سرباز شهید جلیل شادمانی شهید گمنامی گه در گلگیر شناسایی شد






سرباز شهید جمال عیدیزاده در سوم مرداد سال 1344 در شهرستان اهواز چشم بهجهان گشود و در دوران جوانی به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت.
پس از حضور در جبهه، يكم اسفند سال 1364، در ايستگاه حسينيه انديمشک بر اثر اصابت تركش به سينه و دست در سن 20 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
مادر جان اگر غرور جوانى بر من مسلط گشته و به تو كمتر از گل گفتهام مرا ببخش كه حتى گل گفتن هم به شما نا سپاسى است. مادر جان در نمازهاى شبت مرا دعا كن، دعا كن كه پسرت شهید شود، دعا كن كه این افتخار كه نصیب حضرت زینب(س) شده، نصیب تو هم بشود.
شهید جمال عیدیزاده در وصیتنامهاش نوشت: «مادر جان دعاى خیرت را براى امام عزیزمان و تمامى علماى اسلام و رزمندگان و سلحشوران بىنام امام زمان(ع) دریغ مكن.
مادر جان اگر جسد مرا برایت آوردند یادى از شهداى كربلا بكن و گریه سر نده و بدان كه گریه كردن براى كسى است كه شكست خورده است نه براى ما كه با شهادتمان افتخار ابدى را هم در آن جهان و هم براى ملت عزیزمان نثار كردهایم.
پدر جان كه تو همچون درختى تنومند سایهات را بر خانه گستردهاى و طورى بر ما پدری كردهاى كه هیچگونه مشكلی در زندگى نداشتم و من باید خدا را بهخاطر داشتن چنین پدرى هزاران بار سپاس بگویم.
پدر جان اگر در حق شما كوتاهى كردم حالا دیگر دستم از دنیا كوتاه شده از شما مىخواهم كه همچون گذشته در حقم پدرى كنى و حلالم نمایید.»


سرباز شهید عباس قیم در روز یکم مهرماه سال ۱۳۴۱ در خرمشهر دیده به جهان گشود، کودکی خود را در زادگاهش پشت سر نهاد و از همان دوران به تکالیف شرعی خود عمل میکرد.
از کودکی نماز میخواند و روزه میگرفت و بیشتر در مساجد حضور داشت، بهدلیل مشکلاتی که داشت نتوانست زیاد درس بخواند و به همین دلیل نیز با کار کردن کمک خرج خانواده خود شد.
نماز خود را در اول وقت و در مسجد اقامه میکرد و مقید به این کار بود، همچنین دوستان خود را به این امر سفارش میکرد.
جوانی پاکباخته، باصداقت، متواضع و فروتن بود، بههمه احترام میگذاشت و در حد توان در رفع گرفتاری مستمندان و همنوعان خود تلاش میکرد.
در سالهای نخست جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که جوانی رشید و رعنا شده بود همراه با دیگر جوانان ایرانی به خدمت سربازی اعزام شد و سپس از طریق ارتش جمهوری اسلامی ایران به جبهه رفت.
در هنگام نبرد با دشمنان اسلام این جوان عرب خوزستانی در تاریخ ۲۲ دیماه سال ۱۳۶۲ به فیض شهادت نائل آمد و نام خود را در دفتر 24 هزار شهید خوزستان ثبت کرد.
پس از شهادت پیکر پاک سرباز شهید عباس قیم به محل سکونت خانواده جنگ زدهاش در شهر هفتگل انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانوادههای معظم شهدا تشییع شد.
شهید عباس قیم در آغاز دوره جوانی در سن ۲۱ سالگی در منطقه عملیاتی شرهانی شهد شیرین شهادت را نوشید و تربت پاکش در گلزار شهدای هفتگل در جوار مزار شهید احمد مکوندی زیارگاه عاشقان است.


سرباز شهید مجید حریزاویمقدم سيزدهم فروردينماه سال 1347 در شهرستان اهواز دیده به جهان گشود، پدرش بدير نام دارد که كارمند شركت راهآهن بود.
در جوانی به سربازی رفت و از سوی یگان محل خدمتش به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد که در روز بيست و ششم ارديبهشتماه سال 1367، در منطقه عملیاتی شلمچه بهفیض شهادت نائل آمد و به قافله شهیدان پیوست.
پس از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید مجید حریزاویمقدم از منطقه عملیاتی به شهرستان شوش دانیال انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و جمعی از خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران تشییع شد.
شهید مجید حریزاویمقدم در سن 20 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر مطهر در کنار دیگر شهیدان در گلزار شهدای شوش دانیال آرام گرفت.
سرباز شهید قاسم بلند فرزند عبدالحسین در تاریخ سوم اردیبهشت ماه سال 1337 در اهواز دیده به جهان گشود و شادی را برای محفل خانواده خود به ارمغان آورد.
این دلیرمرد اهوازی در دوران هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور یافت که در تاریخ 23 تیر ماه سال 1361 در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل شد و نام خود را جزو شهدای جاویدالاثر ثبت کرد.
پیکر پاک شهید قاسم بلند پس از شهادت در خاک جبهه ماند و بعد از 37 سال توسط کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح تفحص و هویتش با انجام آزمایش DNA شناسایی شد.
شهید قاسم بلند در سن 24 سالگی در منطقه شرق بصره شربت شیرین شهادت را نوشید و در شمار شهدای جاویدالاثر قرار گرفت که پس از چند دهه غربت به وطن بازگشت.

_jvgl.jpg)


سرباز شهید عباس نجاتی بیستم آذر سال 1344 در خانواده مذهبی در شهرستان رامهرمز دیده به جهان گشود.
دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهرستان رامهرمز گذراند و به کسب علم پرداخت. در خانوادهای از نظر مالی نسبتا خوب زندگی میکرد. از نظر اخلاقی بسیار مهربان و مودب بود و پدر و مادرش او را خیلی دوست داشتند.
در تمام مدت عمر حتی یک بیاحترامی هم نسبت به بزرگترها به ویژه والدینش نداشت.
همواره سعی میکرد در کنار تحصیل خود به کار کردن نیز مشغول شود تا وسایل آسایش و راحتی را هر چه بیشتر برای خانواده بهویژه مادرش فراهم نماید.
فردی متین، کمحرف و با محبت بود و همیشه در فکر آینده خانوادهاش بود.
علاقه زبادی به اسلام و شهادت داشت تا اینکه زمان سربازی او فرا رسید که عاشقانه و با شوق فراوان برای رفتن به خدمت وسایل خود را جمع کرد.
پس از اعزام، خدمت سربازی او در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در شهر اصفهان بود که از طریق یگان محل خدمتش به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد.
پس از حضور در جبهه، شهید عباس نجاتی در 31 تیر سال 1367 در سن 23 سالگی در جبهه کوشک شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای شهر رامهرمز آرام گرفت.



سرباز جاویدالاثر شهید مسعود آرزومند در روز شانزدهم تیر سال 1340 در شهر هفتگل دیده به جهان گشود که مادر مهربانش او را با تربیت اسلامی پرورش داد.
در کودکی راهی مدرسه شد، دوران ابتدایی را در دبستان آسماری و دوره راهنمایی را در مدرسه 17 شهریور زادگاهش پشت سر نهاد.
در دوره دبیرستان رشته علوم تجربی را انتخاب کرد، در کلاس دوم دبیرستان درس میخواند که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، او همپای دیگر مردم هفتگل در محافل و مجالس مذهبی فعالیت میکرد و در برنامه سخنرانی روحانیون متعهد به انقلاب حضور مییافت.
در دوره نوجوانی نیز همراه دیگر مردم شهر در راهپیماییها و تظاهرات علیه ژریم پهلوی شرکت میکرد و برای پیروزی انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
دانشآموزی بسیار شوخطبع و خوشبرخورد بود، به دوستانش علاقه زیادی نشان میداد و برای درس اهمیت ویژهای قائل بود.
در دوران تحصیل از شاگردان ممتاز مدرسه بود که پس از پیروی انقلاب تحصیلات خود را با موفقیت به پایان رساند. پس از دریافت مدرک دیپلم و در دوران جوانی به سربازی اعزام شد که در ژاندارمری آن زمان مشغول گذراندن خدمت خود شد.
هنوز دوره سربازی این دلیرمرد خوزستانی به پایان نرسیده بود که در تاریخ پنجم مهرماه سال 1359 در روزهای نخستین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به فیض شهادت نائل آمد ولی پیکر مطهرش هنوز به وطن بازنگشته است.
شهید مسعود آرزومند در سن 19 سالگی در پلیس راه اهواز به خرمشهر شهد شیرین شهادت را نوشید که برای گرامیداشت نامش یادبودی در گلزار شهدای شهر هفتگل بنا شده است.



سرباز شهید ولیالله چامیپور فرزند علی است که تاریخ 27 شهریورماه سال 1365 در بهبهان دیده بهجهان گشود.
وی در دوران جوانی به خدمت سربازی اعزام شد و مشغول گذراندن سربازی خود در نیروی انتظامی بود.
این جوان خوزستانی در زمان انجام ماموریت در تاریخ 19 تیر ماه سال 1386 در روستای خورخورا شهرستان سلماس استان آذربایجان غربی به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
پیکر پاک شهید ولیالله چامیپور پس از شهادت از استان آذربایجان غربی به خوزستان انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم، خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران تشییع شد.
شهید ولیالله چامیپور در سن 20 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در روستای اسلام آباد جولکی آرام گرفت.

سرباز شهید مصطفی معصومیاردکانی پنجم بهمن سال 1344 در اردکان به دنیا آمد. در 7 سالگی مدرسه رفت و تا دوره راهنمایی را با کسب نمرات خوب گذرانید ولی از ادامه تحصیل منصرف شده و به کار و فعالیت پرداخت، پس از مدتی تلاش در شغل کاشیکاری ماهر شد.
از روحیهای خوب و برخوردی مناسب و اخلاق نیکو برخوردار بود. هیچگاه کسی را ناراحت نمیکرد و با همه به ملاطفت و مهربانی برخورد میکرد. به پدر و مادرش احترام میگذاشت و در کارها به آنها کمک میکرد، در محافل مذهبی و نماز جماعت حضور مییافت. در کارها از جدیت و پشتکار برخوردار بود و امور محوله را به نحو احسن انجام میداد.
در دفاع مقدس که همزمان با اعزام وی به سربازی بود در ارتش جمهوری اسلامی ایران دوران آموزش را گذراند و در گردان 120 از تیپ 2 لشکر 28 کردستان مشغول حراست از مرزهای کشور شد. سرانجام پس از حضور 10 ماهه در کردستان 23 تیر سال 1364 در منطقه کلاشین اشنویه در نبرد با ضد انقلاب به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای اردکان آرام گرفت.
شهید مصطفی معصومیاردکانی در وصیتنامهاش نوشت: «ای برادران و خواهران عزیزم، فرزندانتان را با عشق مهدی(عج) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه نگه دارید.
پدر و مادرم! اینجاست که هر خمپاره و توپی و هر گلولهای که بر ما میبارد، مقداری از گناهان ما هنگامی که بدنمان میلرزد و قلبمان به تپش در میآید، کاسته میشود و قدرت خدا و عظمت دعا که در این مکان مقدّس وجود دارد، باعث تقرّب و نزدیکی ما به او میشود.»

سرباز شهید فرشاد هاشمیبنی سوم مهر سال 1347، یک خانواده مومن و معتقد به دین اسلام در اهواز از دیده به جهان هستی گشود.
دوران کودکی خویش را در آغوش گرم پر مهر و محبت خانواده سپری کرد تا اینکه در سن هفت سالگی جهت آموختن دانش و معرفت پا به عرصه علم گذاشت و تحصیلات خود را تا دبیرستان یکی پس از دیگری در همان محل سکونت خود سپری کرد و موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد، بعد از پایان تحصیلات به شغل کارگری پرداخت تا از این طریق توانسته باشد امرار معاش کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نهادهای مختلف انقلابی او نیز به عضویت سپاه درآمد و از طریق سپاه به عنوان پاسدار وظیفه به خدمت مقدس سربازی اعزام شد.
پس از گذشت چند ماه از خدمت سربازی، در تاریخ بیستم اسفند سال 1366، در پادگان شهید محلاتی منطقه مسجدسلیمان با اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
پس از شهادت پیکر پاک شهید فرشاد هاشمیبنی به اهواز انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانوادههای معظم شهدا تشییع شد و در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 22 مزار 26 آرام گرفت.
شهید فرشاد هاشمیبنی در 19 سالگی به شهادت رسید و تربت پاکش در گلزار شهدای اهواز نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.

سرباز شهید بهلول ببری در تاریخ دهم تیر سال 1350 در یک خانواده مذهبی در روستای قپچاق بخش مرحمتآباد(چهار برج) میاندوآب استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود، از زمان کودکی در کنار برادرانش در مشاغل، زراعت، باغداری، دامداری و قالیبافی کمک حال پدر و خانواده بود.
روزها کار میکرد و شبانه در کلاسهای نهضت سواد آموزی شرکت می¬کرد و توانست تا کلاس پنجم ابتدایی در نهضت ادامه تحصیل دهد.
در تاریخ 18 خرداد سال 1366 بهصورت داوطلبانه به عضویت بسیج درآمد و در پادگان حضرت حر شهر خوی دوره آموزش مقدماتی بسیج را با موفقیت پشت سر نهاد.
به منظور گذراندن دوره ضرورت، در دوران جوانی در سال 1369 به خدمت سربازی میرود که پس از پایان دوره آموزشی سربازی در پادگان 03 شهر عجبشیر بر اساس تقسیم ارتش به محور سرپل ذهاب اعزام میشود.
این جوان آذربایجانی 8 ماه از خدمت سربازی خود را در کنار دیگر همرزمانش گذرانده بود که در تاریخ 11 بهمن سال 1369 در حین انجام وظیفه و پاکسازی منطقه عملیاتی قصر شیرین و محور سرپل ذهاب در اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل آمدن و آسمانی شد.
پس از شهادت پیکر پاک و مطهر و پیکر شهید بهلول ببری به استان آذربایجان غربی انتقال مییابد که با حضور اقشار مختلف مردم و جمعی از خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران در زادگاهش تشییع میشود و پس از آن در گلزار شهدای روستای قپچاق در کنار دیگر شهیدان آرام میگیرد.

سرباز شهید مسعود آقاامیری چهاردهم فروردین سال ۱۳۴۱ در یک خانواده متدین در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود.
دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا شد. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون میکرد. رابطهاش با والدین بسیار مهربان بود و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد.
با لبخند ملایمی که حاکی از عشق و علاقه به مردم بود با دیگران با نرمی برخورد میکرد، هیچگاه دوست نداشت کسی از او برنجد. از دروغگویی و ریاکاری سخت متنفر بود و هر جا عمل خلاف اخلاقی میدید متذکر میشد.
تواضع و فروتنی خاصی داشت در سلام کردن به دیگران چه کوچک و چه بزرگ پیشی میگرفت. در زحمت و ریاضت کشیدن تحمل بسیار داشت، بسیار اتفاق میافتاد که شبها با دوستان کار میکرد و روزهای ماه رمضان را روزه میگرفت، معتقد بود با این کارها انسان استقامتش بیشتر میشود و در مقابل شدائد زندگی بیشتر میتواند مقاومت کند و اجر آن پیش خدا بیشتر است.
پس از پایان تحصیلات و فرا رسیدن زمان سربازیاش، در دی سال ۱۳۶۰ از طریق ارتش به خدمت اعزام شد که با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به جبهه رفت و به نبرد با دشمن پرداخت.
شهید مسعود آقاامیری پس از فداکاری و ایثارگری فراوان در جبهه، روز ۲۲ فروردینماه سال ۱۳۶۲ در سن ۲۱ سالگی در منطقه عملیاتی شرهانی شهد شیرین شهادت نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای میانکوه آرام گرفت.
برای گرامیداشت یادش یادبودی نیز در روستای جارود شهرستان هفتگل بنا شده است.

سرباز شهید علیجمعه نامداری سوم خرداد سال 1341 در روستای علمداری مسجدسلیمان بهعنوان فرزند چهارم خانواده دیده به جهان گشود که به اهواز مهاجرت کردند.
در جوانی به سربازی و رفت از سوی نیروی زمینی ارتش به جبهه اعزام شد، در شانزدهم فروردین سال 1363 در 22 سالگی به شهادت رسید و پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
شهید علیجمعه نامداری در وصیتنامهاش نوشت: «ای مادر مهربانم که تمام آسایشت را صرف بزرگ کردن من کردی، از جانم بیشتر دوستت داشتم و دارم. اگر اولاد حقیرت سعادت به شهادت داشت به هیچ وجه آزرده خاطر نباش و افتخار کن که چنین فرزندی تحویل این جامعه دادهای که مردانه در مقابل تجاوز بعثیون مشرک و متجاوز ایستادگی کرد و در این راه از تقدیم جانش هیچ باکی نداشت.
آخر مادر جان، مگر خون من از خون شهیدانی چون بهشتی و باهنر و رجایی و دهها هزار شهید میهن عزیزمان ایران رنگینتر است؟ و شما برادرانم اگر میخواهید که روح من از شما راضی باشد مرا ببخشید و زحماتی را که برایم کشیدهاید حلالم کنید و از شهادتم ناراحت نشوید، زیرا راه خود را چون فرزند علی(ع) شناخته و آگاهانه پیمودهام و چون حضرت علی(ع) فرمود: شهادت دری است از درهای بهشت که فقط به روی اولیای خاص خدا باز میشود.
و در آخر وصیتم چند چیز از شما می خواهم، آنها عبارتند از این که حال لشکر اسلام به رهبری امام خمینی به سوی آزادی کربلا پیش میرود اسلحه افتاده مرا بردارید و در هر زمینهای که میتوانید در راه پیروزی اسلام قدم بردارید.»
_nb21.jpg)
شهید داوود جباری شانزدهم اردیبهشت سال 1348 در روستای ازان بخش میمه چشم به جهان گشود و در یک خانواده مذهبی همراه با یک خواهر و دو برادر دیگرش زندگی میکرد.
از دوران کودکی به دنبال تأمین مخارج زندگی بود و در کار قالیبافی کمک دست مادربزرگ بود. در بسیج روستا حضور فعالی داشت و همیشه برای جبهه کمک جمعآوری میکرد و به یاد رزمندهها بود. هر وقت رزمندهای به مرخصی میآمد به سراغش میرفت تا هم از اوضاع و احوال جبهه مطلع شود و هم خدا قوتی به رزمندهها بگوید.
در بین مردم روستای ازان و در جمع خانواده به مهربانی و جوانمردی معروف بود و مردم روستا از او به مهربانی و گذشت یاد میکنند.
اطرافیان را به حفظ حجاب توصیه میکرد و بسیار باغیرت بوده و به امام خمینی(ره) ارادت خالصانهای داشت. انسان شوخطبعی بود و صداقت در رفتار و گفتار داشت.
سال 1365 با همسرش زندگی مشترک را آغاز کرد، حاصل این پیوند آسمانی یک دختر است که پنج روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد.
در جوانی به سربازی رفت، آخرین باری که به مرخصی آمد به همسرش گفت که این دیدار من و شما آخرین دیدارمان خواهد بود. از تو میخواهم از فرزندمان بهخوبی مراقبت کنی. تنها یادگارم را با تربیت دینی و مکتبی ائمه اطهار پرورش بدهی.
سرانجام 24 فروردین سال 1367 در منطقه عملیاتی مریوان بر اثر برخورد ترکش و گلوله به سینه و پهلو در سن 20 سالگی به شهادت رسید و پیکر پاکش در صحن امامزاده صالحه خاتون(س) در روستای ازان در کنار 3 شهید دیگر روستا آرام گرفت.






همزمان با دهه کرامت خادمین آستان قدس رضوی به همراه محمد عسگری رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران مسجدسلیمان در خانه شهید جاودیدالاثر شنبه تاوسه از شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس مسجدسلیمان حضور یافتند و با مادر گرامی و خانواده این شهید والامقام دیدار کردند.
در این دیدار صمیمی خادمان امام رضا(ع) دقایقی را میهمان خانه مادر چشمانتظار سرباز جاویدالاثر شهید شنبه تاوسه بودند و هدایای متبرک حرم نورانی امام رئوف را به این مادر شهید اهدا کردند.
سرباز شهید شنبه تاوسه فرزند مهرعلی است که در تاریخ دهم آذرماه سال 1346 در شهر قلعه خواجه شهرستان اندیکا دیده به جهان گشود که در دوره جوانی به خدمت سربازی رفت و در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی مشغول گذراندن این دوره از زندگی خود شد.
این دلیرمرد خوزستانی در دوران سربازی به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد و در تاریخ چهارم تیرماه سال 1367 شهد شیرین شهادت را نوشید و نامش در دفتر 24 هزار شهید استان خوزستان ثبت شد.
پس از شهادت پیکر پاک شهید شنبه تاوسه در خاک جبهه ماند و به وطن بازنگشت و جزو شهدای جاویدالاثر دوران هشت سال دفاع مقدس استان خوزستان محسوب میشود.
شهید تاوسه در سن 21 سالگی در کوشک به شهادت را رسید که به منظور گرامیداشت یاد و خاطرهاش یادبودی برای آن شهید عزیز در گلزار شهدای چهاربیشه مسجدسلیمان بنا شده است.

سرباز جاویدالاثر شهید عارف حمید در روز نهم آبان سال ۱۳۴۶ در یک خانواده پرجمعیت روستایی ساکن در روستای بیت مطیلب شهر ملاثانی از توابع شهرستان باوی دیده به جهان گشود.
به دلیل کمبود امکانات در روستای محل سکونش، مدرسهای برای تحصیل دانشآموزان نبود به همین خاطر نیز برای کسب علم و دانش به اهواز رفت و آمد میکرد.
با تلاش و سختیهای فراوان توانست در نوجوانی دیپلم بگیرد ولی پس از آن هم بیکار ننشست و به کار کشاورزی مشغول شد تا بتواند به خانواده خود کمک کند.
نزدیکان او میگویند که شهید عارف حمید اهل کار و تلاش بود و در خانه هم بیکار نمینشست و به خانواده خود در کارها کمک میکرد.
خیلی خوش اخلاق بود و با تواضع خاصی با همگان برخورد میکرد، همچنین خیلی تقید به اقامه نماز و انجام تکالیف شرعی داشت.
وی در سن ۱۹ سالگی به خدمت اعزام شد، در سپاه پاسداران مشغول انجام سربازی بود که به همراه دیگر رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و به نبرد با دشمنان اسلام پرداخت.
پس از حضور در جبهه سرانجام این رزمنده سپاه اسلام در روز پنجم خرداد سال ۱۳۶۷ در عملیات تک دشمن به فیض شهادت نائل آمد ولی پیکر پاکش در خاک جبهه ماند و از جمله شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس استان خوزستان محسوب میشود.
شهید عارف حمید در سن ۲۱ سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه شهد شیرین شهادت را نوشید و خانواده معظمش هنوز چشمانتظار بازگشت پیکر مطهرش هستند.

سرباز شهید مسعود مرادی فرزند رجب است که در تاریخ 27 خردادماه سال 1340 در شهر بهبهان دیده به جهان گشود و در دوران دفاع مقدس به خدمت سربازی اعزام شد.
وی در دوران سربازی از سوی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران همراه با دیگر رزمندگان اسلام راهی جبهه شد و در تاریخ 6 مردادماه سال 1361 در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
شهید مسعود مرادی در سن 21 سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر مطهر پس از تشییع در گلزار شهدای شهر بهبهان در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.


سرباز شهید ابراهیم مکوندی یکم بهمنماه سال 1340 در روستای سیمایلی هفتگل دیده به جهان گشود، در 2 سالگی مادر خود را از دست داد و در 10 سالگی نیز از نعمت پدر محروم شد. پس از مهاجرت به مسجدسلیمان، توانست در این شهر دیپلم بگیرد.
دوران جوانی او مصادف با تجاوز دشمن بعثی به خاک ایران زمین بود، پس از اعزام به سربازی و طی کردن دوره آموزشی، در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول خدمت شد.
در هنگام سربازی به همراه جمعی از همرزمان و رزمندگان اسلام به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد که هشتم مردادماه سال 1361 در منطقه عملیاتی کوشک به فیض شهادت نائل آمد.
این دلیرمرد خوزستانی در سن 21 سالگی در عملیات رمضان شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در آرامستان منطقه کلگه مسجدسلیمان در نزدیکی شهید داریوش محمدیدهدزی آرام گرفت.
شهید ابراهیم مکوندی در وصیتنامهاش نوشت: «خانواده گرامی، امیدوارم با فانی شدن من از بین شماها، زندگیتان رنگ خزان به خود نگیرد. عطر روحافزای فصلها را پیوسته در همه اوقات احساس نمایید و زندگی و امورتان هرگز بر روی گامهای سنگین زمان نلرزد.
برادران گرامی، امیدوارم برای رضای خشنودی روح من به این وصایا عمل کنید. همانطور که میدانید همه انسانها رفتنی هستند، هیچ کس مادام عمر نمیکند. طبق آیه شریفه قرآن «ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم» پس تنها چیزی که میماند اعمال نیکوی انسان است.
امیدوارم برادران عزیزم برای اجتماع، انسانهای لایق و باایمان و خداپرست باشند. هر حرکتی و هر گامی که روی زمین برمیدارند برای خلق ستمدیده ایران زمین و جهان اسلام باشد.»
شهيد علیاكبر زارع براتپور از جانبازان 70 درصد اهوازی در يكم مهرماه سال 1337 در محله سركورههای مسجدسليمان ديده به جهان گشود و در دوران دفاع مقدس به افتخار جانبازی نائل شد.
اين جانباز خوزستانی در روز 11 فروردين ماه سال 1361 در حالی كه لباس مقدس سربازي در ارتش جمهوری اسلامی ايران را به تن داشت در پاسگاه خرمدژ شوش بر اثر انفجار مین، از ناحيه دو پا و شكم مجروح شد.
سرانجام اين سرباز فداكار وطن كه از سوی لشكر 92 زرهي خوزستان به جبهههای نبرد حق عليه باطل اعزام شد، بيش از اين تاب دوری از همرزمان شهيد خود را نداشت و در روز جمعه 16 فروردينماه سال 1392 در بيمارستان نفت اهواز خلعت شهادت به تن كرد و عند ربهم يرزقون شد.
شهید زارع براتپور از پرسنل بازنشسته بانک ملت ایران است که در سال 1372 پیوند آسمانی خود را آغاز کرد و حاصل آن پسری به نام محمدامین و یک فرزند دختر است.
پیکر پاک و مطهر شهيد علیاكبر زارع براتپور روز یکشنبه 18 فروردينماه سال 1392 با حضور مردم قدرشناس، رزمندگان دفاع مقدس، خانواده معظم شهدا و فرمانده و پرسنل لشکر 92 زرهی خوزستان بر دستان مردم خوزستان تشییع و تا دروازههای بهشت بدرقه شد.
پس از تشییع، پیکر پاک و مطهر شهيد علیاكبر زارع براتپور در کنار جانباز شیمیایی 70 درصد شهید سیدعبدالله ولیشرف که در روز پنجشنبه هشتم فروردینماه سال 1392 به شهادت رسیده است، در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.