بسیجی شهید صفرعلی صفری از شهدای اهواز



_halj.jpg)

ابتدای کلام با نام او که نامش زیباترین نامهاست و به یاد او که نامش ارحم و یادش مرهم است و برای او که آشنای دل دردمندان و انیس جان سوختگان است و شکر و سپاس او را که در عطوفت بر بندگان و رحیم بر مذنبان است.
آن خدایی که جانم را به سوی جانان میل بخشید و این تن کثیف و خاکی را به عالم لطیف و پاکی رهنمون ساخت، اما بعد شهادت میدهم به یگانگی حضرت حق تعالی و رسالت انبیاء از آدم تا زیور موجودات و مفخر کائنات حضرت ختم المرسلین محمدبن عبدالله(ص) و بر تداوم راهشان با ولایت علی(ع) و زعامت فرزندانش و امامت خاتمالاوصیا حجه بن الحسن(ع) و شهادت میدهم بر صدق عالم قبر و بر حقانیت روزی که برادر از برادر گریزان است و روزی که لاینفع مال و لابنون است و روزی که چهرهها برافروخته و فریادها بلند است که «این المفر» و پناه میبرم به خد از آن روز که انس و جن فریاد واحسرتا و بانگ یا ویلنا سر میدهند و اما دریغ که این شهادتمان فقط به زبان جاری شد و در قلبمان جای نگرفت و با اعمالمان قرین نشد و خدای را عصیان نمودیم و در حالی که میدانستیم او حق است مرگ حق است قیامت و ثواب و عقاب حقند بهشت و دو عالم حقند و اینک:
ایزدا: نمیدانم دعای کدامین عبد شایسته و لطف کدامین خوب وارسته مرا به این منزل کشانده است.
کریما: شنیده بودم که تو به غیر از عطای نیکو و متاع پاک را خریدار نیستی پس ز چه روی مرا که زنگار به دل و غبار به دیده و زشتی به چشم و پلیدی به جان دارم خریدار گشتهای.
الهی:مگر من چه داشتم جز عمل به مناهی و ره بردن به سوی تباهی.
الهی مگر من چه بودم جز دلی چو صخرة صحاب و دیدهای چو سینة صحرا.
غفورا:مگر من چه هستم جز هوای نفس و نوای خصم
بنده نوازا:مگر من چه گفته و چه شنیدم جز سخن گزاف و غیبت اهل عفاف.
ربّا: مگر من چه دیدم جز تیر بیخطای شیطان
رئوفا:مگر من به چه اندیشیدم جز نیک جلوه دادن اعمال قبیح و به ریا آلودن کردار قلیل.
رحیما:مذنبی سرگشتهام که گفت و شنود و خور و خواب و نگاهم همه معصیت است اگر هم عملی دارم آن هم ملوث به لوث ریا است .
پس به رحمات واسعهات و به برکت غباری که از زیر اقدام مبارک رزمندگان اسلام برخاسته و بر چهرة سیاه من فرود آمده از گناهانم در گذر و بر من رحم کن اگر چه خاری درگلزار جبهه و در میان اولیاء خدا هستم، اما ای شمایی که بعد از من جز چند صباحی در دار دنیا نخواهید ماند و دیر یا زود باید رخت سفر بندید و بر مرکب نیستی با کولهبار اعمالتان به سوی عالم دیگر کوچ کنید.
حیات اندک خویش را دریابید و در حالی دست از دنیا نشویید که چون من بیزاد و توشه و زیانکارند و بر تمامی نعمات الهی به دیده امانتی بنگرید که باید به صاحب آن یعنی حضرت حق تعالی تحویل نمایید پس در فقدان آنها صبر پیشه کنید و شکرگزار خدا باشید و بدانید که تمامی این رنجها و عذابها و فشارها و مصائب و بلایا برای بیمه شدن در برابر رنج موت و عذاب برزخ و فشار قبر و مصیبت قیامت و بلای آتش است.
پس خوشا به حال آنانکه در این امتحان الهی نلغزیدند و این هدیه خداوند را به جان پذیرا شدند و توجه و توکلشان به خداوند افزون گردید. در هجران فرزند، برادر و دوست آنچه بر اباعبدالله گذشت را به یاد آرید.
لبهای عطشان را فرقهای شکافته و دستهای بریده و سرهای جدا از پیکر را جگرهای تکهتکه و چهرههای خونین و سینههای پر درد و دیدگان گریان را سرباز شش ماهه و حبیب صلابت را و شیرزنی قهرمان را که بار تمامی این مصائب را بر دوش میکشید.
آری اگر اشک میریزید بر حسین(ع) اشک بریزید که دیدههای گریان بر حسین(ع) امان بر آتشند و به یاد آورید آن لحظهای را که زینب(س) به بالای پیکر خونین برادر ایستاد و رو به آسمان کرد و با او همآوا شوید که (اللهم تقبل منا هذا قلیل من القربان) خداوندا این قربانی کوچک را از ما پذیرا باش.
باشد تا قربانی بیمقدارتان در درگاه احدیت پذیرفته گردد. و ای یاران گوش دل باز کنید و کلام برگرفته از وحی امیرالمؤمنین(ع) را بر صفحة دل ثبت کنید و جامة تقوا بر تن کنید و خوف از خدا و نظم در امور را نصبالعین خویش سازید و در اصلاح ذاتالبین همت گمارید و با وحدت قلوب وحدت ائمه کفر و اهل ظلالت را درهم کوبید.
خصوصاً شما ای عزیزان و برادران مسجد امام حسن(ع) و انجمن اسلامی دبیرستان دلهایتان قوی، ایمانتان استوار و همتتان بلند باد، بکوشید درطریق هدی و ازشاخههای پربار درخت تنومند معارف و احکام و اخلاق اسلام خوشه برچینید و جمع اسلامیتان را با معنویت و نورانیت بیشتر حفظ کنید این مسجد از عطر معنویت و مناجات امام حسن(ع) و زلال اشک شهید معطر است و در و دیوار آن حکایت از عزم و ایمان شهدایی چون: (عسکر بختیاری، و استاد عزیزم احمد خوشنودیفر، جلیل فیاضی، سیدرسول موسوی، سید کاظم موسوی، سعید دلفی و دیگر عزیزان دارد)
شما ای برادران مسجد ای دوستان خدا دوستی ائمه یاد حسین(ع) در دنیا انیس جان و در آخرت دلیل راهتان باد و تمام حرکات و سکنات خود را برای کسب معارف الهی متکی کنید و در راه حق گام بردارید و نصیحت ناصحان بیداردل را پذیرا گردید و خردهگیری خردهگیران سیاهدل را با ایمان استوار خود دفع کنید.
ای برادران مؤمن، این آشنایان ذکر، ای دوستان از تمامی شما حلالیت میطلبم، امید دارم عفوم نمایید و از من درگذرید و بر من دعا کنید و مرا یاد مکنید الا به صلوات بر محمد و آل محمد.
و ای امت اسلام طوبی لکم
با آن صلابت ایمانتان و این صبر و استقامت و عشق به اسلام شما که دشمن زبون را ذلیلتر از آنچه هست بنموده است. آری ای عزیزان بگذارید بر فراز تمامی خانههای ایران علمهای سیاه برافراشته شود، بگذارید دلها در فراق فرزندان و یاران بسوزد.
بگذارید ظالمان خونمان را بریزند، بگذارید در هر جای میهن اسلامی ما لالهها بروید و اشکهای مادران ما با خون فرزندان آمیخته گردد.
اما نام رسولالله(ص) و کتاب و سنت او استوار بماند، و پستیها و ذلتها و پرستش بتهای دروغین و الهههای شیطانی از عالم محو شود که مسئولیت حسینیان دشوار است و رسالت زینبیان بس عظیم.
و تو ای معبود جمیل و ای خالق جلیل اینک که لیاقت سر باختن در منای عاشقانت را نصیبم ساختی و تو را به آن قرآنی که به عصر عاشورا بر سر نیزه نمودند درتاریکی قبر و وحشت حشر مرا از یاد حسین(ع) جدا مکن و تو را به دل محزون زینب(س) و به آن اشکهای مقدسی که در ذکر امام حسین(ع) از دیدگان پرنور عاشقانش باریده و به آن سوز سینه محبان حضرتش انفاس قدسی و وجود بابرکت امام امت را تا ظهور منجی عدالت از این امت مگیر.
توجه داشته باشید که من از هیچکس ناراحت نیستم و شکوهای ندارم، ولی میدانم که همه از من دلگیر و ناراحت بودند ولی از روی بزرگواری و کرامتی که داشته ابراز نمیکردند. با تشکر از این برادران امیدوارم که مرا عفو کنند و ببخشایند.
یک مسئله دیگر اینکه هر کس میخواهد بر سر مزار من بیاید اول بر سر مزار چند شهید مجهولالهویه که جایشان را به بعضی از برادران نشان دادهام بروند و فاتحه بخوانند بعد اگر خواستند بر مزار من بیایند و با قرائت قرآن و فاتحه مرا شاد کنند.
پدرم و مادرم:
آنقدر شرمنده هستم که نمیتوانم حالت درونی خودم را بیان کنم، من هیچکدام از وظایف خودم را انجام ندادم و غیر از اذیت کردن هیچ برای شما نداشتم ولی شما با آن بزرگواری که در شما سراغ دارم مرا میبخشید. امیدوارم که مرا حلال کرده باشید.
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد/ چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
تاریخ نگارش وصیت (ساعت 10:5 شب، مجید آرامی، 5 اسفندماه 66 در چادر)

دانشآموز شهید مجید آرامی دوازدهم اسفندماه سال 1449 بهعنوان فرزند ششم خانواده، در منطقه حصیرآباد اهواز دیده به جهان گشود، دوران کودکی پرحرارت و پرجنب و جوشی داشت و بسیار مستعد بود .
از 11 سالگی اشعار حافظ و مولانا میخواند. اشعار عرفانی را در دفتری یادداشت و با خود زمزمه میکرد و گاهی شعر میگفت.
هنگامی که به جبهه رفت تنها 13 سال داشت. از اوایل نوجوانی در لشکر قدس بود و در تاریخ 26 اسفند سال 1366 در منطقه کردستان و تپه ریشن به فیض شهادت نائل آمد.
شهید آرامی در سن 16 سالگی در عملیات والفجر 10 شهد شیرین شهادت را نوشید که پس از شهادت پیکر پاکش به استان خوزستان انتقال یافت و پس از تشییع در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 28، مزار 27 آرام گرفت.
شهید مجید آرامی در وصیتنامهاش نوشت: «حیات اندک خویش را دریابید و در حالی، دست از دنیا نشویید چون من بیزاد و توشه و زیانکار، بر تمامی نعمات الهی به دیده امانتی بنگرید که باید به صاحب آن یعنی حضرت حق تعالی تحویل نمایید، پس در فقدان آنها صبر پیشه کنید و شکرگزار خدا باشید و بدانید که تمامی این رنجها و عذابها و فشارها و مصائب و بلایا برای بیمه شدن در برابر رنج موت و عذاب برزخ و فشار قبر و مصیبت قیامت و بلای آتش است.
پس خوشا به حال آنانکه در این امتحان الهی نلغزیدند و این هدیه خداوند را به جان پذیرا شدند و توجه و توکلشان به خداوند افزون گردید. در هجران فرزند، برادر و دوست آنچه بر اباعبدالله(ع) گذشت را به یاد آرید.»


سردار شهید مصطفی بختیاریاصل دوم مهرماه سال 1341 در اهواز دیده بهجهان گشود، در دوران دفاع مقدس بههمراه دیگر رزمندگان اسلام و نیروهای حصیرآباد اهواز برای دفاع از دین و میهن به جبهه رفت که چند بار مجروح شد.
پس از حضور در جبهه سوم شهریورماه سال 1366 شهد شیرین شهادت را نوشید که پیکر مطهرش به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم، خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران تشییع شد.
شهید مصطفی بختیاریاصل در سن 25 سالگی به شهادت رسید و تربت پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز ردیف 17 مزار 23 قرار دارد.
در انجام کارها بسیار جدی بود و در مواقع درگیری خیلی شجاعانه برخورد میکرد، البته در کنار این جدیت خیلی هم با رزمندگان صمیمی و اهل شوخی بود.
علیرضا صفاری همرزم شهید میگوید: یادش بخیر شهید مصطفی بختیاری که میگفت: امیدوارم دوستیمان برای رضای خدا باشد و اگر برای نفس است هرگز با هم دوست نباشیم.
در ماموریت گردان امیرالمومنین(ع) پادگان شهید کاظمی کردستان مصادف با ایام محرم شبها در حسینیهای که در انتهای پادگان بود دوستان گردانها جهت مراسم سینهزنی بوشهری جمع میشدند. در یکی از شبها شهید مصطفی به من گفت که باید نوحه بخوانی، چون اولین تجربه در جمع خواندن بود با اصرار شهید به هر شکل بود نوحه «زینب ز سوز سینه رو کرده بر مدینه گفت که ای مادرم» را خواندم که با تشویق او و دیگر دوستان مواجه شدم، این مسئله عامل مهمی برای نوکری ارباب بیکفن شد و هر ساله بهیاد شهدا بهویژه شهید مصطفی بختیاریاصل عرض ارادت میکنم.»

شهید مصطفی ابلوچ در روز بيست و نهم ارديبهشت ماه سال 1342 در شهرستان آبادان ديده به جهان گشود. پدرش خميس، در شركت نفت كار مي کرد.
در کودکی برای کسب علم و دانش به مدرسه رفت و تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت.
این دلیرمرد خوزستانی در سال های نخست حمله بعثیون به خاک ایران به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و به نبرد با دشمن پرداخت.
پس از حضور در جبهه در روز هفتم آذر ماه سال 1361 در زبيدات عراق بر اثر اصابت تركش به سر، به شهادت رسید و نام خود را در زمره 23 هزار شهید گلگون کفن استان خوزستان ثبت کرد.
پس از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید مصطفی ابلوچ از خاک جبهه به زادگاهش انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم، جمعی از خانواده های شهدا و جوانان خوزستانی تشییع شد.
شهید مصطفی ابلوچ در سن 19 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش بنابر وصیت او در کنار دیگر شهیدان در گلزار شهدای ابادان آرام گرفت.
شهید مصطفی ابلوچ در وصیت نامه اش نوشت: خداوندا خودت خوب می دانى که تنها آرزوى من این است که در بستر نمیرم و تنها در راه تو که همانا راه سعادت و خوشبختى من مى باشد، مى خواهم شهید شوم.
پروردگارا نمى دانم که چقدر از من راضى هستى ولى اگر در آن دنیا چهارده معصوم مرا شفاعت نمى کنند و خداوندا مرا نمى بخشى، جان مرا نگیر بلکه زمانى جان مرا بگیر که بتوانم در روز قیامت پاسخگویى سربلند نزد تو و رسول تو باشم.
پروردگارا تو را می پرستم و تنها از تو کمک مى گیرم و تنها از تو طلب آمرزش مى کنم زیرا تو منشاء تمام خوبی ها و پاکی ها و مهربانترین مهربانان هستى. پس خداوندا مرا ببخش که قبلا نتوانستم در راه تو آن چنان قدم بردارم که تو را خشنود کنم.

بسمه تعالى
ولا تحسبن الذین قتلوافى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
گمان مبرید آنان که در راه خدا شهید مى شوند مرده اند، خیر، آنها زندگانى هستند نزد پروردگارشان و منعم به انعامات او .
با سلام و درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب اسلامى امام خمینى و با سلام بر تمام شهیدان راه حق و حقیقت و با سلام بر تمام امت قهرمان پرور ایران، اول اینکه از خداى بزرگ مى خواهم که اگر در راه او جهاد کردم و در راه او شهید گشتم این خونى که از من بر زمین ریخته مى شود قبول کند و تمام گناهانم را ببخشد، خداوند بزرگى که این همه بر ما منت گذاشت و نعمت هاى فراوانى بر امت مسلمان ما نازل کرد و روح الهى خودش را در کالبد این امت دمید.
خداوندا خودت خوب می دانى که تنها آرزوى من این است که در بستر نمیرم و تنها در راه تو که همانا راه سعادت و خوشبختى من مى باشد، مى خواهم شهید شوم.
پروردگارا نمى دانم که چقدر از من راضى هستى ولى اگر در آن دنیا چهارده معصوم(ع) مرا شفاعت نمى کنند و خداوندا مرا نمى بخشى، جان مرا نگیر بلکه زمانى جان مرا بگیر که بتوانم در روز قیامت پاسخگو یى سربلند نزد تو و رسول تو باشم.
پروردگارا تو را می پرستم و تنها از تو کمک مى گیرم و تنها از تو طلب آمرزش مى کنم زیرا تو منشاء تمام خوبی ها و پاکی ها و مهربان ترین مهربانان هستى. پس خداوندا مرا ببخش که قبلا نتوانستم در راه تو آنچنان قدم بردارم که تو را خشنود کنم.
از این به بعد زبانم را به ذکر تو و قلبم را به یاد تو و قدم هایم را در راه تو اخلاص می کنم و از تو مى خواهم که مرا یارى کنى همچنان که قبلا مرا یارى کردى پس پروردگارا مرا ببخش که این بدن بیمار و رنجور من تحمل عذاب الهى تو را ندارد. پس اى کسانی که هنوز ایمان نیاورده اید و در راه خدا قدم بر نداشته اید بیایید و توبه کنید که خداوند بسیار مهربان و توبه پذیر است.
سخنى دیگر با پدر و مادر عزیزم دارم که اگر مقام شهادت نصیب من شد از آنها می خواهم که خداوند را شکر کنند و ناراحت نباشند که مرا از دست داده اند. زیرا من امانتى بودم که براى مدت زمانى در نزد شماها بودم و الان باید به صاحب اصلى خود که همان خداوند بزرگ مى باشد برگردم و اگر بر سر خاک من آمدید و خواستید گریه کنید، مادر امام حسین (ع) را بیاد آورید که چگونه خود و بچه هایش را در راه خدا و دین و قرآن فدا کرد.
ما هم این بار باید حسین(ع) زمان را که همان رهبر بزرگ انقلاب امام خمینى مى باشد، یاری دهیم؛ زیرا او بود که ما را از بى تفاوتى درآورد. او بود که با رهبری هاى پیامبرگونه اش ما را از زیر یوغ استعمار خارج ساخت و فرهنگ اصلى خودمان را که انسان ساز است به ما برگرداند.
از تمام خانواده ام و تمام آشنایان و دوستان و همسنگرانم در مساجد مى خواهم که امام را تنها نگذارند و روحانیت را همواره یارى دهند زیرا که تنها گذاشتن روحانیت یعنى تنها گذاشتن اسلام و این جا است که مورد غضب الهى قرار خواهیم گرفت و تمام رهنمودهاى آنها را سر لوحه زندگى خود قرار دهند تا از راه خدا و دین منحرف نشوند.
و از تمام برادران همسنگر خود در مسجد مى خواهم که براى من ناراحت نباشند و اگر مى خواهند روح مرا شاد کنند اسلحه مرا که بر روى زمین افتاده است برگیرند و با گام هاى استوار و محکم در راه خدا قدم بردارند و همواره قلب دشمن اسلام و دین را نشانه بگیرند.
در خاتمه از تمام کسانى که مرا مى شنا ختند، میخواهم که مرا ببخشند و همیشه بعد از نماز امام را دعا کنند.
ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه.
همانا جهاد درى است از درهاى بهشت. درى است که خداوند این در بهشتى را روى همه کس نگشوده است.
(در ضمن مرا در آبادان به خاک بسپارید)
(والسلام)

شهید سید طاهر جزایری فرزند سید رضا چهاردهم شهریورماه سال 1310 در شوشتر دیده به جهان گشود و روز 31 شهریورماه سال 1362 شهد شیرین شهادت را نوشید.
غروب 31 شهریور در گردان والفجر ۴ بود پدافند هوایی بود که نیروهای بعثی این پادگان را با خمپاره میزنند، تعدادی از رزمندگان زخمی میشوند. سید طاهر برای کمک به زخمیها میرود که دوباره دشمن خمپاره میزند، 60 تا 70 ترکش خمپاره بر بدن سید اصابت میکند و به شهادت میرسد.
شهید سید طاهر جزایری در بخشی از وصیتنامهاش نوشت: «من راهی را پیمودم كه راه آقایم حسین(ع) است، راه پیروزی در دنیا و آخرت است، راه شفاعت از سوی امام حسین(ع) است راه برافراشتن پرچم لا اله الا الله در سراسر گیتی است.
خداوند متعال و توبه پذیر و نصرت دهنده، به ما تجارتی نشان داده است كه از عذاب آخرت نجات میدهد، این تجارت، تجارتی است كه در راه خداوند متعال است، هر كس به سوی آن تجارت حركت کند و بهخوبی و به نحو احسن بهآن عمل نماید از غذاب دردناک آخرت نجات پیدا میكند، بیایید و با هم بهاین تجارت عظیم كه خداوند امر كرده است حركت كنیم و از قافلهای كه كسانی كه بهسوی این تجارت حركت میكنند عقب نمانیم.
ما نباید بگذاریم چون دین محمد(ص) در حدود چهارده قرن پیش توسط این ظالمان كه داشت به سوی انحراف و نابودی كشیده میشد نگذاریم به انحراف و نابودی كشیده شود، ما باید دین محمد(ص) را زنده كنیم كه خداوند زندگی و زنده بودن را مانند محمد(ص) و آل محمد(ص) قرار دهد و مردن ما را مردن محمد(ص) قرار دهند.»

شهید سید جلال جزایری فرزند سید طاهر روز بیستم آبانماه سال 1347 در اهواز دیده به جهان گشود و در دوران جوانی به جبهه رفت تا به نبرد با دشمن بپردازد.
وی از طریق گردان حضرت امیرالمؤمنین(ع) اهواز به عنوان تیربارچی در عملیات والفجر ۱۰ شرکت کرد، هنگامی که وقت عقبنشینی نیروها فرا میرسد سید جلال آتش آخر را بر روی نیروهای بعثی میریزد تا رزمندگان ایرانی فرصت عقبنشینی را داشته باشند، در این هنگام از سوی تک تیرنداز عراقی گلولهای به سرش اصابت کرد و به سوی معبود خود شتافت.
پیکر پاک شهید سید جلال جزایری که در چهارم فروردینماه سال 1367 در تپههای ریشن کردستان عراق به شهادت رسیده بود بعد از سه روز به ایران انتقال یافت و پس از تشییع، در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 26 مزار 27 آرام گرفت.
شهید سید جلال جزایری در بخشی از وصیتنامهاش نوشت: «ای ملت شهید پرور، ای كسانی كه زمینه ظهور حضرت حجت(عج) را فراهم میكنید، نگذارید منافقین داخلی در رویه شما اختلال بهوجود بیاورند، از درون به انقلاب ضربه وارد كنند و در پشت جبهه تضعیف روحیه كنند، همیشه در صحنه انقلاب حاضر باشید و سخنان امام را بهجان بخرید زیرا این پیر جماران هر چه میگوید از خودش نیست بلكه از خدا الهام میگیرد.
برایم گریه نكنید و اگر خواستید برای مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش گریه كنید، اگر شهید شدم مرا با لباس رزم بهخاك بسپارید، یک مسئله مهم دیگر كه باید بگویم و وصیت همه شهداء بوده این است كه نمازهای خود را به جماعت بخوانید و حتماً در نمازهای جمعه و مراسم دعا شركت كنید.»

سردار شهید مصطفی بختیاری اصل فرزند بداغ علی است که در تاریخ دوم مهر ماه سال 1341 در اهواز دیده به جهان گشود.
وی در دوران هشت سال دفاع مقدس به همراه دیگر رزمندگان اسلام و نیروهای حصیرآباد اهواز برای دفاع از دین و میهن به جبهه رفت و به نبرد با دشمن پرداخت.
پس از حضور در جبهه شهید مصطفی بختیاری اصل در تاریخ سوم شهریور ماه سال 1366 شهد شیرین شهادت را نوشید و نام خود را در دفتر 23 هزار شهید استان خوزستان ثبت کرد.
پیکر پاک و مطهر شهید مصطفی بختیاری اصل پس از شهادت به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های معظم شهدا و ایثارگران تشییع شد.
شهید مصطفی بختیاری اصل در سن 25 سالگی به شهادت رسید و تربت پاکش در قطعه دو گلزار شهدای اهواز ردیف 17 مزار 23 قرار دارد.

شهید علی عسکر بختیاری فرزند درویش است که در تاریخ 27 بهمن ماه سال 1338 در آبادان دیده به جهان گشود و زندگی دنیوی خود را در جمع خانواده آغاز کرد.
این دلیرمرد جوان در تاریخ 11 آذر ماه سال 1361 در موسیان خلعت شهادت را به تن کرد و نام خود را در دفتر 23 هزار شهید استان خوزستان به ثبت رسانید.
پس از شهادت پیکر پاک شهید علی عسکر بختیاری به استان خوزستان انتقال یافت و با حضور قشرهای مختلف مردم، جمعی از مسئولان و نیروهای لشکری و کشوری تشییع شد.
پیکر پاک شهید علی عسکر بختیاری پس از برگزاری آئین تشییع با وداع جانسوز خانواده، دوستان و آشنایان در منزلگاه ابدی در گلزار شهدای اهواز قطعه 3 ردیف 29 مزار 1 آرام گرفت.
شهید علی عسکر بختیاری در سن 23 سالگی شربت گوارا و نوشین شهادت را سرکشید و عند ربهم یرزقون شد.

هنرمند بسیجی شهید عبدالکریم اصلغوابش فرزند علاوی از شهدای مدافع حرم خوزستان و اهواز است که در بیست و پنجم دی ماه سال 1348 به دنیا آمد.
این رزمنده دلیر پس از هجوم تکفیریها به سوریه به صف نیروهای مقاومت پیوست و به مبارزه با دشمنان اهل بیت(ع) پرداخت.
سرانجام شهید عبدالکریم اصل غوابش در تاریخ 19 تیرماه سال 1394 در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه خاتون(س) به فیض شهادت نائل شد و نام خود را در دفتر شهدای اسلام ثبت کرد.
شهید اصلغوابش در سن 46 سالگی در منطقه عملیاتی تدمر کشور سوریه به شهادت رسید و مزارش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز در کنار شهدای مدافع حرم زیارتگاه عاشقان راه ایثار و شهادت است.