الله تعالی، بعد از پدر و مادر عزیزم انتظاری که دارم این است که اگر من شهید شدم سر و صدا نکنید به امام امت، چون من هدفی که داشتم برای اسلام بوده است. امام، امت را نجات داد از فساد، ما را آگاه کرد، ما را از خواب غفلت بیدار کرد.
مادرم نماز را بپادار و هر کس به امام حرفی بزند به جای من جواب او را بدهید. در ضمن اول از خانواده خودم شروع می کنم. مادر و پدر و خواهر و برادرم و عموها و خاله ها و همسایگان و دوستان و دیگر افراد مردم مسلمان بدانید هر کس با امام امت نباشد و حرفی به او بزند و یا اختلاف به بار بیاورد و یا شایعه کند بر ضد این اسلام بر سر قبر من نیاید هر کس می خواهد باشد و از آن افرادی که نماز نمی خوانند بر سر قبر من نیایند. و در ضمن از این جوان ها می خواهم به مسجدها بروند و جلسه ها را پر کنند وقتی خود را ساختند به جبهه بروند من اول کمال تشکر را دارم از مسـجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و از برادرانی که زحمت می کشند تا این جلسه و نماز جماعت بر پا می شود.
برادران عزیز جلسه مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، من از شما انتظار دارم هر شب جلسه بروید چون جلسه است که ما را رشد و آگاهی می دهد و ایمان قوی به ما می دهد و نماز اول وقت را فراموش نکنید و همیشه هم با وضو باشید و در روز قرآن را فراموش نکنید. به امید پیروزی رزمندگان اسلام.
پیام، پیام به ملت مسلمان ایران، مردم هر چند ما در راه خدا شهید می شویم اینجاست که ما پیروز شدیم نا امید نباشید.
برادر حقیرتان علی محمد خروسی نژاد در تاریخ ۲۰/۱۰/۱۳۶۵
انشاءالله کسی از من ناراحت نباشد و در ضمن اگر کسی را ناراحت کردم ما را ببخشد اگر کسی را باید چیزی بدهم از خانواده خودم می خواهم به او بدهند.
بسم الله الرحمن الرحيم
«ربنا افرغ علينا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا القوم الکافرينالقوم الکافرين.»
خدايا امت اسلام را صبر و استقامت عطا فرما تا در مقابل دشمنان خدا و کافران پايداری کنند و سپس بر آنان غلبه کنند.
خدايا شهادت می دهم که غير از تو خدايی نيست و محمّد (ص) رسول و فرستاده توست و علی (ع) وصي رسول خدا است. سلام بر خاندان عصمت و طهارت درود بر خمينی کبير.
سلام بر روحانيت متعهد و امت حزب الله. خدايا از تو می خواهم در هنگامی که شيطان سستي به سراغم می آيد او را دور سازی و مرا قوت و آرامش عطا فرمايی که «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم .»
پدر و مادر گرامی: در مقابل شما شرمنده ام که توفيق خدمت به شما و اجراي حقوق شما خيلی کم نصيبم شد. بدانيد که «انا لله و انا اليه راجعون» انشاء الله که خداوند به شما صبر عطا فرمايد و شما از جمله کسانی باشيد که مردم و خصوصا خانواده شهداء و اسراء و معلولين را دلداری بدهيد و من هم دعا گوی شما هستم.
همسر محترمه: در اين حدود 5 سال زندگی از خصوصيات خوبت و بهره بردم و مرا بسيار احترام کردی که لايق آن نبوده ام. پيوند من و تو با شعار اسلام و ايمان شروع شد و بعد سعی نموديم که هر روزمان با روز ديگر متفاوت باشد و احکام اسلام را پياده کنيم و خوب می داني که راه من هم در ادامه اين زندگی و مسير به عمل درآوردن عقيده به اسلام بوده است. چطور می توانستم در خانه راحت باشم و کاری نکنم در صورتی که جان و مال امت مسلمان ايران به سوی جبهه سرازير است، انسان در برخورد با مصائب و مشکلات است که لذت ايمان و توجه به خدا را درک می کند و اگر رفتن من مصيبتي برايت باشد، می داني که: « الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله وانا اليه راجعون».
در تربيت ابراهيم و زهرا سعی خود را بنما، برای آنها دعا می کنم و اميدوارم افرادی مفيد برای اسلام و خط ولايت اهل بيت عصمت و طهارت و ولايت باشند. و بعد از من سعی کن با مشورت آقايان علما منطقی ترين راه را براي خود انتخاب کني که انشاء الله اگر بهشت نصيبم شد يکديگر را در آنجا ملاقات کنيم، انشاء الله با صبر و استقامت خود که داشته ای و خدا بيشتر به تو بدهد اسوه ای در جامعه خود باشی.
برادران و خواهران محترمه: براي شما آرزوی صبر و استقامت در پيگيری اهداف اسلامی دارم. انشاء الله که بتوانيد با کار و فعاليت خود را بيش از پيش وقف راه خدا و اسلام کنيد. پيش بردن اسلام در جهان، جهانی که پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرت ها است.
تلاش و ايثار می خواهد در راه حسين، سيد الشهداء (ع) رفتن، حسيني شدن را مي خواهد. انشاء الله در پيروي از راه امام امت خميني عزيز که همان راه خدا و قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت است موفق باشيد.
ديدن برادران رزمنده در خط اول که با آرامش مش غول نماز هستند و با متانت نيروهاي دشمن و تانک هاي او را مي بينند و با سلاح مختصر با آنان مقابله مي کنند از تجليات خميني شدن اين امت که مرا به وجد آورده است. حقوق شما را آنطور که بايد رعايت ننموده ام. انشاء الله مرا ببخشيد. من هم دعاگوي شما هستم.
خدمت کليه اقوام و فاميل و دوستان و آشنايان سلام عرض می کنم و براي آنان توفيق در خط اسلام و قرآن بودن را آرزومندم. قطعا نتوانست هام حقوق شما را به خوبي رعايت کنم، ان شاء الله مرا ببخشيد. از همه شما التماس دعا دارم.
والسلام علي عباد الله الصالحين.
پاسدار اسماعيل دقايقي 3 جمادی الثاني 1404 روز وفات فاطمه زهرا (س) اولين منادي حق و ولايت و وصايت اهل بيت عصمت و طهارت.


سردار سرلشکر شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر 9 بدر، نهم بهمن سال 1333 در بهبهان به دنیا آمد، در سال ۱۳۵۷ با دختر داییش ازدواج کرد که یک دختر و یک پسر دارد.
در عملیاتهای بیتالمقدس، فتحالمبین، خیبر، بدر، عاشورا، قدس ۴، کربلای ۲ و کربلای چهار حماسه آفرین شد و بیست و هشتم دی سال 1365 در عملیات کربلای پنج در شلمچه به شهادت رسید.
شهید ابومهدی المهندس درباره او میگوید: «یکی از ویژگیهای شهید دقایقی شجاعت او بود. شجاعت فقط به حضور او در جبهه محدود نبود. یکی از نشانههای شجاعت او نحوه تعامل با برادران مجاهد عراقی و اعتماد سازی متقابل با نیروهای مجاهد بود. در حقیقت با آمدن شهید دقایقی یک نوع اعتماد متقابل بین او و سایر نیروهای مجاهدین عراقی به وجود آمد.
ویژگی دوم شهید دقایقی، صداقت و راستگویی او بود. صداقت او خیلی روشن و آشکار بود. آدم مخلص و فداکار بود. انسانی متدین بود که هیچ وقت قرآن از دست او زمین گذاشته نمیشد. هر جا که میرفت قرآن همراه داشت. از هر فرصتی که فراهم میشد قرآن را باز میکرد و قرآن میخواند.»
شهید اسماعیل دقایقی در وصیتنامهاش نوشت: «برادران گرامیام و خواهران محترمه، برای شما آرزوی صبر و استقامت در پيگيری اهداف اسلامی دارم. ان شاءالله بتوانيد با کار و فعاليت، خود را بيش از پيش وقف راه خدا و اسلام کنيد. جهانی که امروز پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرت هاست، تلاش و ايثار میخواهد. در راه امام حسين(ع) گام برداشتن، حسينی شدن میخواهد. ان شاءالله در پيروی از راه امام امت، خمينیکبير که همان راه خدا و قرآن و اهل بيت(ع) است، موفق باشيد.»

سردار سرلشکر شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر 9 بدر، سال 1333 در بهبهان به دنیا آمد، در سال 1353 در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران رفت.
در سال ۱۳۵۷ با دختر داییش بود ازدواج کرد که حاصل آن یک فرزند دختر و یک پسر به نام ابراهیم است.
همسر شهید دقایقی میگوید: «هنگامی که اسماعیل به خواستگاری من آمد، در گروه چریکی منصورون عضویت داشت و خانهاش، پایگاه فعالیتها و تکثیر و پخش بیانیههای امام(ره) بود. در آن موقع به جای این که من شرط و شروطی برای ازدواج داشته باشم، او شرط خودش را بیان کرد، با جدیت گفت: «من یک زندگی عادی و معمولی ندارم. ممکن است الان این جا باشم و بعد موقعیت ایجاب کند که به فلسطین بروم.»
مادرم همیشه میگفت: این پسر شهید میشود و برای تو نمیماند. حتی به خاطر مخالفتهای ایشان بود که خانواده اسماعیل مرا مخفیانه از پدرم خواستگاری کردند.»
در سال ۱۳۵۸ به آغاجاری رفت و به اتفاق عدهای از دوستان، جهادسازندگی را راه اندازی کرد و سپس مسئول تشکیل سپاه پاسداران در این منطقه شد.
وی در دوران دفاع مقدس در عملیاتهای گوناگون از جمله بیتالمقدس، فتحالمبین، خیبر، بدر، عاشورا، قدس ۴، کربلای ۲ و کربلای ۴ حماسه آفرین بود و در روز بیست و هشتم دی سال 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
شهید اسماعیل دقایقی در سن 32 سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه آسمانی شد و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهبهان آرام گرفت.
بسیجی شهید علییار فراری 15 خرداد سال 1349 در روستای کلگهزار از توابع بخش تشان شهرستان بهبهان چشم به جهان گشود و در نوجوانی از طریق گروهان علیاکبر(ع) گردان فجر به جبهه اعزام شد.
نوجوانی آرام و خندهرو بود و اطاعتپذیری بالایی داشت، به صورت مستمر به جبهه میرفت که سری آخر 6 ماه مداوم در کنار رزمندگان در جبهههای حق علیه باطل حضور داشت و به خانه نیامده بود.
وی به همراه تعداد زیادی از رزمندگان بهبهانی صبح روز 19 دیماه سال 1365 برای حضور در عملیات کربلای پنج عازم جبهه بود که در جاده شهید صفوی مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
پس از مجروحیت برای انجام مراحل درمان به تهران اعزام شد ولی روح بلندش در روز 23 دی سال 1365 در بیمارستان پاسارگاد تهران به آسمان پرکشید و شهد شیرین شهادت را نوشید که پیکر پاکش پس از 13 روز به بهبهان منتقل شد و بعد از تشییع در گلزار شهدای روستای کلگهزار بخش تشان در صحن آستان مقدس امامزاده پیرجمال آرام گرفت.
شهید علییار فراری در بخشی از وصیتنامهاش نوشت: «خدایا به من توفیق بده تا پای در راه اسلام نهم و در راه خونین اسلام قدم بردارم و جان ناقابل خود را نثار مکتب و دین اسلام کنم و دین خود را نسبت به اسلام عزیز ادا نمایم و تکلیفی را که بر عهدهام گذارده شده است را انجام دهم. انشاءالله که در صحنههای انقلاب حضور بهم رسانیم. پای بند خون شهدا باشیم و مساجد را خالی نکنیم.»

دانش آموز شهید احمد پیربابا فرزنذ حسین است که در تاریخ هشتم آبان ماه سال 1348 در اهواز دیده به جهان گشود و شادی بخش محفل خانواده خود شد.
این دلیرمرد اهواز در دوران هشت سال دفاع مقدس همراه و همگام با دیگر رزمندگان اسلام به جبهه اعزام شد و در نبرد با دشمنان اسلام حضور یافت.
پس از حضور در جبهه شهید احمد پیربابا در تاریخ پنجم اسفندماه سال 1365 در شلمچه شهد شیرین شهادت را نوشید و عند ربهم یرزقون شد.
پیکر پاک و مطهر شهید احمد پیربابا پس از شهادت به اهواز منتقل شد و با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده های شهدا تشییع شد.
شهید احمد پیربابا در سن 17 سالگی در عملیات کربلای پنج به فیض شهادت نائل شد و پیکر پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف17، مزار 17 آرام گرفته است.
بسیجی شهید غلامرضا بازاری دهم اردیبهشت سال 1350 در اهواز دیده به جهان گشود و در 22 دیماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 به فیض شهادت نائل شد.
وی در سن 15 سالگی در منطقه شلمچه شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 17 مزار 16 آرام گرفت.
مادرش میگوید: چهار روز بود که شهید شده بود اما ما نمیدانستیم. اما همسایه میدانستند. ۵۲ روز ناپدید بود. سر نداشت بدنش پر از ترکش بود.
پوتین برای پایش بزرگ بود. کف پایش زخم شده بود پماد میزد و باندپیچی میکرد و پوتین پایش میکرد. وقتی میخواست برود خط مقدم پوتین همرزمش را میپوشد، آدرس آن رزمنده روی پوتین بود. به شهادت رسید و سرش از بدنش جدا شد او را میبرند هندیجان. آن خانواده برای دیدار آخر آمدند، وقتی او را دیدند، گفتند پسرمان نیست، پیکرش در همدان پیدا شد.
وقتی پیکرش را آوردند اهواز، رفتم زیر تابوتش گفتم خدا بچه سالم به من داده پیکر بیکفن، بیسر بیغسل تحویل دهم؟ گفتم خودم تحویل حضرت پیغمبر(ص) دهم. میرفتم و با خودم زمزمه میکردم این گل پرپر از کجا آمده از سفر کرب و بلا آمده.
در سردخانه که بود دستش روی سینهاش بود، همان حالتی که حالت تعظیم و احترام است؛ گفتم غلامرضا سلام من را به حضرت پیغمبر(ص) برسان. سلام من را به امام حسین(ع) برسان. وقتی گذاشتمش در قبر گفتم شیرم حلالت مادر، هیچ زحمتی برایت نکشیدم تو مال من نبودی مال خدا و امام حسین(ع) بودی».