جانباز 70 درصد شهید محمود قلیان




شهید مدافع حرم مجتبی زکویزاده یکم مهر سال 1362 بهعنوان دومین فرزند، در روستای ملهگوراب باغملک متلد شد، آبان سال 1394 برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه رفت.
پس از نبرد با تکفیریها روز سهشنبه دهم آذر سال 1394 در شهرک العیس حلب سوریه، به شهادت رسید که پیکر پاکش روز یکشنبه 15 آذر سال 1394 در باغملک تشییع شد و در گلزار شهدای روستای چلچلک آرام گرفت.
شهید زکویزاده هنگام شهادت 32 سال داشت و از وی دو دختر بهیادگار ماند.
همسر شهید میگوید: «مجتبی در همه حال شوخ طبع بود. چشمان روشن و صورتی نورانی و شاداب داشت، هر وقت از مقابل ساختمان بنیاد شهید باغملک عبور میکردیم با شوخی میگفت خانم این آدرس را حفظ کن بعد از شهادت من مسیرت زیاد به اینجا میخورد، من متوجه میشدم که حرفش جدی است اما برای اینکه ناراحتم نکند با شوخی و خنده میگفت.
در سوریه هم دوستانش میگفتند که گاهی اوقات که در منطقه عملیاتی راه را گم میکردیم، در عین عصبانیت همه ما، شهید زکوی با لبخند میگفت نترسید راه ما به سمت بهشت است گم نمیشویم. شدیدا بر حفظ حجاب تاکید داشت و به اقوام میگفت چادر حضرت زهرا(س) را از سر برندارید.
در کار کشاورزی عصای دست پدرش بود. بهخاطر اینکه شاغل در تیپ تکاوران بهبهان بود در بهبهان زندگی میکردیم اما در زمان برداشت محصولات کشاورزی به روستا میآمد و کارهای کشاورزی پدرش را انجام میداد. بسیار مهربان و در تصمیمگیری قاطع بود، بهخصوص در انتخابات مجلس به فامیل میگفت به نامزدهای شایسته رای بدهید، نماینده باید متخصص باشد تا به کشور و نظام خدمت کند.»

بسیجی شهید فرامرز رضاییمیرقائد بیست و یکم آذر سال 1342 در اندیمشک بهدنیا آمد، در نوجوانی برادرش شهید عزتالله رضاییمیرقائد به شهادت رسید که در روحیهاش تاثیر بهسزایی گذاشت، در نوجوانی ازدواج کرد.
در چهارده سالگی به جبهه رفت. وقتی دشمن بعثی توسط 54 هواپیما شهر اندیمشک را زیر بمباران گرفت به کمک مجروحین و زیر آوار ماندهها رفت که چهارم آذر سال 1365 بر اثر اصابت ترکش به گلویش شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.
شهید فرامرز رضاییمیرقائد در وصیتنامهاش نوشته است: «من خيلی به درگاه خداوند ناليده و گريه كردهام و از او حاجت خواستهام تا مرا به آرزوی نهايی خود به درجه شهادت برسم. اما تا كنون هر چه در زدهام، گريه كردهام جواب نشنيدهام، اميدوارم كه بهزودی بشنوم.
برادرانم من شما را بهعنوان رساننده پيام خود بهسوی جامعه معرفی میكنم كه فقط بعد از شهادت ما ناله نكنيد بلكه علاوه بر اينكه ناله نمیكنيد پيام من و ساير شهدا را به گوش مردم برسانيد، شهادت كه محتوای آن دل كندن از دنيای پوچ و بیوفاست و انقلاب درونی جهت رسيدن به لقاءالله است.
برادران من ای تمام کسانی كه ندای پيكر آكنده به خون مرا میشنويد به شما وصيت میکنم وای بر شما، اگر كه در اين شرايط بر سر مال و منال دنيا جنگ و دعوا میكنيد، بهسوی خدا پرواز کنيد و آخرت و روز محشر و آتش جهنم را در نظر بگيريد والا پشيمان خواهيد شد و من احساس میکنم که برادران از من سبقت گرفته و بهخداي خود لبيک گفته، چون ايمانشان از من بيشتر بوده [است].»

سردار شهید سید جمشید صفویان فرمانده گردان بلال حبشی لشکر هفت حضرت ولیعصر(عج) خوزستان پانزدهم آذر سال ۱۳۴۱ در دزفول دیده به جهان گشود.
در جوانی به همراه رزمندگان اسلام رهسپار جبهه شد، پس از شرکت در چند عملیات سرانجام روز چهارم دی سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای چهار در جزیره مینو به فیض شهادت نائل آمد که پیکر پاکش روز بیست و نهم اسفند سال ۱۳۶۵ در دزفول تشییع شد و در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.
شهید سید جمشید صفویان در وصیتنامهاش نوشت: «عزيزان من، مرگ سرنوشت جميع انسانهاست و زمان مناسب آن به دست خداى انسانهاست و انسان سرانجام در كام مرگ فرو خواهد رفت و دنياى گذرا را وداع خواهد گفت، خوب و بد، فقير و غنى، سلطان و رعيت، بزرگ و كوچک، گمراه و راه يافته خواهند مرد و در تنگى وحشتناک و ترسناک لحد همنشين اعمال خويش خواهند شد و قبر انسان يا باغى از باغهاى بهشت است و يا گودالى از گودالهاى پر از آتش و عذاب جهنم و سپس اسرافيل در صور دميده و مردگان زنده شوند و قيامت قيام خواهد كرد و آن روز واى بر آن بيچارگانى كه در زندگى دنيوى در صور نفس خويش ندميده و مهار آمال و اعمال خويش را در كف نگرفتهاند. آرى در آن روز سخت كه روز «يوم تبلى السرائر» است و روز خروج انفال زمين.
عزيزان من، بر امواج دريا و ابرهاى آسمان خانه نسازيد و فريب خروش و بزرگى اين و بلندى و تندى آن را نخوريد كه تا اسفل السافلين به سقوطتان مىكشانند و از مرتبه بلند احسن التقويم محرومتان مىسازند.»
_8n7e.jpg)
شهید سیفالله جابری در پانزدهم فروردین سال 1338 در شهر چهار برج استان آذربایجان غربی در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و با رنجها و مشقتهای پدر و مادر پیرش بزرگ شد، در سال 1357 به خدمت رفت ولی بعد از یک سال انجام وظیفه، در سال 1358 از سربازی معاف شد و به خانه برگشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی با علاقه به انقلاب اسلامی و امام به عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی لبیک گویان به فرمان مراد خود پیر جماران به جبهههای حق علیه باطل شتافت.
مردی پاکدل، صمیمی و شریف بود. خندهرویی، اخلاق و رفتار سنجیده از دیگر صفات بارز شهید سیفالله جابری بود. خانواده او میگویند که شهید همیشه در هنگام نماز از خدا میخواست که در راه اسلام و قرآن شهادت را نصیب او گرداند.
در روز چهاردهم آذر سال 1361 در هنگام درگیری با ضدانقلاب کور دل در منطقه کردستان شربت را نوشید و با خون خود سند جاودانگی اسلام و انقلاب را به ثبت رساند.
شهید سیفالله جابری در سن 23 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش با حضور اقشار مختلف مردم و خانوادههای معظم شهدا تشییع شد و در گلزار شهدای شهر چهار برج آرام گرفت.

همزمان با دهه کرامت خادمین آستان قدس رضوی به همراه محمد عسگری رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران مسجدسلیمان در خانه شهید جاودیدالاثر شنبه تاوسه از شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس مسجدسلیمان حضور یافتند و با مادر گرامی و خانواده این شهید والامقام دیدار کردند.
در این دیدار صمیمی خادمان امام رضا(ع) دقایقی را میهمان خانه مادر چشمانتظار سرباز جاویدالاثر شهید شنبه تاوسه بودند و هدایای متبرک حرم نورانی امام رئوف را به این مادر شهید اهدا کردند.
سرباز شهید شنبه تاوسه فرزند مهرعلی است که در تاریخ دهم آذرماه سال 1346 در شهر قلعه خواجه شهرستان اندیکا دیده به جهان گشود که در دوره جوانی به خدمت سربازی رفت و در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی مشغول گذراندن این دوره از زندگی خود شد.
این دلیرمرد خوزستانی در دوران سربازی به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد و در تاریخ چهارم تیرماه سال 1367 شهد شیرین شهادت را نوشید و نامش در دفتر 24 هزار شهید استان خوزستان ثبت شد.
پس از شهادت پیکر پاک شهید شنبه تاوسه در خاک جبهه ماند و به وطن بازنگشت و جزو شهدای جاویدالاثر دوران هشت سال دفاع مقدس استان خوزستان محسوب میشود.
شهید تاوسه در سن 21 سالگی در کوشک به شهادت را رسید که به منظور گرامیداشت یاد و خاطرهاش یادبودی برای آن شهید عزیز در گلزار شهدای چهاربیشه مسجدسلیمان بنا شده است.



شهید مدافع امنیت هادی کنعانی بیست و چهارم آذر سال ۱۳۶۰ در یک خانواده پرجمعیت در آبادان چشم به جهان گشود، هفت خواهر و دو برادر دارد که خود کوچکترین فرزند خانواده بود.
در نوجوانی اوقات و فراغت خود را همراه دوستانش در مسجد سپری میکرد، در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کرد و در این رشته دیپلم گرفت.
بعد از گرفتن دیپلم به خدمت سربازی رفت و سپس در نیروی انتظامی جذب و مشغول خدمت شد.
در سال ۱۳۸۶ با یک بانوی متدین ازدواج کرد که صاحب یک پسر شد و پسر دیگرش نیز پس از شهادت پدر بهدنبا آمد، در طول زندگی مشترک خود که ۱۴ سال طول کشید، برای همسرش یک همراه خوب و نقش یک حامی را ایفا کرد، همچنین برای پسرش نیز پدری مهربان و دلسوز بود.
در کلانتریهای زیادی در سراسر خوزستان خدمت کرد که در محل خدمت خود برای مردم پدرانه دلسوزی میکرد.
خیلی مهربان بود ولی در هنگام کار مصمم و قاطع و تمام تلاشش را به کار میبست که حق کسی ضایع نشود.
آنقدر دلسوز مردم بود که همراه با تعدادی از همکارانش صندوقی را تشکیل داده بودند و ماهیانه مقداری از حقوق خود را به نیازمندان و مستضفعان اختصاص دادند.
بسیار خانوادهدوست بود و به پدر و مادر خود علاقه زیادی داشت به طوری که مانند یک خادم به آنها خدمت میکرد.
شهید هادی کنعانی رئیس پلیس اطلاعات و امنیت فرماندهی انتظامی شهرستان کارون ۲۸ آبان سال ۱۴۰۰ در درگیری با سارقان مسلح در قلعهکنعان به درجه رفیع شهادت نائل آمد که پیکر پاکش پس از تشییع در شهرستان کارون، در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

_5ryn.jpg)
_1jhw.jpg)



شهید سید فرشاد مرعشینژاد چهاردهم خرداد سال 1339 در اهواز دیده به جهان گشود پس از پیروزی انقلاب مشاور فرماندار اهواز شد. سال 1358 در رشته رياضى دانشگاه اهواز پذیرفته شد و فعاليت خود را در دانشگاه گسترش داد.
پرتلاش، سختكوش و بسيار مؤدب بود. سجدههاى طولانى داشت و روزههاى مستحبى میگرفت.
در برخورد با افراد بسیار خوشرو و صمیمی بود، در جمعی که وارد میشد به یکایک افراد سلام میکرد و حال همه را جویا میشد، در این مورد بزرگ و کوچک از نظر او یکسان بودند. همین رفتار محبتآمیز و نرم او باعث شد که بچههای کوچک خیلی دوستش داشته باشند زیرا با آنها بازی میکرد و حرف میزد.
هشتم آذر سال 1360 در عملیات طریقالقدس در بستان شهید شد و پیکر پاکش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
شهید سید فرشاد مرعشینژاد در وصیتنامهاش نوشت: «خدایا! تو خود شاهدی که با تمام بار سنگین گناهان تمام تلاش خود را بهکار بردم تا در جهت رضای تو حرکت کنم، حال که به جبهه پا گذاردم فقط به این امید است که با ریختن خون ناچیز خویش گناهانم آمرزیده شود.
هنگام غروب است و رادیو اذان میگوید تمام گروهها به خط مقدم رفتهاند فقط من و چند تن از برادران باقی ماندهایم که مهیای رفتن هستیم، بدین لحاظ سخن را باید کوتاه کرد زیرا برای نوشتن وصیتنامه بیش از چند لحظه فرصت باقی نیست.
خواهران و برادران عزیزم! از شما التماس دعا دارم و میخواهم که شبهای پنجشنبه در مساجد برای من دعا کنید. بار سنگین گناهانم اجازه نمیدهد که پیامی برای شما بنویسم فقط انشاءالله که قطرات خون ناچیزم روشنی راهتان گردد.»


سرباز شهید سینا آقاجری روز بیست و سوم آذر سال 1368 در اهواز دیده به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش گذراند..
در دوران جوانی به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی کردن دوره آموزشی به اهواز آمد تا ادامه خدمتش را انجام دهد.
شهید سینا آقاجری در صبح روز شنبه 31 شهریور سال 1397 در رژه نیروهای مسلح به مناسبت هفته دفاع مقدس در بلوار قدس اهواز حضور داشت که هدف تیر کین تروریستها قرار گرفت و به همراه 22 نفر دیگر به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید سینا آقاجری در کنار دیگر شهدا روز دوشنبه دوم مهر با حضور اقشار مختلف مردم از سراسر کشور و استان خوزستان تشییع شد و پس از آن، بههمراه هفت تن دیگر از شهیدان به گلزار شهدای اهواز انتقال یافت و در قطعه شهدای حله آرام گرفت.
مادر شهید سینا آقاجری میگوید: «من و سینا در وهله اول با همدیگر دوست بودیم بعد مادر و فرزند. خیلی به هم وابسته بودیم، بسیار شدید و عمیق به هم علاقهمند بودیم و طاقت دوری همدیگر را نداشتیم. بهطوریکه در ۶۰ روز آموزشی خدمتش من سه بار برای دیدن سینای عزیزم به تبریز رفتم.
مثل هر مادر دیگری آرزوهای زیادی برای پسرم داشتم ولی بزرگترین آرزویم این بود عاقبت بخیر شود که لطف خدا هم شامل حالش شد و با شهادت پذیرفته شد.
از اینکه پسر من شهید شده بسیار خوشحالم، به خاطر روح بزرگی که داشت و دوستیاش با اهل بیت و حسن خلقش، مرگی به جز شهادت لایق سینا نبود.»



شهید رحیم رحمانی یکم آذرماه سال 1346 در یکی از روستاهای شهرستان هفتگل دیده به جهان گشود.
در دوران کودکی با مسجد انس پیدا کرد و نمازهای یومیه خود را به جماعت در مسجد روستای محل سکونتش اقامه میکرد.
هنوز در دوران کودکی به سر میبرد که از روستا به هفتگل مهاجرت کردند، پس از هجرت به شهر، تحصیلات خود را در مدرسه راهنمایی 17 شهریور ادامه داد.
دانشآموزی خوشاخلاق، خندهرو و شوخطبع بود، با همکلاسیهایش گرم و صمیمی برخورد میکرد و با اکثر آنان با عشق و علاقه میجوشید.
احترام به پدر و مادر، دوستان و همسایگان از جمله خصوصیات بارز شهید رحیم رحمانی بود، همچنین با محبت و صداقت با آنان برخورد میکرد. به روی همه لبخند میزد، با همه یکرنگ و یک دل بود و ظاهر و باطنش هم مثل هم.
در دوران جوانی در پایگاه مقاومت بسیج در هفتگل نامنویسی کرد و دورههای آموزشی را نیز در همان پایگاه با موفقیت پشت سر نهاد، سپس در لبیک به ندای مقتدایش راهی جبهه شد.
در هجدهم اردیبهشتماه سال 1367 در پی مأموریت اطلاعات شناسایی از وضعیت خطوط دشمن در برخورد با یک مین جهنده و انفجار آن در منطقه عملیاتی حلبچه، مجروح شد و در حالیکه به حالت سجده افتاد تعداد زیادی ترکش به بدنش اصابت کرد و به شهادت رسید.
شهید رحیم رحمانی در سن 21 سالگی در عملیات والفجر 10 به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در گلزار شهدای هفتگل در کنار شهیدانی چون شهید رمضان لجمارک، شهید کوروش مکوندی و شهید سید عبدالعظیم حسنزاده آرمیده است.

سرباز شهید حبیب الله شرفی فرزند چاسب در سن 20 سالگی در منطقه شلمچه به شهادت رسید و تربت پاکش در قطعه ۷ گلزار شهدای اهواز، ردیف 2 مزار 24 زیارتگاه عاشقان است.

شهید رحیم رحمانی فرزند محمدعلی است که در تاریخ یکم آذر ماه سال 1346 در یکی از روستاهای شهرستان هفتگل دیده به جهان گشود و زندگی زمینی خود را در جمع خانواده آغاز کرد.
در دوران کودکی با مسجد انس پیدا کرد و نمازهای یومیه اش را به جماعت در مسجد روستای محل سکونت خود اقامه می کرد.
پس از مهاجرت از روستا به شهر هفتگل تحصیلات خود را در مدرسه راهنمایی 17 شهریور ادامه داد.
دانش آموزی خوش اخلاق، خنده رو و شوخ طبع بود و با همکلاسی هایش گرم و صمیمی برخورد می کرد.
احترام به پدر و مادر، دوستان و همسایگان از جمله خصوصیات بارز شهید رحیم رحمانی بود و همچنین با محبت و صداقت با آنان برخورد می کرد.
در دوران جوانی در پایگاه مقاومت بسیج در شهر هفتگل نام نویسی کرد و دوره های آموزشی را نیز در پایگاه با موفقیت پشت سر نهاد سپس در لبیک به ندای رهبر و مقتدای خود راهی جبهه شد تا در نبرد با دشمن شرکت کند.
پس از حضور در جبهه شهید رحیم رحمانی در تاریخ 18 اردیبهشت ماه سال 1367 در منطقه عملیاتی حلبچه شهد شیرین شهادت را نوشید و نام خود را در دفتر شهدای اسلام به ثبت رساند.
شهید رحیم رحمانی در سن 21 سالگی در عملیات والفجر 10 به فیض شهادت نائل شد و تربت پاکش در گلزار شهدای هفتگل در کنار دیگر شهیدان از جمله شهید رمضان لجمارک، شهید کوروش مکوندی و شهید سید عبدالعظیم حسن زاده زیارتگاه عاشقان است.

جانباز شهید جمشید کاویانی فرزند الخاص برادر شهید سیامک کاویانی و جانباز 70 درصد دوران هشت سال دفاع مقدس است که در تاریخ ششم آذر ماه سال 1335 در امیدیه دیده به جهان گشود و زندگی دنیوی خود را آغاز کرد.
در دوران هشت سال دفاع مقدس به عضویت بسیج مستضعفین درآمد و از این طریق به همراه دیگر رزمندگان اسلام به جبهه های حق علیه باطل حضور یافت.
پس از حضور در جبهه در تاریخ دهم اردیبهشت 1361 حین عملیات بیت المقدس به علت موج انفجار و ترکش از ناحیه سر به درجه رفیع جانبازی نائل آمده است.
وی چندین سال با درد و رنج مجروحین همنشین بود بیش از این دوری یاران و همرزمان شهید را تاب نیاورد و در روز جمعه 11 تیرماه سال 1400 به فیض شهادت نائل شد.
شهید جمشید کاویانی در هنگام شهادت 65 سال سن داشت.

شهید احمد ورزردی سگوند آزاده و جانباز 70 درصد دزفولی است که پس از تحمل سال ها رنج بیماری و آسیب های مجروحیت در بیمارستان بقیه الله تهران به فیض شهادت نائل آمد.
جانباز شهید احمد ورزردی سگوند حین عملیات والفجر مقدماتی در تاریخ 21 بهمن 1361 در اثر اصابت گلوله به کمر قطع نخاع و در همان تاریخ به اسارت نیروهای عراق درآمد.
وی پس از 26 ماه و 17 روز اسارت در تاریخ 7 خرداد ماه 1364 از اسارت آزاد و به میهن اسلامی بازگشت و جهت ادامه درمان به خارج از کشور اعزام شد.
آزاده شهید احمد ورزردی سگوند پس از تحمل سال ها درد و رنج مجروحیت در روز دوشنبه 11 آذر ماه سال 1398 پس از تحمل درد و رنج دوران اسارت و مجروحیت دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
پیکر پاک و مطهر آزاده شهید احمد ورزردی سگوند پس از انتقال به خوزستان، روز جمعه 15 آذرماه سال 1398 از مقابل آستان متبرکه حضرت سبزقبا بر روی دستان مردم قدرشناس و شهیدپرور دزفول تشییع شد.
پس از برگزاری آیین تشییع پیکر پاک و مطهر آزاده شهید احمد ورزردی سگوند به گلزار شهدای بهشت علی دزفول انتقال یافت و در کنار همرزمان شهیدش آرام گرفت.
آزاده شهید عزیز حیدری ریحانه فرزند عبدالله است که در تاریخ دهم آذر ماه سال ۱۳۱۶ در رامهرمز چشم به جهان گشود و زندگی زمینی خود را آغاز کرد.
پدرش کارگر بود. عزیز در کارخانه شیمیایی رازی در ماهشهر کار می کرد. متأهل و صاحب شش پسر و دو دختر است.
او از طریق بسیج ماهشهر به جبهه منطقه هورالعظیم اعزام شد و به همراه شهید ضرغام خزاعلی در هورالعظیم، به دست نیروهای عراقی، اسیر شد و در روز پانزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۳ به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید عزیز حیدری ریحانه پس از شهادت در جبهه ماند و جاویدالاثر شد تا اینکه از توسط کمیته جست و جوی مفقودین شناسایی شد و به وطن بازگشت.
پس از شناسایی پیکر پاک شهید عزیز حیدری ریحانه به بندر ماهشهر انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، جوانان و نوجوانان خوزستانی تشییع شد.
شهید عزیز حیدری ریحانه در سن 47 سالگی در اسارت به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای ماهشهر آرام گرفت.

شهید احمد مکیان یکی از روحانیون و ورزشکاران جوان خوزستانی است که در روز هفدهم آذر ماه سال 1373 در شهرک طالقانی بندر ماهشهر دیده به جهان گشود، وی در خانوادهای مذهبی و روحانی در آبادان تربیت یافت، پدر این شهید والامقام از روحانیون معروف آبادان به شمار میرود.
این جوان خوزستانی برای دفاع از حریم حرم به سوریه رفت و پس از نبرد با تکفیریها سرانجام فدایی حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) شد و نامش به عنوان یکی از شهدای مدافع حرم آبادان و ماهشهر به ثبت رسید.
شهید احمد مکیان یکی از حافظان قرآن کریم خوزستانی و طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم است که در سن 21 سالگی در روز سه شنبه 18 خرداد ماه سال 1395 هجری خورشیدی برابر با یکم ماه مبارک رمضان سال 1437 هجری قمری در سوریه به فیض عظیم شهادت نائل شد و پیکر پاکش به ایران انتقال یافت.
پیکر پاک و مطهر شهید احمد مکیان از شهدای مدافع حرم خوزستان روز شنبه 22 خرداد ماه از طریق فرودگاه بینالمللی آیتالله جمی آبادان به خوزستان منتقل شد و مورد استقبال جمعی از خانوادههای شهدا و همرزمان شهید قرار گرفت.
مراسم وداع با این شهید والامقام روز شنبه 22 خرداد ماه در مسجد امام رضا(ع) آبادان واقع در ایستگاه 6 کوی ذوالفقاری با حضور جمع زیادی از اقشار مختلف مردم به ویژه جوانان و نوجوانان آبادانی برگزار شد.
همچنین آیین تشییع پیکر مطهر شهید احمد مکیان روز یکشنبه 23 خردادماه برابر با ششم ماه مبارک رمضان سال 1437 هجری قمری از مصلی نمازجمعه ثامن الائمه(ع) آبادان و از جوار هشت شهید گمنام دوران دفاع مقدس آغاز شد.
آیین تشییع پیکر مطهر شهید احمد مکیان تا مسجد حضرت امیرالمومنین(ع) آبادان انجام شد و مردم این شهر برای آخرین بار با شهید خود وداع کردند.
پیکر مطهر روحانی شهید احمد مکیان شامگاه روز یکشنبه 23 خردادماه با استقبال مردم و مسئولان وارد شهرستان ماهشهر شد و پس از آن به بندر امام خمینی (ره) انتقال یافت.
مردم شهر بندر امام خمینی (ره) شامگاه روز یکشنبه با حضور در مراسمی پیکر مطهر روحانی شهید احمد مکیان، از شهدای مدافع حرم خوزستان را تشییع کردند.
در این برنامه که از میدان بسیج با حضور رزمندگان اسلام، بسیجیان، خانوادههای شهدا، ایثارگران و مدافعان حرم برگزار شد مردم این دیار پیکر پاک این شهید مدافع حرم را تا مسجد جامع شهر بندر امام خمینی(ره) تشییع کردند.
در مراسم تشییع پیکر مطهر روحانی شهید احمد مکیان، حجتالاسلام محمد تابش، امام جمعه بندرامام خمینی (ره) و جمعی از مسئولان لشکری و کشوری حضور داشتند، همچنین حضور جوانان و نوجوانان بندر امام خمینی (ره) در تشییع پیکر پاک روحانی شهید احمد مکیان چشمگیر بود.
همچنین تشییع پیکر مطهر روحانی روحانی شهید احمد مکیان از شهدای مدافع حرم خوزستان، در زادگاهش شهرک طالقانی بندر ماهشهر از ورودی بلوار شهید آغاز شد پیکر این شهید مدافع حرم بر دستان همشهریانش قرار گرفت تا برای آخرین بار با او وداع کنند.
در مراسم تشییع روحانی شهید احمد مکیان از شهدای مدافع حرم خوزستان حجتالاسلام سید سلمان هاشمی، امام جمعه شهرک طالقانی بندر ماهشهر و جمع دیگری از علما و روحانیون خوزستان و بندر ماهشهر حضور داشتند و با شعارهای الله اکبر، لااله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله و لبیک یا حسین و لبیک یا زینب این شهید مدافع حرم را مشایعت کردند.
در این آیین که حضور جوانان و نوجوانان شهرک طالقانی ماهشهر چشمگیر بود پیکر این شهید مدافع حرم تا مصلای نمازجمعه تشییع شد.
پس از برگزاری آئین تشییع در ماهشهر و آبادان، پیکر این شهید به قم منتقل شد تا بنا بر وصیتش در کنار همرزمان افغانستانی خود در قطعه 31 مدافعان حرم بهشت معصومه (س) شهر مقدس قم آرام گرفت.


سرباز شهید حبیب الله شرفی فرزند چاسب در سن 20 سالگی در منطقه شلمچه به شهادت رسید و تربت پاکش در قطعه ۷ گلزار شهدای اهواز، ردیف 2 مزار 24 زیارتگاه عاشقان است.

سرباز شهید حبیب الله شرفی فرزند چاسب است که در تاریخ هجدهم اردیبهشت ماه سال 1360 در اهواز دیده به جهان گشود.
این دلیرمرد خوزستان در دوران جوانی به خدمت سربازی اعزام شد و در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در حال خدمت بود.
شهید حبیب الله شرفی پس از حضور در سربازی در تاریخ پنجم آذر ماه سال 1380 شهد شیرین شهادت را نوشید و عند ربهم یرزقون شد.
پش از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید شرفی به اهواز منتقل شد و با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های معظم شهدا، ایثارگران و جمعی از مسئولان تشییع شد.
شهید حبیب الله شرفی در سن 20 سالگی در منطقه شلمچه به شهادت رسید و تربت پاکش در قطعه ۷ گلزار شهدای اهواز، ردیف 2 مزار 24 زیارتگاه عاشقان است.

شهید مجتبی زکوی زاده نخستین شهید مدافع حرم باغملک است که در تاریخ یکم مهرماه سال 1362 به عنوان دومین فرزند در خانوادهای روستایی در روستای مله گوراب شهرستان باغملک به دنیا آمد و آبان ماه سال 1394 برای دفاع از حرم بانوی عشق حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) به سوریه رفت.
این جوان باغملکی پس از حدود 20 روز نبرد با گروه های تکفیری در روز سه شنبه دهم آذر ماه سال 1394 در جنوب شهر حلب سوریه، شهرک العیس، تپه راهبردی العیس به شهادت رسید و نام خود را در زمره شهدای مدافع حرم به ثبت رساند.
پیکر پاک شهید مجتبی زکوی زاده به ایران منتقل شد و در معراج شهدای تهران به همراه تعداد دیگری از شهدا غسل و کفن و پس از آن به استان خوزستان انتقال یافت.
آیین استقبال از پیکر پاک شهید مجتبی زکوی زاده به همراه پیکر شهید رضا ملائی نخستین معلم شهید مدافع حرم از آغاجاری و روحانی شهید میلاد بدری از امیدیه از طریق فرودگاه بین المللی اهواز به خوزستان منتقل شد و مورد استقبال مردم و خانواده های شهدا قرار گرفت.
پیکر پاک شهید مجتبی زکوی زاده در صبح روز یکشنبه 15 آذر ماه 1394 همزمان با 24 صفر سال 1437 هجری قمری با حضور گسترده مردم استان خوزستان و کهگیلویه و بویر احمد در شهر باغملک تشییع شد.
پیکر این شهید پس از انتقال به زادگاهش روستای چلچلک دوباره تشییع شد و پس از آن در گلزار شهدای این روستای شهیدپرور آرام گرفت.
شهید مجتبی زکوی زاده هنگام شهادت 32 سال سن داشت و از وی دو فرزند خردسال دختر به نام های فاطمه و ریحانه به یادگار مانده است.