نگاهی کوتاه به زندگی دانش‌آموز شهيد حسن بزرگی

دانش‌آموز شهيد حسن بزرگی پنجم اردیبهشت سال 1350 در روستای قپچاق از توابع بخش مرحمت‌آباد(چهار برج) شهرستان میاندوآب دیده به جهان گشود.

در اوایل سال 1363 زمانی‌که هنوز به سن 13 سالگی نرسیده بود عازم جبهه شد و سرانجام در 21 اسفندماه سال 1363 در جزیره مجبون به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در گلزار شهدای روستای قپچاق آرام گرفت.

شهيد حسن بزرگی در سن 13 سالگی در عملیات بدر همراه با فرمانده محبوبش سردار شهید آقا مهدی باکری شربت شهادت را نوشيد و به‌عنوان کم سن و سال‌ترین شهید دوران دفاع مقدس استان آذربایجان‌غربی لقب گرفت.

در ادای فرايض دينی خيلی جدی و حساس بود. به قرآن کریم علاقه وافر داشت، از افراد ضدانقلاب بيزار بود و از قبل از اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل عضو گروه مقاومت بسیج روستای قپچاق هم بوده است، با اینکه نوجوان بود ولی دلی رئوف و مهربان داشت.

تا سال 1363 همراه با پدرش در روستای قپچاق به شغل كشاورزی مشغول بود، نتوانست در مدارس روزانه به تحصيل ادامه دهد به همین خاطر نیز برای سوادآموزی در كلاس‌های شبانه نام‌نویسی کرد.

به علت داشتن روح سرشار از عشق به امام راحل، لحظه‌ای فكر جبهه از ذهنش خارج نمی‌شد. در سال 1363 اين عشق لبريز می‌شود و شوق ديدار معشوق، او را به سوی جنوب كشور كشاند. بار اول در سلامت كامل به آغوش خانواده برمی‌گردد. ولی روح بلندش اجازه نمی‌دهد كه در خانه بماند، دوباره عازم جبهه می‌شود. ولي اين بار معامله او با خدايش محقق می‌شود و روح پاكش به عنوان هديه‌ای از خطه آذربايجان قهرمان در آغوش فرشتگان به آسمان‌ها پرواز می‌كند.

شهید حسن بزرگی از شهدای آمل

شهید حسین بادیه نشین

شهید داوود جباری

سرباز شهید امید نریمیسایی

سرباز شهید محمدرضا مقدم سبحانی

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید داوود خدادوست

بسیجی شهید داوود خدادوست هفتم فروردین سال 1345 در خانواده‌ای مذهبی و کارگر در روستای ازان بخش میمه به دنیا آمد. سومین فرزند خانواده هشت نفره خود بود.

مرداد سال 1364 از سوی لشکر 77 خراسان به جبهه اعزام شد و سوم خردادماه سال 1365 با اصابت ترکش به سرش در سن 20 سالگی در موسیان به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش پس از تشییع در صحن امامزاده صالحه خاتون(س) روستای ازان شهرستان شاهین‌شهر و میمه آرام گرفت.

برادر شهید داوود خدادوست می‌گوید: «برادرم دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت. مشکلات اقتصادی خانواده و بیماری سختی که در زمان کودکی به آن دچار شد، زندگی‌اش را تا مدت‌ها تحت تأثیر قرار داد. بیماری‌اش آنقدر سخت بود که دیگر امیدی به زندگی برادرم نداشتیم، اما توسل به ائمه و معصومین(ع) او را به زندگی بازگرداند. پدرمان آن زمان نانوایی داشت و از این راه خرج و مخارج خانواده را تأمین می‌کرد. کودک بود که پدر و مادرم به دلیل مشکلات اقتصادی مجبور شدند هم کشاورزی کنند و هم در منزل نان بپزند. با توجه به این مشغله‌های روزمره و بیماری داوود، نگهداری‌اش کار راحتی نبود. پدرم مجبور بود داوود را روی دوشش بگذارد و در هوای گرم نانوایی او را نگهداری کند. شرایط سختی بود، اما پدرم تأکید زیادی بر رزق حلال داشت. داوود دوره ابتدایی و راهنمایی را در روستای ازان سپری کرد. با توجه به وضعیت معیشت خانواده مجبور شد در کلاس سوم راهنمایی تحصیل را رها کند و در یک مکانیکی مشغول شود. می‌گفت: من نمی‌توانم شاهد سختی پدر و مادرم باشم. داوود فوق‌العاده مسئولیت‌پذیر بود.»

نگاهی کوتاه به زندگی بسیجی شهید داوود کسایی

بسیجی شهید داوود کسایی در روز بیستم شهریورماه سال 1346 در خانواده‌ای ساده و زحمتکش چشم به جهان گشود. کودکی مهربان و خوش‌اخلاق بود. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس روستای ازان و وزوان بخش میمه سپری کرد و در همان دوران تحصیل در کار‌های کشاورزی و ساختمانی به پدرش کمک می‌کرد.

به نماز خواندن و عمل به قوانین اسلام اهمیت بسیاری می‌داد. به پدر و مادرش احترام زیادی می‌گذاشت و بسیار غمخوار مادر بود.

شهید کسایی دارای چهار خواهر و یک برادر کوچک‌تر از خودش بود. با خواهر و برادرش بسیار مهربان و صمیمی رفتار می‌کرد. در راهپیمایی‌ها و هیئت‌ها شرکت می‌کرد، با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران خیلی به رفتن به جبهه علاقه داشت از این رو به صورت داوطلبانه در کسوت یک پاسدار برای دفاع از میهن و شوق شهادت به جبهه رفت.

داوود در یک مقطع 10 ماهه در جبهه‌های حق علیه باطل حضور پیدا کرد، خانواده با رفتن او به جبهه مخالفتی نداشتند ولی مادر از دوری فرزندش بی‌قراری می‌کرد.

سرانجام در روز چهارم تیرماه سال 1365 به مقام شهادت رسید و خبر شهادتش از طریق سپاه و بزرگان روستا به خانواده‌اش اطلاع داده شد.

پس از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید داوود کسایی از جبهه به زادگاهش انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم به صورت باشکوهی تشییع شد.

شهید داوود کسایی در سن 19 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در صحن امامزاده صالحه خاتون(س) در روستای ازان شهرستان شاهین‌شهر و میمه آرام گرفت.

تصویری از تشییع شهدای گمنام در بخش رغیوه خوزستان

پیکر مطهر 2 تن از شهدای گمنام دوران هشت سال دفاع مقدس روز پنج‌شنبه 12 اسفند ماه سال 1395 همزمان با سالروز شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه‌زهرا(س) در بخش رغیوه استان خوزستان تشییع شد.

یکی از شهدای گمنام، شهیدی است که 17 سال سن دارد و در عملیات محرم در منطقه عملیاتی شرهانی به شهادت رسید.

این فرزند زهرا(س) در 15 آبان ماه سال 1361 هجری خورشیدی در منطقه عملیاتی شرهانی شربت شهادت نوشید و نامش در دفتر شهدای اسلامی ثبت شد.

شهید دیگر بخش رغیوه خوزستان 31 ساله است که در عملیات بدر آسمانی شد و همچون حضرت فاطمه زهرا(س) سال‌ها گمنام و بی‌نشان در غربت بود.

این شهید بی‌نشان در تاریخ 19 اسفند ماه سال 1363 در شرق دجله آسمانی شد و در روز 12 اسفند ماه سال 1395 هجری خورسیدی مطابق با سوم جمادی‌الثانی سال 1438 هجری قمری میهمان بخش رغیوه استان خوزستان شد.

سرباز شهید امید نریمیسایی

سرباز شهید محمدرضا مقدم سبحانی

نگاهی کوتاه به زندگی شهید مدافع حرم عدنان خسراجی

شهید مدافع حرم عدنان خسراجی(خسرجی) فرزند صبیح در تاریخ دوم خرداد سال 1365 در روستای عشاره کوچک از توابع اهواز چشم به‌ جهان گشود، هشت خواهر و برادر هستند که خود فرزند پنجم خانواده است.

پس از هجوم گروه‌های تکفیری‌ به کشورهای اسلامی، در تاریخ 25 فروردین‌ماه سال 1394 برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه خاتون(س) برای نخستین بار به سوریه اعزام شد.

شهید خسراجی پس از حدود یک ماه حضور در نبرد با دشمنان تکفیری در تاریخ 24 اردیبهشت‌ماه سال 1394 در شهر تدمر سوریه به فیض شهادت نائل آمد ولی پیکر پاکش در جبهه ماند و تا کنون به وطن بازنگشته است.

شهید عدنان خسراجی در هنگام شهادت متاهل بود و یک فرزند دختر و یک پسر به نام علی اکبر از او به یادگار مانده است.

نگاهی کوتاه به زندگی روحانی شهید حجت‌الاسلام حمید قربانی

روحانی شهید حجت‌الاسلام حمید قربانی در سال 1344 در محله نمره یک شهر نفتخیز مسجدسلیمان دیده به جان گشود، در کودکی به مدرسه رفت و در نوجوانی وارد حوزه علمیه این شهر شد.

با شروع جنگ تحمیلی همراه با دیگر رزمندگان اسلام به جبهه رفت و در تاریخ 24 دی‌ماه سال 1365 در عملیات کربلای پنج شهد شیرین شهادت را نوشید و آسمانی شد.

شهید حمید قربانی در سن 21 سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه مدال شهادت را به گردن آویخت که پس از شهادت پیکر پاکش در زادگاهش تشییع شد و در گلزار شهدای کلگه مسجدسلیمان آرام گرفت.

شهید حمید قربانی در وصت‌نامه‌اش نوشت: «سلام بر امام زمان(عج) آنكه مشتاقانش با چشمان پر از اشک در انتظار او هستند و با سلام بر امام امت آنكه اميد همه مستضعفان جهان می‌باشد.

اميدوارم كه حال همه شما خوب باشد و هيچ نگراني نداشته باشيد اگر از حال فرزند حقيرتان خواسته باشيد خوب هستم و هيچ نگراني ندارم. باری پدر و مادر مهربانم اگر به جبهه آمدم نه اين است كه شما را دوست ندارم و به شما اهميت نمی‌گذارم بلكه ای كاش موقعيتی می‌شد كه محبتم را به شما نشان می‌دادم، باور كنيد مهر زيادی و انباشته از نگاهتان كه ساليان دراز درد كشيد تا مرا به اينجا رسانديد در دلم نسبت به شما وجود دارد خلاصه شما يعنی وجود خودم.

ديگر سرتان را به‌درد نمی‌آورم جز اينكه از شما می‌خواهم توكل به خدا را فراموش نكنيد و هميشه ياد خدا باشيد.»

تربت پاک شهید سید رحیم آلبوشوکه در روستای سویسه سادات شهرستان کارون

تربت پاک سردار شهید صدرالله فنی و یادبود شهید اسماعیل دقایقی در گلزار شهدای بهبهان

مرزبان شهید سید ایمان موسوی

4077560_b50m.jpg (620×414)

تابوت دریابان شهید سید ایمان موسوی

تربت پاک شهید محمد ناصری در روستای سویسه شهرستان کارون

شهید تازه تفحص شده آرمین(حمزه) بهمنش

نگاهی کوتاه به زندگی شهید هادی الماسیان

شهید هادی الماسیان روز هفتم شهریور سال 1361 به‌عنوان نخستین فرزند در محله پشت بازار خرم‌آباد دیده به جهان گشود.

با پایان یافتن دوران دبیرستان، به استخدام ارتش درآمد و دوره افسری را پشت سر گذاشت، در هنگام خدمت در ارتش در رشته حقوق دانشگاه آزاد اهواز پذیرفته شد و مدرک کارشناسی را گرفت.

از همان دوران کودکی زیبایی صورت را همراه داشت توانست زیبایی سیرت را نیز کسب کند و در این راه گام بردارد.

چند روز پس از زادروزش، صبح شنبه 31 شهریورماه سال 1397 در رژه نیروهای مسلح به مناسبت هفته دفاع مقدس، در بلوار قدس اهواز، هدف تیر کین تروریست‌ها قرار گرفت و به‌همراه 22 نفر دیگر به شهادت رسید.

پیکر پاک شهید هادی الماسیان پس از تشییع باشکوه در اهواز به لرستان منتقل شد و در قطعه 3 گلزار شهدای خرم‌آباد در همسایگی دیگر شهدا آرام گرفت.

از شهید هادی الماسیان 2 فرزند پسر به نام‌های امیرحسین و امیرعباس به یادگار مانده است.

همسر شهید الماسیان می‌گوید: «اربعین سال 1396 به کربلا رفت، خیلی آرزوی کربلا را داشت و خیلی هم اتفاقی رفت، 10 روز قبل از اینکه به کربلا برود ارتش در مسیر موکب زده بود. همان موقع از امام حسین(ع) شهادت خواسته بود، گفته بودند در اولین سفر هر حاجتی که داشته باشی امام حسین(ع) تا سر سال به تو می‌دهد. سال بعد در روز عاشورا با شوخی به او گفتم: «پس چی شد؟ قرار بود سر سال حاجتت را بگیری؟» گفت: «من اربعین شهادت را از امام حسین(ع) خواستم، هنوز وقت دارم... 2 روز بعد، قبل از اینکه یک سال به اتمام برسد حاجتش را گرفت».

تربت پاک شهید نبی دریس در روستای سویسه شهرستان کارون

تربت پاک شهید نبی دریس در روستای سویسه شهرستان کارون

شهید احسان کربلایی پور و شهید مصطفی رشیدپور از شهدای مدافع حرم اهواز

دانشجوی شهید عبدالامیر شاکور

نگاهی کوتاه به زندگی شهید نبی دریس

https://uupload.ir/files/0zh8_img_20210201_000331_707(1).jpg

شهید نبی دریس روز 26 شهریورماه سال 1371 در روستای سویسه شهرستان کارون خوزستان دیده به جهان گشود، ‌دو برادر به نام‌های عبدالرضا و حسن و شش خواهر دارد که به‌عنوان پنجمین فرزند و دومین پسر میهمان جمع خانواده روستایی خود شد.

تحصیلات دبستان و راهنمایی را در مدارس روستای سویسه پشت سر نهاد و دوره دبیرستان را نیز در رشته ریاضی فیزیک در یکی از دبیرستان‌های شهر کوت عبدالله واقع در منطقه استیشن گذراند، پس از آن به دانشگاه آزاد اسلامی امیدیه رفت که در رشته مهندسی نفت فارغ‌التحصیل شد و مدرک کارشناسی را در این رشته دریافت کرد.

سال 1395 با یکی از دختر عموهای خود پیوند زناشویی بست و یک سال بعد خداوند پسری به نام الیاس به آنها عطا کرد.

پس از پایان دانشگاه در سال 1397 به سربازی اعزام شد و بعد از دوره آموزشی برای گذراندن مابقی خدمت به سپاه ولیعصر(عج) خوزستان رفت.

شهید نبی دریس به‌همراه تعداد زیادی از سربازان سپاه حضرت ولیعصر(عج) خوزستان و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی در رژه نیروهای مسلح روز شنبه 31 شهریور ماه سال 1397 همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس حضور یافت که هدف تیر کین تروریست‌‌ها قرار گرفت و در کنار 22 نفر دیگر به شهادت رسید که پیکر پاکش پس از تشییع در اهواز، در روستای سویسه آرام گرفت.

عیسی دریس عموی شهید نبی دریس می گوید: «نبی رفت و میهمان خدا شد ولی ما بازماندگان او که در این دنیا مانده‌ایم اخلاق هیچ کداممان به اخلاق او نمی‌رسد. از هر لحاظ که بگویم اخلاقش خوب و پسندیده بود و هر چه خوبی در دنیا است در او جمع بود

نگاهی کوتاه به زندگی شهید علی سلمانوند

http://uupload.ir/files/ghe_index.jpg

شهید علی سلمانوند روز شانزدهم بهمن سال 1373 مصادف با بیستم ماه رمضان به‌عنوان فرزند هفتم، در روستای پل بریده از توابع شهرستان باغملک چشم به جهان گشود.

دوران ابتدایی را در زادگاهش و راهنمایی و دبیرستان را در باغملک با معدل خوبی پشت سر گذاشت، بعد در رشته مدیریت وارد دانشگاه آزاد باغملک شد و تا مقطع کارشناسی ادامه داد.

بسیار به خانواده احترام می‌گذاشت، از دوران راهنمایی مشغول به کار شد و نان‌آور خانواده بود، حتی گاهی در کارگاه‌های مرغداری کار می‌کرد تا مخارج زندگی را تامین کند. در کنار درسش، کار دامداری و کشاورزی نیز همراه والدینش انجام می‌داد.

پسری بسیار فعال و زرنگ بود و در کار و درس پشتکار زیادی داشت، ترم آخر دانشگاه وارد یک شرکت راهسازی شد که مهندسین شرکت بسیار از او راضی بودند به طوری‌که حاضر بودند سربازیش را بخرند تا نرود ولی قبول نکرد و برای رفتن به سربازی آماده شد.

بعد از فارغ‌التحصیلی، سربازی خود را در لشکر 7 ولیعصر(عج) خوزستان آغاز کرد و صبح روز شنبه 31 شهریورماه سال 1397 در رژه نیروهای مسلح در بلوار اهواز، به همراه 22 نفر دیگر توسط تروریست‌ها شهید شد که پیکر پاکش روز دوشنبه دوم مهرماه به همراه سایر شهدا، با حضور گسترده مردم در اهواز تشییع شد.

پس از آن پیکر مطهر سرباز شهید علی سلمانوند به هفتگل انتقال یافت و به همراه سرباز شهید امید نریمیسایی و سردار شهید امید فرجی‌زنگنه تشییع شد، مردم باغملک نیز در یک آئین باشکوه پیکر گلگون این شهدا را تا دروازه‌های بهشت بدرقه کردند. سپس پیکر پاک شهید علی سلمانوند در گلزار شهدای روستای پل بریده آرام گرفت.

شهدای اسفند شهرستان شوشتر

شهید عبدالرضا محمدی

شهید سید عبدالمجید مصطفایی

شهید علی‌اکبر اکبری

شهید محمدکاطم حکیم‌زاده

شهید عبدالرحیم وحیدی

شهید عبدالهادی مومن

شهید علیرضا شهامی

شهید مرتضی زمانی

شهید عبدالکریم حسین‌زاده

شهید حمید محسنی‌زاده

شهید اسدالله عادی‌زاده

شهید مدافع حرم محمد تاج بخش از گتوند

دانشجوی شهید عبدالامیر شاکور

دانشجوی شهید عبدالامیر شاکور

شهید مدافع حرم صالح صالحی از رامشیر

شهید مدافع حرم مجید محمدی از شوشتر