شهید ایرج دستیاری


شهید ایرج دستیاری یکم دی سال 1335 بهعنوان سومین فرزند از 9 خواهر و برادر در شهر آغاجاری دیده بهجهان گشود.
از دوران كودكی انسانی اجتماعی و مسئوليتپذير بود، سعی میكرد نسبت به اطرافيانش احساس مسئوليت داشته باشد.
آبان سال 1358 به سپاه امیدیه پیوست و دورههای مختلف را زیر نظر شهید علی غیوراصلی گذراند، سال 1359 که در خط مرزی شلمچه تحرکاتی از سوی ضد انقلاب گزارش شد، بههمراه جوانانی که برای دفع این حمله انتخاب شده بودند، راهی منطقه شد که بیستم شهریور سال 1359 به شهادت رسید، پیکر پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز آرام گرفت و نخستین شهید دفاع مقدس لقب گرفت.
فردی معتقد بود و توجه خاصی به اقامه نماز اول وقت و انجام واجبات شرعی داشت. علاقه وافری به ورزش، بهویژه فوتبال داشت و او را یکی از دروازهبانهای مطرح منطقه امیدیه میدانستند، در باشگاههایی همچون شاهین، بانک ملی و استقلال بازی کرده بود.
شهید ایرج دستیاری در وصیتنامهاش نوشت:«من صداقت و پاکی امام خمینی را اصل مسلم میدانم و روش مبارزاتی او را بهترین روش تلقی میکنم بههمین خاطر او را به عنوان معیار اصلی تشخیص انقلابی از ضد انقلاب بهحساب میآورم، گروهها، سازمانها و افرادی را که در سر راه او ایجاد موانع میکنند دشمن میدارم و آنهایی را که صادقانه و خالصانه برای پیاده شدن اهدافشان تلاش میکنند دوست میدارم.
دورود بر امام خمینی و ملت ایران، پدر، مادر، برادر، خواهر شاید نامه یا حرف آخر من باشد امیدوارم از من که به خاطر اسلام عزیز میجنگم ناراحت نباشید اگر شهید شدم برای من گریه نکنید که من زنده هستم چون این یک تحولی است از دنیا به دنیا.»

سرباز شهید مسعود آقاامیری چهاردهم فروردین سال ۱۳۴۱ در یک خانواده متدین در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود.
دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا شد. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون میکرد. رابطهاش با والدین بسیار مهربان بود و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد.
با لبخند ملایمی که حاکی از عشق و علاقه به مردم بود با دیگران با نرمی برخورد میکرد، هیچگاه دوست نداشت کسی از او برنجد. از دروغگویی و ریاکاری سخت متنفر بود و هر جا عمل خلاف اخلاقی میدید متذکر میشد.
تواضع و فروتنی خاصی داشت در سلام کردن به دیگران چه کوچک و چه بزرگ پیشی میگرفت. در زحمت و ریاضت کشیدن تحمل بسیار داشت، بسیار اتفاق میافتاد که شبها با دوستان کار میکرد و روزهای ماه رمضان را روزه میگرفت، معتقد بود با این کارها انسان استقامتش بیشتر میشود و در مقابل شدائد زندگی بیشتر میتواند مقاومت کند و اجر آن پیش خدا بیشتر است.
پس از پایان تحصیلات و فرا رسیدن زمان سربازیاش، در دی سال ۱۳۶۰ از طریق ارتش به خدمت اعزام شد که با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به جبهه رفت و به نبرد با دشمن پرداخت.
شهید مسعود آقاامیری پس از فداکاری و ایثارگری فراوان در جبهه، روز ۲۲ فروردینماه سال ۱۳۶۲ در سن ۲۱ سالگی در منطقه عملیاتی شرهانی شهد شیرین شهادت نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای میانکوه آرام گرفت.
برای گرامیداشت یادش یادبودی نیز در روستای جارود شهرستان هفتگل بنا شده است.

جهادگر شهید رحیم جزائی برادر شهید محمد جزائی در پانزدهمین روز از فروردین سال 1335 در آغاجاری چشم به جهان گشود، هنوز چند سالی از عمر بابرکتش نگذشته بود که همراه با خانواده به شهر نفتخیز هفتگل مهاجرت کردند و در کوی حزبالله ساکن شدند.
در دوران کودکی علاقه بسیار زیادی به نماز و روزه داشت و همیشه سوالات زیادی در این ارتباط از پدرش میپرسید.
همیشه همراه با پدر به مسجد میرفت. بسیار به ائمه اطهار(ع) علاقهمند بود و در روضهها و مجالس عزاداری امام حسین(ع) حضور فعالی داشت.
در کودکی راهی کدرسه شد که تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. بسیار علاقهمند بود به هموطنان خود کمک کند به همین علت نیز وارد جهادسازندگی شد و بهعنوان کارمند شبانهروز به مردم خدمت میکرد.
در سال 1356 ازدواج کرد و پس از آغاز زندگی مشترک صاحب یک فرزند دختر شد.
حضور فعالی در بسیج داشت و از همین طریق به جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و در روز نوردهم دی سال 1365 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و دست به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید رحیم جزائی پس از شهادت از خرمشهر به هفتگل انتقال یافت که با حضور اقشار مختلف مردم، خانوادههای شهدا، ایثارگران، پرسنل جهادسازندگی و جوانان خوزستانی تشییع و تا دروازههای بهشت بدرقه شد.
شهید رحیم جزائی در سن 30 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و تربت پاکش در کنار برادرش شهید محمد جزائی در گلزار شهدای هفتگل زیارتگاهی برای عاشقان و دلسوختگان است.

می گه اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت و کلا جزء عادتاش بود که مرتب می خورد. چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر می شدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود.
در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده، هوا هم خیلی سرد بود.
وقتی اومد داخل اتاق، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت: آقا رضا، پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن، قهوه شونم بزار ان شاء الله خودشون بر می گردن و کنار هم نوش جون می کنن. من که از شدت سرما داشتم به خودم می لرزیدم مات و مبهوت نگاهش می کردم فقط.
روای همرزم شهید مدافع حرم علی اکبر شیرعلی

شهید علی اکبر شیرعلی فرزند محمد از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که به عنوان سومین فرزند در روز تولد حضرت علی اکبر(ع) در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود.
این جوان شهید در دوران کودکی دو سال به مهدکودک رفت و پس از آن راهی مدرسه شد.
به گفته مادر در دوران کودکی خیلی آرام بود ولی از همان کودکی زیر بار زور نمی رفت و اگر کسی به دیگری زور می گفت از مظلوم طرفداری می کرد.
شهید علی اکبر شیرعلی در تاریخ ۱۷ آذر ماه سال ۱۳۹۴ به همراه چند تن دیگر از مدافعان حرم در سوریه به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
پیکر پاک شهید علی اکبر شیرعلی به همراه شهید محمد هادی نژاد آغاجاری و شهید ایوب رحیم پور از امیدیه با استقبال سردار حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه ولیعصر (عج) خوزستان، آیتالله محسن حیدری، نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه موقت اهواز و جمعی از مردم شهرهای اهواز، امیدیه و آغاجاری به خوزستان منتقل شد.
پیکر مطهر شهید علی اکبر شیرعلی و شهید محمد هادی نژاد روز دوشنبه ۲۳ آذرماه سال ۱۳۹۴ همزمان با دوم ربیعالاول سال ۱۴۳۷ هجری قمری در زادگاهش شهر آعاجاری تشییع شد و مردم این فرزندان دلیر خود را مشایعت کردند.
مراسم تشییع این ۲ شهید مدافع حرم خوزستانی از حسینیه ثارالله آغاجاری آغاز شد و تا گلزار شهدای این شهر نفتخیز ادامه داشت.
پس از برگزاری آئین تشییع، پیکر پاک شهید علی اکبر شیرعلی و شهید محمد هادی نژاد به گلزار شهدای آغاجاری منتقل شد و در کنار دیگر شهدای والامقام آرام گرفت.

شهید مسعود شیرالی فرزند محمد است که در تاریخ 16 فروردین ماه سال 1340 در خوزستان چشم به جهان گشود و زندگی دنیوی خود را آغاز کرد.
وی دانشجوی سال دوم رشته برق در بروجرد بود. در همان جا فعالیت اسلامی داشت تا اینکه برابر مقررات دولت دانشگاه ها بسته شدهاند و جنگ تحمیلی فرا رسید.
ما از آبادان به رامهرمز مهاجرت کردیم. ولی روح پرخروش شهید آرام نگرفت به منطقه امیدیه مراجعه کرد و به ارگان سپاه که محل فعالیت انقلابی بود پیوست.
سه بار در جنگ تحمیلی شرکت داشت در جبهه های بستان، محمدیه، خرمشهر و آخرین بار در دارخوین که در آنجا به درجه رفیع شهادت نائل شد.
شهید مسعود شیرالی در تاریخ 21 خرداد ماه سال 1360 هنگام درگیری با بعثیون کافر صدامی با جمعی از همرزمانش به درجه شهادت نائل شد و به آسمان پر کشید.
پس از شهادت به علت موقعیت زمان پیکر پاک شهید مسعود شیرالی به عقب منتقل نشد و تا کنون نیز خبری از آن برای خانواده نیامده است.
شهید مسعود شیرالی در سن 20 سالگی در منطقه دارخوین خوزستان به فیض شهادت نائل آمد و نامش در زمره شهدای جاویدالاثر به ثبت رسیده است.

سرباز شهید مسعود آقاامیری فرزند شنبه است که در چهاردهم فروردین ماه سال ۱۳۴۱ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود.
دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا شد. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می کرد.
رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد می کرد.
دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که موفق به اخذ دیپلم گردید.
با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت مقدس سربازی در دی ماه سال ۱۳۶۰ از طریق ارتش اعزام شد و به گذراندن خدمت پرداخت.
با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به جبهه های نبرد اعزام شد و به نبرد با دشمن پرداخت.
شهید مسعود آقاامیری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۲ فروردین ماه سال ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی شهر دهلران به فیض شهادت نائل آمد.
وی در سن ۲۱ سالگی در منطقه عملیاتی شرهانی شهد شیرین شهادت نوشید.
شهید آقامیری همیشه با لبخند ملایمی که حاکی از عشق و علاقه به مردم بود با دیگران با نرمی بر خورد می کرد و هیچ گاه دوست نداشت کسی از او برنجد.
از دروغ گویی و ریا کاری سخت متنفر بود و هر جا عمل خلاف اخلاقی می دید متذکر می شد.
تواضع و فروتنی خاصی داشت در سلام کردن به دیگران چه کوچک و بزرگ پیوسته پیشی می جست.
در زحمت و ریاضت کشیدن تحمل بسیار داشت، بسیار اتفاق می افتاد که شب ها با دوستان کار می کرد و در ماه رمضان روزها را روزه می گرفت و معتقد بود با این کارها انسان استقامتش بیشتر می شود و در مقابل شدائد زندگی بیشتر می تواند مقاومت کند و اجر آن پیش خدا بیشتر است.

رزمنده دلیر شهید ایوب رحیم پور در تاریخ 14 شهریور ماه سال 1360 در آغاجاری خوزستان دیده به جهان گشود که همزمان با هجوم تکفیری ها به سوریه به این کشور عزیمت کرد تا از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) دفاع کند.
این دلیرمرد خوزستانی پس از مجاهدت در راه دفاع از اسلام و نبرد با تکفیری ها سرانجام در روز 17 آذر ماه سال 1394 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و عند ربهم یرزقون شد.
شهید ایوب رحیم پور پس از شهید علیرضا قنواتی، روحانی شهید میلاد بدری و روحانی شهید سید اصغر فاطمی تبار (چرغندی) چهارمین شهید شهرستان امیدیه در استان خوزستان است.
همسرش می گوید: من در خانوادهای مرفه زندگی میکردم که ایوب به خواستگاریام آمد. آن زمان فقط یک راننده بود. راننده ای که هیچ سرمایه دنیایی نداشت. اما من سرمایه های معنوی و الهی بی شماری در وجود او دیدم. صداقت، ایمان، اخلاص، نجابت و از همه مهمتر تدین و ارادتش به اهل بیت (ع). همه این خصایص من را شیفته او کرد. از همان ابتدا ارادت خاصی به شهدا داشت.
او متولد 1360 بود و همیشه افسوس می خورد که چرا چند سالی زودتر به دنیا نیامده تا در میان رزمندگان اسلام از کشورش، ناموس و دینش دفاع کند. عشق به شهادت را در وجود او میدیدم.
همواره پای فیلمها و روایات دفاع مقدسی مینشست و آنها را با علاقه وافری نگاه میکرد.
همیشه نواهای جبهه و جنگ را زمزمه میکرد. خلاصهاش را بخواهم بگویم او عاشق شهادت بود و من میدانم نهایت این عشق و دلدادگی با معبود او را به شهادت رساند.
یاد ایام دفاع مقدس همیشه چشمانش را گریان میکرد و به حال شهدا غبطه میخورد.
ایوب ارتباط عجیبی با خدا داشت. میگفت رفاقت با خدا دلچسبترین رفاقتها است.
همیشه به من میگفت وقت دعا و مناجات با خدا از او چیزهای دنیایی و مادی نخواه حیف است.
دعاهای خودش معنوی بود و رزق شهادت را میطلبید. دو سال آخر زندگی اش عجیب با خدا راز و نیاز می کرد. نیمههای شب نمازهای شبش را با نور شمع میخواند. عاشق نماز شب بود.

شهدای مدافع حرم آغاجاری
🌹شهید ایوب رحیم پور
🌹شهید محمد هادی نژاد
🌹شهید رضا ملائی
🌹شهید علی اکبر شیرعلی


سرباز شهید علی زیدانی فرزند عاصی در سوم فروردین ماه سال ۱۳۳۹ به خانواده مذهبی و متدین در روستای سرجولکی از توابع شهرستان امیدیه دیده به جهان گشود.
پدر وی به کار کشاورزی و دامداری مشغول بود و به این وسیله در روستا امرار معاش میکرد.
شهید علی زیدانی دوران طفولیت را در دامن پر مهر خانواده سپری کرد. دوران ابتدایی و راهنمایی تحصیلی را با موفقیت پشت سر گذاشت.
او جوانی خوش خلق و مهربان بود و در بین خانواده از مطالعات خاصی برخوردار بود. به همه احترام می گذاشت و در کنار پدرش کار و تلاش می کرد و کمک حال وی بود.
شهید زیدانی در روستا به همه احترام می گذاشت و همه آشنایان و بستگان نیر او را دوست داشتند.
در دوران جوانی به خدمت مقدس سربازی اعزام و به عنوان سرباز دلاور لشکر ۹۲ زرهی ارتش پذیرفته می شود.
با شروع جنگ تحمیلی به مناطق عملیاتی نبرد اعزام می شود و دلاورانه در جبهه ها میجنگد.
پس از حضور در جبهه در تاریخ ۱۵ مهر ماه سال ۱۳۵۹ در شرایط جنگ در شهر خرمشهر بر اثر درگیری های شدید دشمن و بمباران مناطق مسکونی به درجه رفیع شهادت نائل شد ولی پیکر پاکش در جبهه ماند.
پس از چند سال پیکر مطهر شهید علی زیدانی توسط کمیته جستجوی مفقودین تفحص و شناسایی می شود و به آغوش وطن باز می گردد.
پس از انتقال به امیدیه پیکر پاک شهید علی زیدانی با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، جوانان، نوجوانان و جمعی از مسئولان تشییع شد.
شهید علی زیدانی در سن ۲۰ سالگی به شهادت رسید و تربت پاکش در زادگاهش روستای سرجولکی شهر جایزان زیارتگان عاشقان است.

جهادگر شهید رحیم جزائی برادر شهید محمد جزائی فرزند حسین است که در پانزدهمین روز از فروردین ماه سال 1335 در شهرستان آغاجاری استان خوزستان چشم به جهان گشود و شادی بخش مخفل خانواده خود شد.
هنوز چند سالی از عمر بابرکتش نگذشته بود که به همراه خانواده به شهر نفتخیز هفتگل مهاجرت کردند و در محله کوی حرب الله این شهر ساکن شدند.
وی در دوران کودکی علاقه بسیار زیادی به نماز و روزه داشت و همیشه سوالات زیادی در این زمینه از پدرش می پرسید.
همیشه با پدر به مسجد می رفت. بسیار به ائمه اطهار(ع) علاقه مند بود و در روضه ها و مجالس عزاداری امام حسین(ع) حضور فعالی داشت.
تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. بسیار علاقه مند بود به مردم کمک کند به همین علت وارد جهاد سازندگی شد و به عنوان کارمند شبانه روز به مردم شهرش خدمت می کرد.
شهید رحیم جزائی در سال 1356 ازدواج کرد و پس از آغاز زندگی مشترک صاحب یک فرزند دختر شد.
حضور فعالی در بسیج داشت و از همین طریق به جبهه های حق علیه باطل حضور یافت تا به نبرد با دشمن بپردازد.
پس از حضور در جبهه در روز نوردهم دی ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و دست شهید شد و به جمع شهدای اسلام پیوست.
پیکر پاک و مطهر شهید رحیم جزائی پس از شهادت از خرمشهر به شهر هفتگل انتقال یافت که با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های شهدا، ایثارگران، پرسنل جهادسازندگی و جوانان خوزستانی تشییع شد و در این منطقه نفتخیز آرام گرفت.
شهید رحیم جزائی در سن 30 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و تربت پاکش در گلزار شهدای هفتگل در کنار برادرش شهید محمد جزائی زیارتگاهی برای عاشقان و دلسوختگان است.

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
سلام و درود فراوان به امام خمینی بت شکن و کسی که ما را از قید و بند طاغوت ها رها کرد و راه رسیدن به خدا را برای ما هموار کرد.
هم اکنون [که] وصیتنامه را می نویسم، احساس می کنم یکی از بهترین لحظات زندگی ام را می گذرانم. زیرا به آرزویی که دارم به آرزوی بزرگی که باید آرزوی هر مسلمانی باشد می رسم و آن آرزوی بزرگ شهادت است.
وصیت من این است که پدر و مادرم را تحت درمان [قرار] دهید و حقوقم را به دست مادرم بدهید؛ از نظر تهیه ارزاق هم احتیاج به کمک دارند؛ از نظر فرهنگی رسیدگی کنید و آن ها را از جزئیات ملت آگاه سازید.
از خانواده ام می خواهم در فکر من نباشند و برای من گریه و زاری نکنند.
سلامم را به تمام دوستان و سادات آلبوشوکه برسانید؛ از تمامی آنها حلالیت می طلبم.
سید احمد آلبوشوکه

شهید فریدون کریم زاده فرزند عبدالحسین یکی از شهدای گلگون کفن دوران هشت سال دفاع مقدس استان خوزستان است که در تاریخ 30 مرداد ماه سال 1343 در خانواده ای کارگر چشم به جهان گشود و زندگی دنیوی خود را آغاز کرد.
شهید فریدون (مهدی) کریم زاده در دستان پدری رنجبر و مادری زحمتکش درس صداقت و پاکی آموخت. از همان دوران کودکی، فرزندی حرف شنو و زرنگ بود.
با آغاز دوران تحصیلی از دبستان تا آغاز جنگ تحمیلی که دست از درس و مدرسه کشید، همیشه از شاگردان ممتاز کلاس بود.
از آغاز اولین روزهای انقلاب اسلامی با سن کم حدود ۱۴ سال، در مساجد به پخش اعلامیه و راهپیمایی ها فعالیت های چشمگیری میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب از پدر اجازه گرفت، تا تعلیمات نظامی را در سپاه بیاموزد. بعد از این جریان عاشقانه و در راه خدا شبانه روز فعالیت می کرد.
از اولین روزهای جنگ ایران و عراق در خونین شهر با دیگر برادران رزمنده، به مقاومت بر علیه متجاوزین بعثی پرداخت. که بر اثر ترکش آرپیجی مجروح گردید و مصرانه از دکترهای معالجش و پرستاران میخواست که در معالجه اش تسریع به عمل بیاورند تا دوباره به جبههها بازگردد.
همیشه می گفت که برادران رزمنده ام یا رفتن یا در میدان های جنگ هستند و من دور از آنها، بعد از بهبودی دوباره به جبهه ها اعزام شد.
در عملیات های گوناگون حضور یافت که بزرگترین آنها شکست محاصره آبادان بود که دوشادوش دیگر برادران ارتشی و سپاهی جنگید و دشمن زبون به شکست سخت تن در داد.
جدا از فعالیتهای نظامی اش به فعالیت فرهنگی نیز می پرداخت. همیشه از خدا طلب می کرد تا ره گم کردگان را هدایت نماید. تمام زخم ها و کنایهها را برای تبلیغ عقیده اش به جان می خرید؛ ولی دست از تبلیغ عقیده اش بر نمی داشت.
معلم و مولای او حسین (علیه السلام) بود و به تعبیر خودش معلم شهادت برای همه نسل ها.
از همه می خواست که قرآن بخوانند و به آن عمل کنند.
از همه می خواست که از امام خمینی به عنوان نیابت امام زمان (عج) پیروی کنند.
سوره والعصر ان الانسان لفی الخسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر را همیشه زمزمه می کرد و از خانواده اش و دیگر خانواده شهدا خواسته که به این آیه مبارکه عمل نمایند.
عاشق شهادت بود و و بالاخره در حمله غرور آفرین بستان، بعد از اینکه مردانه و دلیرانه به به گفته بعضی از دوستان همرزم شهید، تانک عراقی را منهدم کرد، بر اثر ترکشی که از انفجار آخرین تانکی که ایثارگرانه منهدم کرد به شهادت رسید.
شهید فریدون کریم زاده در تاریخ هشتم آذر ماه سال 1360 در سن 17 سالگی به فیض شهادت نائل آمد و تا ابد الگویی برای نسل جوان و نوجوان شد.

شهید علیرضا شیرالی فرزند ولی در روز 29 مرداد ماه سال ۱۳۴۰ در شهرستان آغاجاری در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود.
دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا شد، افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می گرد.
رابطه اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد می کرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد.
پس از آن به استخدام شرکت نفت درآمد و در قسمت مخابرات شرکت نفت امیدیه مشغول به کار شد و با آغاز جنگ تحمیلی از طریق بسیج ادارات به جبهه های نبرد اعزام شد.
شجاعت، جسارت، وفاداری به دوستان، مسئولیت پذیری و صمیمیت با اعضای خانواده از جمله خصوصیات اخلاقی شهید علیرضا شیرالی بود.
در دوران دفاع مقدس به علت استفاده دشمن از گازهای ممنوعه دچار مصدومیت شیمیایی شد و در بیمارستان بسترس شد.
شهید علیرضا شیرالی پس از تحمل یک دوره 4 ساله عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی در تاریخ 24 دی ماه سال 1371 در شهر امیدیه به فیض شهادت نائل آمد.

در یکی از روزهای زمستانی و سرد به تاریخ 26 بهمن ماه سال 1338 و در شهر کوچک و محروم آغاجاری شاهد تولد انسانی بزرگ به نام حسن شد.
دوران کودکی را مانند بقیه دوستانش در منطقه محروم حسینیه طالقانی گذراند. منطقه ای بسیار محروم در آغاجاری.
منطقه ای که بوی فقر و فلاکت در همه جای آن نمایان بود و دوران کودکی را با دوستانش گذراند و در عین حال درسش را هم می خواند، در مدارس آغاجاری از جمله مهردار، امیرکبیر ، دکتر شریعتی.
با شروع جنگ دلش هوای جبهه را داشت، ولی برادرش حسین از فرماندهان جنگ بود و همه اش در جبهه بود. اقوام و خانواده می گفتند که بگذار حسین بیاید و بعد برو. کارش در شرکت نفت امیدیه بود، تشکیل زندگی و کار ولی باز هم قانعش نمی کرد.
همیشه تو خودش بود. تو فکر بود که چه کند و گاهی می گفت: چرا حسین به عقب بر نمی گردد تا من بروم ولی او فرمانده بود. فرمانده تیپ 15 امام حسن(ع) و وجودش برای جبهه ها لازم بود.
برادرش عباس هم که از افراد نزدیکش بود، نزد او آمد و گفت: می خواهم به جبهه بروم، تو مواظب خانواده باش. حسین که همه اش در جبهه است.
و او زودتر رفت. در عملیات آزاد سازی خرمشهر روح بزرگ عباس پرواز کرد. ترکش خمپاره به چند جای بدنش اصابت نمود و فریاد عباس که: خدایا خودت کمک کن.
حماسه عباس کلاه کج و دوستانش آزادی خرمشهر قهرمان را به دنبال داشت.
پیکر عباس هم به آغاجاری بازگشت تا در کنار دیگر دوستان شهیدش آرام بگیرد و گروهک های خائن در آن روز نفس راحتی کشیدند. عباس در مبارزه با گروهک ها نقش مهمی داشت و فعالیت آنها را مختل کرده بود. گروهک هایی که در هنگام هجوم عراق و در حالی که رزمندگان اسلام در حال نبرد بودند، آنها مشغول خوش خدمتی به اربابان خود بودند و عباس این مسائل را خوب فهمیده بود. از دستش بسیار ناراحت بودند.
شهادت عباس تا مدتی او را در خانه نگه داشت و مشغول کار شد.
تا زمان عملیات کربلای 5 عزمش را جزم کرد که به جبهه برود و در این عملیات سرنوشت ساز حضور یابد و حضور هم یافت. عملیاتی بزرگ، فتح فاو عراق را به زانو در آورد و حسن هم مانند دیگر دوستانش در این عملیات غرور آفرین والفجر ۸ حضور یافت تا به آرزوی دیرینه اش رسید. ترکش ها حسن را هم مانند عباس آسمانی کردند.

آری حسن، همه چیزش عبرت انگیز بود.
چهره اش خستگی ناپذیر و فرمانده ای لایق، اگر چه سمتش فرماندهی بود، ولی هرگز از این پست دست و پایش نلغزید و قبل هر چیز با نفس اماره در جنگ بود.
شهید حسن کلاه کج در تاریخ ۹ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در سن ۲۶ سالگی در منطقه عملیات فاو شهد شیرین شهادت را نوشید ولی پیکر پاکش در خاک جبهه ماند.
پیکر پاک و مطهر شهید حسن کلاه کج در فروردین ماه سال 1392 توسط کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح شناسایی شد و به خاک وطن بازگشت.
پیکر پاک شهید حسن کلاه کج به همراه پیکر پاک دو شهید گمنام دفاع مقدس روز یکشنبه 25 فروردین ماه سال 1392 همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرای مرضیه (س) از حوزه مقاومت بسیج کربلا تا پارک بعثت تشییع شد و سپس در گلزار شهدای این شهرآرام گرفت.