شهید مدافع حرم نادر حمید از شهرستان باوی

به یاد برادر شهیدم علی حکیم نژاد

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0345_osdy.jpg

پریدم و بنام عشق رفتم

ازاینجا تا مقام عشق رفتم

شبی همراه با یک ترکش سرخ

به پا بوس امام عشق رفتم

آسمانی شدن نه بال می خواهد و نه پر...دلی می خواهد به وسعت آسمان

مردان آسمانی بال پرواز نداشتند تنها به ندای دلشان لبیک گفتند و پریدند

آسمان تو را می خواهد. زمان زمان پرواز است، همسفر با قافله راهیان نور شو

در چشمه زلال معرفت شهدا غسل شهادت کن

مقصد آسمانی از حریم امام هشتم(ع)، آغاز می شود و تا شرافت آسمان و زمین شلمچه امتداد می یابد.

منطقه مرزی شلمچه در منتهی الیه غرب خرمشهر واقع شده است و نزدیک ترین نقطه مرزی به بصره می باشد. شلمچه یکی از محورهای هجوم دشمن در سال 31 شهریور 1359 به خرمشهر بود.

در عملیات بیت المقدس اگر چه خرمشهر آزاد شد، ولی با توجه به اهمییت نظامی شلمچه دشمن به سختی از آن دفاع کرد و آن را در اشغال خود نگه داشت و پس از آن موانع، استحکامات و رده های دفاعی متعددی در این منطقه ایجاد کرد، ( رزمندگان اسلام با اجرای عملیات کربلای ۵) در دی ماه ۱۳۶۵ این موانع و مواضع را در هم شکستند و شلمچه را آزاد کردند، در آن عملیات بود که برادر عزیزم شهید علی حکیم نژاد به درجه رفیع شهادت نائل گردید

بال فرشتگان فرش زیر پایش و بهشت برین جایگاهش باد

نوشته شده و تحقیق توسط سکینه حکیم نژاد خواهر شهید علی حکیم نژاد

پ.ن: ارسالی از سوی مخاطبین بدون دخل و تصرف

نگاهی کوتاه به زندگی سرباز شهید سعید میاحی

https://s6.uupload.ir/files/img_20221016_074355_efp.jpg

سرباز شهید سعید میاحی 29 فروردین سال 1338 در شهر ویس چشم به جهان گشود. در کودکی راهی مدرسه شد. با اخذ ديپلم به سربازى رفت که پس از طی دروه آموزشی به‌عنوان خدمه تانک در لشكر 92 زرهى خوزستان به‌كارگيرى شد و در مرز فكه به دفاع از كشور پرداخت.

سرانجام چند روز قبل از آغاز جنگ تحمیلی در 29 شهريور سال 1359 بر اثر اصابت گلوله به سينه‌اش شهید شد و پیکر پاکش در گلزار شهداى ويس(سيد خلف) آرام گرفت.

شهید سعید میاحی در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «خداوندا ما را يارى ده كه بتوانيم قوانين آسمانى تو را مو به مو به اجرا درآورده و هيچ‌گونه شک و ارعابى در بين نباشد.

خداوندا از تو يارى مى‌جووييم و به سوى تو قدم بر مى‌داريم خداوندا ما را از گزند دشمنان دور نگهدار و دشمنان خلق مستضعف را بر جاى خودشان بنشان.

بار الها امام امت خمينى كبير ما را هر روز سرحال‌تر و بشاش‌تر براى ما نگهدار تا دشمنان‌مان نتوانند ذرّه‌اى در ما نفوذ كنند.

خداوندا مردگان ما را بيامرز تا درس عبرتى از آنها بگيريم و مريضان ما را شفا ده تا بتوانند در چهارچوب اسلام و در پناه قرآن زندگى خوب و خوشى داشته باشند.

خداوندا صبر ده تا بتوانيم منحرفان كه از اسلام دورى مى‌كنند با صبر و استقامتى كه دارى بر آنها رواساز.

خداوندا آزادى بزرگترين قدمى است كه اسلام براى مردم اين خاک به ارمغان آورده و آزادى بايد در قوانين موافق انسان‌هاى روى زمين باشد خداوندا به ما يارى ده كه جهانى آزاد و آباد داشته باشيم و از سلطه ابرقدرت‌ها در امان باشيم بار خدايا دشمنان اسلام را نابود كن.»

شهید سعید علی نژاد

https://s6.uupload.ir/files/img_20220822_000501_dsk6.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهيد سعيد سرخانى‌ناصرى

https://s6.uupload.ir/files/img_20221016_085741_nvgz.jpg

شهيد سعيد سرخانى‌ناصرى یکم فروردین سال 1347 در ويس چشم به‌جهان گشود، تا كلاس اول راهنماىی درس خواند. در سال 1360 به‌جبهه رفت و چهارم دی سال 1365 در عملیات کربلای چهار به‌شهادت رسید که پیکر پاکش پس از 13 سال در جزیره سهیل تفحص شد و در گلزار شهدای ویس آرام گرفت.

شهيد سعيد سرخانى‌ناصرى در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «خدايا، بارالها، معبودا، پروردگارا، معشوقا، مولايم، من ضعيف و ناتوان چگونه تحمل عذاب تو را مى‌توانم بكنم؟ خدايا مرا ببخش و از گناهان من درگذر، تو كريم و رحيمى، خدايا من با تو پيمان بسته‌ام كه تا پايان راه بروم و بر پيمان خويش همچنان استوار ماندم.

اى جوانان نكند در رختخواب ذلت بميريد كه حسين(ع) در ميدان نبرد شهيد شد، اى جوانان مبدا در غفلت بميريد كه على‌اكبر حسين(ع) در راه حسين(ع) و با هدف شهيد شد.

اى جوانان مبادا بگوييد كه امروز جنگ به ما احتياج ندارد و بايد درس بخوانيم و بايد به فكر آينده باشيم شما از كجا مى‌دانيد كه فردا زنده هستيد؟

اى مادران، مبادا از رفتن فرزندانتان به‌جبهه جلوگيرى كنيد كه فردا در محضر خدا نمى‌توانيد جواب زينب(س) را بدهيد كه تحمل 72 شهيد را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه‌‏هاى نبرد بفرستيد و حتى جسد او را هم تحويل نگيريد. زيرا مادر وهب فرمود چيزى را كه در راه خدا داده‌ام پس نمى‌گيرم، برادران استغفار و دعا را از ياد نبريد كه درمان براى تسكين دردهاست، هميشه به‌ياد خدا باشيد و در راه خدا قدم برداريد، هرگز دشمنان بين شما تفرقه نياندازند و شما را از روحانيت متعهد جدا نكنند كه اگر چنين كردند روز بدبختى مسلمانان و روز جشن ابرقدرت‌هاست».

تربت پاک شهید محمدعلی دانش در قطعه 3 گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/index_bzad.jpg

شهید سعید علی نژاد

https://s6.uupload.ir/files/img_20220822_000956_fx9z.jpg

شهید محمدعلی دانش

https://s6.uupload.ir/files/img_20220822_000938_qikt.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید محمدعلی دانش

https://s6.uupload.ir/files/img_20220822_000938_qikt.jpg

شهید محمدعلی دانش سال 1339 در شهر ویس چشم به دنیا گشود، در کودکی چابک و هوشیار بود به‌طوری که همسایه‌ها او را خیلی دوست داشتند و با او شوخی می‌کردند دوره ابتدایی را در ویس سپری کرد و بعد از آن به اهواز مهاجرت کرد که دوره متوسطه را در آنجا گذرداند.

بر عکس بچگی‌هایش بسیار سر به‌زیر و مهربان بود به همین دلیل نیز همه دوستان و آشنایان او را دوست داشتند، در همه حال به بزرگترها احترام می‌‌گذاشت، بسیار مودب به دوست‌داشتنی بود به ورزش فوتبال علاقه زیادی داشت و در تیم‌های محله هم شرکت می‌کرد.

مبارزات مردم ایران بر علیه رژیم پهلوی که آغاز شد همه چیز را کنار گذاشت و همراه با بچه‌های محل به مبارزه پرداخت تا اینکه تظاهرات و اعتصابات به اوج خود رسید و دبیرستان‌ها و دبستان‌‌‌‌ها تعطیل شدند، در یکی از روزها به دست مامورین شاه دستگیر شد و بعد از کتک‌کاری شدید او را به کلانتری ۴ وقت بردند و بعد از یک روز به زندان کارون انتقال دادند که پس از چند روز آزاد شد.

در سال 1358 دیپلم گرفت و سال 1359 که جنگ تحمیلی شروع شد به خدمت سپاه درآمد، مدتی به محافظت از پخش شرکت ملی نفت ایران مشغول بود و بعد عازم جبهه شد.

اوایل فروردین سال 1360 به دیدار امام رفت و بعد از آن دوباره به جبهه رفت که در روز دوم فروردین سال 1360 در سنگرهای ذوالفقاری آبادان به‌همراه پنج تن دیگر از همرزمانش به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در قطعه 3 گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

شهادت به دلها صفا می دهد ...

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0345_osdy.jpg

شهادت به دلها صفا می دهد

گل لاله بوی خدا می دهد

به نام خدا و به یاد شهید

به شوقی که بر دل جلا می دهد

مزار شهیدان گلگون کفن

به دل شور کرب و بلا می دهد

تبرک به خاک شهیدان بجو

که درد و بلا را شفا می دهد

خریدار خون شهیدان خداست

شهادت به انسان بها می دهد

دلا ، از زلال شهادت بنوش

که این چشمه آب بقا می دهد

شهادت طلب کن که پروردگار

به هر کس که خواهد عطا می دهد

به یاد برادر عزیزم شهید علی حکیم نژاد

سکینه حکیم نژاد خواهر شهید

روحش شاد و یادش گرامی باد

پ.ن: ارسالی از سوی مخاطبان

نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید سید فاضل ذهبی

https://uupload.ir/files/x15r_3193-cuawgh7npq.jpg

سردار شهید سید فاضل ذهبی روز ۲۴ شهربور سال ۱۳۴۱ در شهر ویس شهرستان باوی دیده به جهان گشود.

تحصیلات خود را تا كلاس اول دبیرستان ادامه داد. با حضور در جلسات قرائت قرآن مساجد، به كمک دیگر بچه‌هاى مذهبى به یارى انقلاب می‌شتافت و با تبلیغ آرمان‌هاى حضرت امام به ترویج آنها بین دوستان آشنایان و فامیل مشغول می‌شد.

در نوجوانى، علاوه بر تحصیل، اوقات فراغت خود را در یک نانوایى مشغول كار شد. مادرش می‌گوید: «پسرم خیلى مؤمن و متدین بار آمد. او نسبت به نمازش حساس بود به‌ویژه نماز ظهر و عصر را حتماً در اول وقت و در مسجد می‌خواند. حتى اگر مشغول بازى بود، وقت اذان به خانه می‌آمد، وضو می‌گرفت و به مسجد می‌رفت.»

با شروع جنگ تحمیلى، بر شدت فعالیت‌هاى مذهبى و فرهنگی‌‏اش افزود و با مطالعه كتب مختلف دینى به تقویت باورهاى دینى خود پرداخت.

براى پاسدارى از دست‌آوردهاى انقلاب اسلامى، به عضویت رسمى كمیته انقلاب اسلامى درآمد و مسئولیت‌هاى فراوانى را به عهده گرفت.

پس از گذراندن دوره آموزش نظامى آماده حضور در میدان‌هاى رزم شد، وقت رفتن به مادرش گفت: «آمریكا بیاید به ما تجاوز كند و ما در منزل باشیم؟!

ببین نوجوان‌ها چقدر كوچک هستند و شهید می‌شوند و من هنوز مانده‌ام.»

او پس از اعزام به سوى میدان‌هاى رزم در گردان نور از تیپ یكم لشكر 7 حضرت ولىعصر(عج) در سمت تک تیرانداز مشغول خدمت شد و در دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهید سید فاضل ذهبی در سن 20 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیكر پاکش در گلزار شهداى ویس آرام گرفت.

نگاهی کوتاه به زندگی شهيد سيد حميد حيالى موسوى

https://s6.uupload.ir/files/img_20220820_141654_hmy.jpg

شهيد سيد حميد حيالی‌موسوى در یازدهم اسفند ماه سال 1342 در شهر ويس چشم به جهان گشود و تحصيلات خود را تا كلاس سوم راهنمايى ادامه داد.

حضور در مسجد محل و علاقه او برای شركت در کلاس‌های دينى، پاى او را به مسجد و نماز و قرآن بند كرده بود.

در طول مدت تحصيل به پدر در كار كشاورزى كمک می‌رساند اما با فوت ناگهانى پدر در جريان يک تصادف، براى كمک به معيشت خانواده ترک تحصيل کرد و در شركت نفت مشغول به كار شد تا خانواده هفت نفره خويش را اداره کند.

نسبت به انجام فرائض دينى، به‌ویژه حفظ حجاب بانوان، تعصبى خاص داشت، ولى هرگز عصبانى نمی‌‏شد. او با مردم خوش‌رفتار بود و در حل مشكلات به آنها كمک می‌كرد.

فردى متدين بود، هميشه قبل از اذان، آماده نماز می‌شد و منتظر می‌‏ماند وقت نماز فرا برسد تا بتواند نمازش را اول وقت بخواند.

در ماه‌هاى محرم و صفر در مراسم روضه‌خوانى شركت می‌كرد و خود نيز روضه می‌‏خواند. امام را خيلى دوست می‌داشت و هميشه از ايشان براى ديگران صحبت می‌كرد.

در زمان انقلاب در راهپيمایی‌ها شركت می‌‏كرد و در نوشتن شعار بر روى ديوارها به دوستانش كمک می‌كرد. در زمان جنگ، سه بار در جبهه‌های حق علیه باطل حضور يافت و به يارى رزمندگان اسلام شتافت، روحيه خيلى بالايى داشت و شجاع و نترس بود، آرزو داشت كه به شهادت برسد.

سرانجام اين رزمنده دلاور در 29 شهریور سال 1360 در جبهه كرخه نور وقتى از او خواستند كه حرف‌هاى دو پناهنده عراقى را ترجمه كند، بر اثر اصابت تركش خمپاره به سرش به شهادت رسيد.

شهید سید کاظم مجدی‌ منفرد

https://s6.uupload.ir/files/531341_309_0fwb.jpg

تربت پاک سردار شهید علیرضا خیاط ویس در قطعه یک گلزار شهدای اهواز

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B0%DB%B8%DB%B2%DB%B1_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B3%DB%B5_vs6n.jpg

شهید سید حمید حیالی موسوی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0355_us2a.jpg

شهید فرحان سلامات

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0365_y8s4.jpg

شهید سعید میاحی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0353_hxh8.jpg

شهید محمدعلی دانش

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0354_6rm4.jpg

شهید کریم ولی نژادیان

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0352_dm4r.jpg

سرباز شهيد رشيد زاهدى

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0347_wqie.jpg

شهید لایش سلامات

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0367_s5oe.jpg

شهید عبدالامیر سیاهکار

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0366_xewd.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید جاویدالاثر کاظم مساعد

https://s6.uupload.ir/files/img_20220411_113712_f519.jpg

شهید جاویدالاثر کاظم مساعد یکم فروردین سال 1337 در شهر ویس دیده جهان گشود، در کودکی پدر و مادرش را از دست داد و برادرش مسئوليت اداره او را به‌عهده گرفت.

در دوران انقلاب، سخنان حضرت امام و شهادت جوانان، تلنگرى مثبت به او زدند به‌طورى كه حركت خود را هم‌جهت با انقلاب کرد. با استفاده از هنر نقاشى، به تصويرسازى از حضرت امام بر روى بوم‌‏هاى بزرگ پرداخت تا تظاهرات كنندگان آنها را روى دست خود بگيرند.

اگر چه سواد خواندن و نوشتن نداشت اما نقاشى و طراحی‌‏اش نمونه بود. با اينكه خود زندگى فقيرانه‏اى داشت ولى تمام دسترنج كار و تلاشش را به فقرا می‌بخشيد. از روزى كه بسيجى شد، ديگر لباس‌هايش را نيز بخشيده بود می‌‏گفت: همين دو دست لباس بسيجى برايم كافى است يكى براى پوشيدن و ديگرى براى شستن.

با حضور در واحد تبليغات جبهه و جنگ، خدمات فراوانى برای کشیدن چهره‌‏ امام و شهدا و نصب آن در مراكز مختلف تجمع رزمندگان انجام داد. در عمليات بيت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر حضورى چشمگير در زمينه تبليغات داشت.

وی فعالیت‌های فرهنگی خود را در جبهه ادامه داد تا اینکه در عملیات رمضان شرکت کرد و هجدهم تیر سال 1361 در پاسگاه زید به فیض شهادت نائل آمد ولی پیکر پاکش هنوز به وطن بازنگشته است.

دوست شهید کاظم مساعد می‌‌‏گوید: «يكى از مشكلات او بی‌سوادی‌‏اش بود ولى با گرفتن نوشته‌‏ها در مقابل خود، بر روى ديوار خطاطى می‌‏كرد، او حتى روى آجر، سيمان، وسايل بچه‌‏ها و حتى قنداق اسلحه نقاشی‌‏هاى زيبايى براى رزمندگان اسلام می‌كشيد. يكى از آرزوهايش شهادت و ديگرى مفقودالاثر شدنش بود.»

نگاهی کوتاه به زندگی سرباز شهيد رشيد زاهدى

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%D8%B2%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C_w3a4.jpg

سرباز شهيد رشيد زاهدى چهارم مرداد ماه سال 1343 در روستاى تويچى شادگان به دنيا آمد. در كودكى به همراه خانواده‏اش به شهر ويس هجرت كردند.

با شروع جنگ تحميلى به عضويت بسیج درآمد و پس از گذراندن دوره آموزش نظامى در سال 1360 همراه با جمعى از برادران جهادسازندگی خوزستان راهى جبهه‌ها شد که چند بار مجروح شد ولی دوباره به نبرد با دشمن رفت.

تحصيلات خود را تا ديپلم در شهر ویس ادامه داد که بلافاصله لباس سربازى پوشيد و هجدهم اسفند سال 1362 برای دوره آموزش نظامى به جهرم اعزام شد.

پس از دريافت درجه گروهبان سومى در اروندكنار، به‌عنوان سربازى جانباز در گارد ساحلى به حراست از مرزهاى جمهورى اسلامى پرداخت که بعد از یک سال حضور مداوم در جبهه بیست و پنجم اسفند سال 1363 در اروندکنار به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهر ویس آرام گرفت.

شهيد رشيد زاهدى در یادداشتی نوشت: «خداوندا به من نيرويى ده كه بنده تو باشم و نه بنده غير تو.

 خداوندا اين چشم‌ها، دست‌ها، پاها و زبان نعمت‌هايى هستند كه به ما عطا فرمودى. خداوندا اگر اين نعمت‌ها در غير رضاى تو فعاليت كنند از تو می‌خواهم مرا از آنها محروم گردانى.

 خداوندا ما پيمان بستيم كه غير تو را عبادت نكنيم ما ايمان آورديم كه در زندگى بنده تو باشيم.

خداوند در اين مسير سخت بندگى، لغزش‌هايى داريم خداوندا از اين لغزش‌ها درگذر و ما را ببخشاى، كه ما به نيت عبادت تو حركت كرده بوديم.

 خداوندا با فضل و احسانت با ما محاسبه كن و نه با عدلت كه ما طاقت حساب عدل تو را نداريم.»

نگاهی کوتاه به زندگی شهید محمدعلی بخشنده

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%AE%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87_7nca.jpg

شهيد محمدعلى بخشنده یکم فروردین سال 1345 در شهر ويس دیده به جهان گشود و تحصيلات خود را در زادگاهش آغاز کرد.

زياد اهل صحبت كردن نبود ولى علاقه خاصى به قرآن داشت، مدتى به علت بيمارى مدرسه نرفت ولى در عوض نوارهاى آموزشى قرآن را مرتب گوش می‌‏داد و با آن تمرين مى‏كرد مدتى هم به كلاس سواد آموزى رفت در نماز شبش زياد مناجات می‌كرد.

به امام خمينى عشق می‌‏ورزيدند و از اينكه در دوران زعامت او حضور دارد، خيلى اظهار خوشحالى می‌كرد، همواره می‌‏گفت: اين خود لياقتى از جانب خدا است كه ما در زمان حضرت امام خمينى زندگى می‌‏كنيم.

پيروزى انقلاب اسلامى و دفاع مقدس از مهمترين مقاطع زندگى او بودند، اگر چه در دوران انقلاب سن كمى داشت ولى در دفاع مقدس با حضور فعال در فعاليت‌‏هاى بسيج، همّت زيادى در جهت پيشبرد اهداف انقلاب از خود نشان داد.

 با مطالعه كتب مذهبى به‌ویژه کتاب‌های شهيد دستغيب به معارفى جديد از دين دست يافت و به ارائه آنها در بين دوستان و آشنايان می‌‏‏پرداخت.

 با اعلام نياز جبهه‌های جنگ به نيروى جوان و رزمنده، با متقاعد ساختن خانواده و اعضاى بسيج توانست به جبهه‏ راه يابد و نقش مؤثر خود را در يارى رساندن به رزمندگان نشان دهد.

 سرانجام اين رزمنده دلاور پس از ماه‌ها حضور در جبهه‏ در عملیات خیبر شرکت کرد که در روز دهم اسفند سال 1362 در منطقه عملیاتی هورالعظیم شهد شیرین شهادت را نوشید ولی پيكر پاكش پس از 12 سال گمنامی به ميهن اسلامی بازگشت و در گلزار شهداى ويس آرام گرفت.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید جاویدالاثر ناجی ملاجابرپور

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D9%86%D8%A7%D8%AC%DB%8C_%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%BE%D9%88%D8%B1_o55r.jpg

شهید جاویدالاثر ناجى ملاجابرپور یکم شهریور سال 1343 در شهر ویس دیده به جهان گشود و تحصيلات خود را تا كلاس سوم دبيرستان در رشته اقتصاد ادامه داد.

 روح خودساخته و پرورش يافته‌‏اش از همان نوجوانى او را از ديگر دوستان و آشنايان متمايز كرده بود و به‌‏قول دوستانش هميشه بيشتر از سنش نشان می‌داد.

در برابر مشكلات و سختی‌‏ها از صبورى، بردبارى و متانت خاصى برخوردار بود فردى خوش برخورد و مطيع بود كه روح همكارى هميشه در او موج می‌زد. خنده‌‏رويى، تواضع، فروتنى و ايثار از ديگر خصوصيات این شهید است.

در جريان انقلاب اسلامى به‌خاطر روح معنويت گرايى كه داشت به‌شدت با فساد طاغوتى در کشور مخالف بود، به همین دلیل هم به صف انقلابيون پيوست و در ترويج انديشه‌‏هاى حضرت امام در بين فاميل تلاش فراوانى را به خرج داد.

 پس از پيروزى انقلاب اسلامى و شروع جنگ تحميلى براى حفظ دستاوردهاى انقلاب به عضويت بسيج درآمد و پس از گذراندن دوره آموزشى نظامى آمادگى خود را براى حضور در میدان‌های رزم اعلام کرد و به‌جبهه رفت.

از كشته شدن در مقابل قواى دشمن هراسى به خود راه نمی‌‏داد و شجاعانه در ميدان رزم حضور می‌يافت، شهادت را فوزى عظيم می‌‏دانست كه از طرف خداوند به بندگان خاص خودش اهدا می‌شود.

چندی بعد از حضور در جبهه در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و روز 22 بهمن سال 1361 در سن 18 سالگی در منطقه فکه شهد شیرین شهادت را نوشید ولی پیکر پاکش تا کنون به وطن بازنگشته و جاویدالاثر است.

دوستان شهید ناجى ملاجابرپور می‌‏گويند در آخرين لحظه درگيرى که او را ديده‌‏اند به كمک رزمنده مجروحى شتافته بود.

شهید محمدعلی بخشنده

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%AE%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87_7nca.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید کریم رفیعی‌ اصل

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85_%D8%B1%D9%81%DB%8C%D8%B9%DB%8C_%D8%A7%D8%B5%D9%84_qrub.jpg

بسیجی شهید کریم رفیعی‌اصل یکم شهریور سال 1347 در شهر ویس چشم به جهان گشود و تا کلاس سوم راهنمایی تحصیلات خود را ادامه داد.

با شروع جنگ برای دفاع از کشور از طریق بسیج به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و در تاریخ بیست و یکم اسفند سال 1363 در عملیات بدر به فیض شهادت نائل آمد که پیکر پاکش در گلزار شهدای ویس آرام گرفت.

شهید کریم رفیعی‌اصل در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «پروردگار با چشمانی باز و آگاهی به اینکه چه راهی را انتخاب کردم می‌روم با ایمان به تو و طرفداری از حق و مبارزه با کفر بدون راه آمده‌ام و برای کامل کردن ایمان خود این راه را انتخاب کردم پس پروردگارا تو خود مرا بیامرز و از سر گناهانم درگذر و جزو بندگان خودت قرار ده.

پدر مهربان چقدر برای من زحمت کشیدی به خدا قسم این زحمات شما به هدر نرفته بلکه شما شهیدی از دست دادید که برای خدا رفته و جهاد کرده است حال شما خوشحال باشید و برای من ناراحت نباشید چون که من پیمانی با الله بستم و هرگز نخواهم شکست.

 از خانواده عزیزم می‌خواهم که هیچ ناراحت نباشید که من با میل و رغبت و برای رضای خدای متعال که از او هستم و به او باز می‌گردم به جبهه‌ که جهادیست سرنوشت ساز برای مسلمانان رفتم.

اگر لیاقت شهادت را داشتم که به شهادت رسیدم سلام گرم به بی‌بی عزیز می رسانم و از او صبر و استقامت می خواهم برای من گریه نکنید برای امام حسین شهید گریه کنید. این وصیت را می‌نوشتم در حال گریه بودم که خدایا مرا جزو بندگانت قرار دهد.»

شهید نادر نبهانی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0363_kcbc.jpg

سردار شهید علیرضا خیاط ویس

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0364_gaym.jpg

وصیت نامه سرباز شهید علی ضیاهی پور

http://uupload.ir/files/f3ok_c6f6d6b165be353bc97defade4a77a03ac82d4f3.jpg

بسمه تعالى

الذین آمنوا و هاجرو و جاهدوا فى سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئك هم الفائزون

با سلام و درود فراوان به امام امت و ملت شهید پرور ایران و سلام گرم به مردم غیور ویس،

برادران و خواهران به فرمان امام اسلحه بر دوش گرفتم و با كفر صدامیان مى ‌جنگم، آرى مى ‌جنگم تا به جهانیان نشان دهم كه فرزند اسلام از جنگ نمى هراسد.

مى جنگم تا بفهمانم آمریكا هیچ غلطى نمى تواند بكند، مى جنگم تا نداى هل من ناصر حسینى تا زمانى كه خمینى كبیر را پاسخ گفته و بنیان كفر پیشگان را براندازیم.

اى مادر مبادا در مرگ من گریه كنى، من اگر توفیق شهادت یافتم بالاترین مقامم را دارم، ضمنا اگر تو سعادت مرا نمى خواستى؟ مگر نمى ‌خواستى ثمره 19 سال زحمتت را ببینى، خوب، چه مقامى بالاتر از مقام شهید، پس خوشحال باش و دعا كن كه خدا از شما قبول كند كه من امانتى بودم در نزد شما.

و سخنى با مادر و برادران، اى خانواده عزیزم اگر من شهید شدم مرا در ویس پهلوى شهید سید فاضل ذهبى به خاك بسپارید خواهش مى كنم، خدا حافظ اى مادر عزیزم، خداحافظ برادرانم و خدا حافظ اى خواهر عزیزم، پس خداحافظ اى خانواده عزیزم شما را به خداى بزرگ مى سپارم.

درود فراوان به خمینى بت شكن، درود فراوان بر تمام شهیدان اسلام.

و من الله التوفیق

شهید سید طاهر مشعشعی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0361_37s9.jpg

شهید علی ضیاهی پور

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0362_bcnc.jpg

شهید سید فاضل ذهبی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0357_4f0c.jpg

شهید محمدصادق ویسی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0358_7lsd.jpg

شهید شایع هاشمی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0359_hr2o.jpg

شهید محمد مراقی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0360_6npn.jpg

شهید محمدعلی دانش

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0354_73zb.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید جاویدالاثر امیر تقیانی

https://s6.uupload.ir/files/img-20220130-wa0026_wtqs.jpg

شهید جاویدالاثر امیر تقیانی 24 مرداد سال 1344 به عنوان چهارمین فرزند خانواده در شهر ویس دیده به جان گشود و تحصیلات خود را تا سال چهارم نظری ادامه داد.

در همه حالات زندگی خیلی خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود و در قبال خانواده، همسایه‌ها و خویشاوندان خیلی احساس مسئولیت می‌کرد.

در دوران دفاع مقدس به جبهه رفت و در عملیات‌های گوناگون از جمله بیت‌المقدس، رمضان، محرم، خیبر و بدر شرکت کرد که در عملیات محرم به شدت مجروح شد.

وی پس از حضور در عملیات والفجر هشت در تاریخ 29 بهمن سال 1364 به همراه همرزمش شهید عبدالامیر اقبال‌منش در منطقه فاو عراق به شهادت رسید ولی پیکر پاکش هنوز به وطن بازنگشته است.

شهید عبدالامیر تقیانی در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «برادران و خواهران از شما می‌خواهم که در هر کجا و هر مکانی که هستید، به یاد خدا باشید و به آخرت خود فکر کنید و به فرموده امام عالیقدر و عزیزمان همیشه یادتان باشد که کار نیک خود را فراموش کرده و گناهان خود را به‌یاد آورید و هر کاری را با یاد و اسم خدا آغاز و به پیش ببرید که خداوند تبارک و تعالی پاداش نیکان را خواهد داد و در راه خدا جهاد کنید که جهاد در راه خدا و بهشت رفتن هم یکی است.

ما در اسلام دو جهاد داریم؛ جهاد اکبر که همان مبارزه با نفس است، باید اول هوای نفسانی خویش را از بین برده و آن را در نطفه خفه کرد و دومین جهاد، جهاد اصغر است یعنی باید با متجاوزین به این انقلاب و جمهوری اسلامی جنگید و آنها را از این کشور اسلامی بیرون کرد.»

شهید عزیز رستگاری

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0372_87d.jpg

شهید سعید سمیری پور

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0371_d1s3.jpg

شهید منصور سلامات

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0370_jift.jpg

شهید محمود مریدپور

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0368_afv.jpg

شهید عباس جودی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0369_ao.jpg

شهید عزیز رهولی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0375_n3of.jpg

شهید غلام سلامات

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0376_ziqz.jpg

شهید جاسم تمیمی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0377_7fd.jpg

شهید لفته شویلی

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0374_0gsz.jpg

شهید احمد حسن پور

https://s6.uupload.ir/files/img-20211125-wa0373_t974.jpg

بخشی از وصیت نامه بسیجی شهید مسعود لرکی

«خدایا از اینكه این نعمت را به من عطا فرمودی و این سعادت را نصیبم كردی كه تنها چیزی را كه دارم در راهت فدا كنم.

خداوندا تو چقدر مهربانی كه از گناهانم گذشتی و مرا نزد خود خواندی و مهربانی كه نگذاشتی در این برهه از زمان كه شهادت نصیب هر شخصی نمی‌شود نصیب من شود و جقدر با عطوفتی كه مرا به مرگ عادی از دنیا نبردی.

خداوندا می‌دانستم و مطمئن بودم كه اگر به وسیله مرگ عادی و در بستر از دنیا می‌رفتم جایگاهم دوزخ و زبانه‌های آتش بود.»