نگاهی کوتاه به زندگی شهید مدافع حرم رضا عادلی(کردزنگنه)

شهید مدافع حرم رضا عادلی(کردزنگنه) دهم اسفندماه سال 1368 مصادف با شب ولادت امام حسین(ع) در کوی ایثار اهواز دیده به جهان گشود. اصالتی بختیاری دارد و نامش نیز بر اساس نذر مادر او، رضا نهاده شد.

پس از هجوم تکفیری‌ها به کشورهای اسلامی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه رفت و روز یکشنبه 12 بهمن سال 1394 همراه با روحانی شهید حجت‌الاسلام مصطفی خلیلی‌بلوطکی، شهید علی‌ حسینی‌کاهکش، شهید محمود مراداسکندری و شهید داوود نریمیسا به شهادت رسید.

شهید رضا عادلی در سن 26 سالگی در منطقه باش کوی سوریه و در عملیات آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل آمد.

شهید رضا عادلی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «در این زمان که کفر آشکارا به نبرد با اسلام به میدان آمده، ماندن ما شیعیان در خانه و پرداختن به زندگی دنیوی همیشه آزارم می‌داد و سعادت را در این می‌دیدم که نبرد با کفری بیایم که همان یزیدیانی هستند که امام عاشقان سیدالشهدا(س) را به شهادت رساندند و کارهای زشتی انجام دادند که هیچ وقت از یاد ما نمی‌رود، چه کردند این یزیدیان با اهل بیت(س)، بعد از کشتن امام حسین(ع) عمه سادات را به همراه بچه‌ها و کودکان زنجیر کردند و به اسیری بردند. مگر ما شیعیان نباشیم که واقعه عاشورا دوباره رقم زده شود و حضرت زینب(س) دوباره به اسارت برود و دوباره کودکی سه ساله در خرابه‌های شام با پاهای کوچک و دستان کوچک بر خارها قدم بزند و سر بریده پدر را در آغوش بگیرد، ما می‌رویم تا بر خاک تو بوسه زنیم یا حسین(ع) یا زینب(س) یا رقیه(س).»

عکسی قدیمی از تربت پاک شهدای مدافع حرم اهواز

https://s6.uupload.ir/files/1_i96e.jpg

شهید مدافع حرم رضا عادلی

https://s6.uupload.ir/files/img_20190506_182903_111_ji6l.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید رضا عادلی کردزنگنه

http://uupload.ir/files/yigs_index.jpg

شهید رضا عادلی کردزنگنه از شهدای مدافع حرم خوزستان و یکی از شهیدان گلگون کفن در عملیات آزادسازی شهرهای شیعه‌نشین نبل و الزهرا سوریه فرزند پوری است که در تاریخ دهم اسفند ماه سال 1368 دیده به جهان گشود.

این جوان اهوازی پس هجوم تکفیری‌ها به سوریه به همراه خیل عظیمی از جوانان پرشور خوزستان و اهواز برای دفاع از حرم نورانی حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به این کشور رفت و به نبرد با دشمن پرداخت.

این دلیرمرد خوزستانی در روز یکشنبه 12 بهمن ماه سال 1394 به همراه تعدادی از رزمندگان اسلام به ویژه روحانی شهید حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی خلیلی‌بلوطکی، شهید علی‌ حسینی‌کاهکش، شهید محمود مراداسکندری و شهید داوود نریمیسا به شهادت رسید.

شهید رضا عادلی کردزنگنه در سن 26 سالگی در منطقه باش کوی سوریه و در عملیات آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل شد.

پیکر مطهر شهید رضا عادلی کردزنگنه بعد از شهادت به همراه همرزمان شهیدش به اهواز انتقال یافت و پس از تشییع در قطعه شهدای مدافع حرم گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

تربت پاک شهید رضا عادلی در گلزار شهدای اهواز

https://uupload.ir/files/uuhy_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B4%DB%B1%DB%B7_%DB%B1%DB%B0%DB%B0%DB%B6%DB%B4%DB%B4.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی شهید رضا عادلی کردزنگنه

http://uupload.ir/files/ksyc_lrgthumb.jpg

شهید رضا عادلی کردزنگنه از شهدای مدافع حرم خوزستان و یکی از شهیدان گلگون کفن در عملیات آزادسازی شهرهای شیعه‌ نشین نبل و الزهرا سوریه فرزند پوری است که در تاریخ دهم اسفند ماه سال 1368 دیده به جهان گشود.

این جوان اهوازی پس هجوم تکفیری‌ ها به سوریه به همراه خیل عظیمی از جوانان پرشور خوزستان و اهواز برای دفاع از حرم نورانی حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به این کشور رفت.

وی در روز یکشنبه 12 بهمن ماه سال 1394 به همراه تعدادی از رزمندگان اسلام به ویژه روحانی شهید مصطفی خلیلی ‌بلوطکی، شهید علی‌ حسینی ‌کاهکش، شهید محمود مراداسکندری و شهید داوود نریمیسا به شهادت رسید.

http://uupload.ir/files/fj2p_image_2019_1_20-12_59_12_117_tvq.jpg

پیکر این شهدا پس از شهادت به ایران منتقل شد و با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، بسیجیان، علما و روحانیون، دانشجویان، دانش آموزان و جمعی از مسئولان محلی و استانی در اهواز تشییع شد.

پس از تشییع پیکر مطهر شهدای آزادسازی نبل و الزهرا به بهشت آباد اهواز منتقل شد و در کنار روحانی شهید شیخ جابر حسین پور در قطعه شهدای مدافع حرم آرام گرفتند.

شهید رضا عادلی کردزنگنه در سن 26 سالگی در منطقه باش کوی سوریه و در عملیات آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل شد.

http://uupload.ir/files/yigs_index.jpg

خداحافظ

مادر شهید رضا عادلی کردزنگنه می گوید: بار آخر که از من و خواهرانش خداحافظی کرد سفارش کرد به صبوری، حرف‌ هایش بوی رفتن می ‌داد. مدتی بود که راه نمی ‌رفت انگار بال داشت و می ‌پرید. آرام و قرار نداشت. آن روز هم دو، سه بار حرف از لحظه ‌های آخر بود. یاد حضرت زینب (س) را در ذهنمان زنده می‌ کرد. خواهرش که چند بار رفتن و آمدنش را دیده بود، گاهی که اعزام نمی ‌شد به شوخی به او گفت این بار هم میری ولی نمی ‌برنت. رضا برگشت رو به خواهرش و گفت: روح ‌انگیز این بار بار آخره، خداحافظ و رفت.

http://uupload.ir/files/xame_2570353.jpg

من این گل را قبول نمی کنم

همسر شهیدشهید رضا عادلی می گوید: : یکی از روزهای دوران عقد به منزل عمه ام مهمان شدیم، باغی آنجا بود، من و رضا برای قدم زدن به باغ رفتیم، پسرهای فامیل هم بودند، در باغ استخری بود که رضا و پسرهای فامیل برای شنا به آنجا رفتند، من به گوشه ای از باغ رفتم و مشغول تماشای آنها شدم، ضمن قدم زدن شاخه گل زیبایی نظرم را جلب کرد، فکر کردم برای رضا بچینم، گل را چیدم.

رضا که آمد شاخه گل را به او دادم، چشمش که به آن افتاد گفت: از کجا آوردی؟ گفتم که از همین باغ چیدم. خیلی جدی گفت: از صاحب خانه اجازه گرفته ای؟ سرم را پایین انداختم و شرمنده گفتم: نه. رضا گفت: من این شاخه گل را قبول نمی کنم، چون از صاحبش اجازه نگرفته ای.

http://uupload.ir/files/tetm_17106315-1020-l.jpg