تربت پاک شهید اسکندر جاویدان در روستای رودزیر صیدون




شهید سید اسفندیار موسوی در سال ۱۳۳۹ در محله سرکورههای شهر نفخیز مسجدسلیمان چشم به جهان گشود.
در مسجدسلیمان به رشد و بالندگی رسید و در کودکی برای کسب علم و دانش به مدرسه رفت، در زمانیکه دوستانش در دوره راهنمایی مشغول به تحصیل بودند او مجبور شد برای تامین معاش خانواده خود درس را رها کند و به کار بپردازد.
اکثر بچههای محله سرکورهها سید اسفندیار را میشناختند و با او در ارتباط بودند و بهخاطر اخلاق نیکویی که داشت همگی او را دوست داشتند.
با شروع انقلاب اسلامی سید اسفندیار موسوی به تکلیف انقلابی خود عمل کرد و همگام با بچههای محله سرکورهها هر روز در خیابان برای تظاهرات حاضر میشد و همیشه در صف اول راهپیماییها بود. همچنین فعالیت پرشوری در رساندن پیامهای امام به جوانان منطقه مسجدسلیمان داشت.
سرانجام این جوان رعنا در روز بیست و پنجم دی سال ۱۳۵۷ در ورودی منطقه سرکورهها مورد اصابت گلوله قرار گرفت و روح بلند پروازش زمین خاکی را به سوی ملکوت اعلی ترک کرد.
پیکر مطهر جوان انقلابی شهید سید اسفندیار موسوی پس از شهادت با حضور گسترده اقشار مختلف مردم شهر شهیدپرور مسجدسلیمان تشییع شد و در گوشهای از قبرستان نفتون آرام گرفت.
شهید سید اسفندیار موسوی در راه مبارزه با طاغوت تنها چند روز مانده به پیروزی انقلاب اسلامی با تیر مستقیم مأموران رژیم شاهنشاهی در سن 18 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و تربت پاکش در نزدیکی گلزار شهدای نفتون زیارتگاه عاشقان است.
در سالهای گذشته محله سرکورهها در مسجدسلیمان به نام کوی شهید سید اسفندیار موسوی نامگذاری شده است.



دانشآموز شهید صادق میگینژاد سیزدهم اردیبهشت سال 1338 در آبادان دیده به جهان گشود، در سال 1342 به اتفاق خانوادهاش به بوشهر هجرت میکند.
دوران ابتدایی را در دبستان شهید عاشوری و دوران راهنمایی و دبیرستان را تا قبل از شهادت در دبیرستان سعادت طی کرد.
بسیار باهوش و باایمان بود، مردم را جهت شرکت در راهپیماییهای ضد رژیم شاه تشویق میکرد، همیشه مورد تعقیب مامورین بود که در ساعت 8:30 دقیقه هفدهم آبان سال 1357 هنگامی که قصد داشت به جمع دانشآموزان در دبیرستان سعادت بپیوندد در تیراندازی ماموران رژیم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خواهر شهید میگوید: «خوشرویی و خوشطبعی او زبانزد خاص و عام بود اگر گاهی، اتفاقی، کسی در طول مسیر به خواب میرفت بالای سر او میرفت و با گوشهایش بازی میکرد تا او را از خواب بیدار کند، میگفت اگر برگشتیم و از ما سئوال کردند کجا رفتید چه دیدید و چه شنیدید چه بگوییم؟ بیدار شوید، طبیعت را نگاه کنید و لذت ببرید.
به پدر و مادرم بسیار احترام میگذاشت اگر مادرم گاهی ناراحت بود مانند بچههای کوچک خود را در آغوشش میانداخت و او را میبوسید پدرم هم بازنشسته بود در کارها و امورات خانه هم خیلی کمک میکرد، دوران به خوبی میگذشت تا اینکه مدتی بود به خرمشهر نیامد، تلفنی از پدرم شنیده بودم که گرفتار مسائل انقلابی است و از درگیریهای پیدرپی او برایم میگفت. به پدرم گفتم که از این کارهای او جلوگیری کند ولی پدرم میگفت چگونه از کاری که با تمام وجودش به آن عشق میورزد جلوگیری کنم من او را دوست دارم هر چه را که او دوست بدارد دوست میدارم.»

شهید سید اردشیر موسوی در روز 30 شهريور سال 1342 در اندیمشک دیده به جهان گشود. پدرش سید حسین نام داشت و راننده مینیبوس بود که از طریق آن امرار معاش خانواده را تأمین میکرد.
سید اردشیر دانش آموز بود و در سال اول متوسطه درس میخواند که در روز بيست و هفتم دیماه سال 1357 هنگام مواجه شدن با مزدوران رژيم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله در دزفول به شهادت رسيد.
سید حسین موسوی پدر شهید سید اردشیر موسوی درباره شهادت پسر میگوید: «اردشیر بسیار شجاع بود او در نوجوانی منش یزرگان را داشت به خوبی خاطر دارم در 27 دیماه 1357 به اتفاق پسرم با مينیبوس خودمان به طرف شهر میآمديم كه مزدوران رژيم پهلوي جاده را بسته بودند.
من برای یک لحظه ترسیدم نگاهی به اردشیر کردم نمیدانستم باید چه کار کنم اما پسر 14 ساله ام شجاعانه نشسته بود با نگرانی گفتم: اردشیر برو زير صندلیها پنهان شو، اما او قبول نكرد و گفت: مرد يک بار میميرد و آمد كنار من كه در حال رانندگی بودم نشست.
ما چند عكس امام را جلوی شيشه اتومبيل زده بوديم جلوی ما را گرفتند، يكی از آنها سلاح خود را زير گلوی پسرم گذاشت و ديگری اعلام كرد كه عکسهای امام را پاره كن ولی من سرپيچی كردم و در يک لحظه صدای پسرم را شنيدم كه گفت: الله اكبر نگاهش کردم شجاعت در چشمانش موج میزد و ادامه داد: مرگ بر شاه و در آغوشم افتاد. دستانم غرق خون شد و در جلوی چشمانم به سوی معبود شتافت و بهشتی شد.»



شهید محمود صادقی در روز 15 شهریور ماه سال 1327 در آبادان چشم به جهان گشود، پدرش محمدصادق، کارگری میکرد.
در کودکی به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه در رشته طبیعی ادامه داد و دیپلم گرفت.
به عنوان کارمند شرکت مس مشغول به کار بود. در روز 22 بهمن ماه سال 1357، هنگام تظاهرات علیه حکومت پهلوی بر اثر اصابت گلوله به گردن در آبادان به شهادت رسید.
پیکر پاک و مطهر شهید محمود صادقی پس از شهادت با حضور اقشار مختلف مردم در زادگاهش تشییع شد و در خانه ابدی آرام گرفت.
شهید محمود صادقی در سن 30 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و تربت پاکش در گلزار شهدای آبادان زیارتگاهی برای عاشقان و دلسوختگان است.

شهید محمدتقی کتانبافنژاد چهارم دی سال 1340 در اهواز به دنيا آمد. پدرش محمدجواد فروشنده پوشاک بود.
دانشآموز سال اول متوسطه رشته رياضی بود که سيزدهم فروردين سال 1357 هنگام شرکت در تظاهرات عليه طاغوت بر اثر ضربه به سر به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای انقلاب اهواز آرام گرفت.
دوست شهید میگوید: محمدتقی بسیار مومن و مهربان بود. همه او را دوست داشتند و با او احساس رفاقت میکردند. در مدرسه به معلم اخلاق معروف بود زیرا از هر فرصتی استفاده میکرد تا دیگران را نصیحت کند، خودش هم غیبت نمیکرد، دروغ نمیگفت و نماز میخواند.
اگر چه در زمان طاغوت بود اما همیشه نمازش را در مسجد میخواند و در زمانی که ظلم و بیعدالتی بود خود را به معبود نزدیک میکرد.
در دبیرستان درس میخواندیم اول مهر آمد و گفت: «نباید به مدرسه برویم باید تمام وقتمان را صرف تظاهرات و فعالیت نماییم تا روزی که ان شاءالله انقلاب پیروز شود.»
محمدتقی سن بالایی نداشت اما خوب میفهمید و خوب دیگران را راهنمایی میکرد، در تظاهرات که شرکت میکردیم وقتی به او نگاه میکردم میدیدم آن چنان پرشور فریاد میزند و شعار میدهد که گویی آسمان شکافته میشود.
مردم اهواز برای شرکت در تظاهرات وسیعی به حمایت از شهدای قم و تبریز آماده میشدند محمدتقی هم در این راه بسیار فعالیت میکرد، صبح تظاهرات با شوق و ذوق آمد و همانند قبل شعارهایش را با فریاد میگفت. او در میان تکبیر و شعار درود بر خمینی مورد اصابت گلوله یکی از دژخیمان قرار گرفت و خونش به عنوان نخستین شهید انقلاب سنگفرش خیابانهای اهواز را رنگین کرد.







شهید سید رضا حیدری سورشجانی در سن 18 سالگی به شهادت رسید و پیکر او در بهشت آباد شهر نفتخیز هفتگل در استان خوزستان آرمیده است.




شهید سید رضا حیدری سورشجانی در سن 18 سالگی به شهادت رسید و پیکر او در بهشت آباد شهر نفتخیز هفتگل در استان خوزستان آرمیده است.


شهید سید رضا حیدری سورشجانی فرزند سید غلام رضا است که در روز بیست و نهم شهریور ماه سال 1339 در خانواده ای متدین و عاشق اهل بیت چشم به جهان گشود.
دوران ابتدایی را در دبستان 13 آبان و دوره راهنمایی را در مدرسه 17 شهریور شهر هفتگل با موفقیت گذراند. دوران نوجوانی در دبیرستان رودکی هفتگل در رشته تجربی به تحصیل خود ادامه داد که زمزمه انقلاب آغاز شد.
وی یکی از فعال ترین نیروهای شرکت کننده در راهپیمایی ها بر علیه نظام پلید شاهنشاهی بود. روحیه حماسی، سخت کوش و در عین حال متدین و غیور وی زبانزد همه اطرافیانش بود.
تا سوم متوسطه در رشته انسانی درس خواند عضویت در کمیته انقلاب اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در عضویت آن نهاد انقلابی پیش قدم شده و جزء اعضای فعال و پرتلاش کمیته قرار گرفت.
به دلیل شجاعت هایی که در ماموریت های حساس انتظامی از خود نشان داده بود مورد تحسین قرار گرفت و مصمم به خدماتش ادامه می داد و جز افراد معتمد و صادق پایگاه ها به شمار می رفت.
به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت. برای خدمت به انقلاب و مردم و ایجاد امنیت شهری شب و روز نمی شناخت و در ماموریت هایی که به وی محول می شد مشتاقانه پیگیر آن می شد.
روحش با فداکاری آمیخته و در انجام ماموریت سنگ تمام می گذاشت و سرانجام بیست و یکم اسفند 1357 در یک ماموریت انقلابی در مسیر جاده هفتگل – نفت سفید بعد از کوی طالقانی دچار سانحه شده و به علت جراحات فراوان و آسیب جدی به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
شهید سید رضا حیدری سورشجانی در سن 18 سالگی به شهادت رسید و پیکر او در بهشت آباد هفتگل آرمیده است.