شهید قاسم اتابک


مرزبان شهید پژمان شاهونوند در سال 1369 در اندیمشک دیده به جهان گشود و چند سال بود که برای خدمترسانی به کشور خود وارد مرزبانی شده است.
این جوان اندیمشکی جمعه دوم آبانماه سال 1392 در درگیری مرزبانان هنگ مرزی سراوان در استان سیستان و بلوچستان با اشرار مسلح به همراه چند تن از همرزمان مرزبانش از جمله شهید احمد لنگری از بجنورد، سرباز وظیفه شهید محمد صادقینژاد از قوچان، محمد قرایی، امید پارادال، امین آبراش، مهدی عارفی، حامد عبدالهی، مهدی زبردست، حمید لزگی، سعید فتنقریی، مسعود معصومی، سید علی سیادت و محمد سلیمانی به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید پژمان شاهونوند پس از انتقال به استان خوزستان روز سهشنبه ششم آبانماه سال 1392 با حضور اقشار مختلف مردم، خانوادههای معظم شهدا، ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در اندیمشک تشییع شد و مردم خوزستان این مرزبان را تا دروازههای بهشت بدرقه کردند.
شهید پژمان شاهونوند در 23 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.





شهید جبار عراقی با نام جهادی ابوعارف از شهدای مدافع حرم شهر کوت عبدالله دهم اسفند سال 1347 بهعنوان تنها پسر خانواده در یکی از روستاهای شهر بستان چشم بهجهان گشود.
اسفند سال 1369 به استخدام سپاه درآمد، 15 سال در تیپ یک زرهی لشکر هفت ولیعصر(عج) استان خوزستان خدمت کرد، بهخاطر رشادتهایش، او را بهعنوان فرمانده گردان امام حسین(ع) شهرستان کارون منصوب کردند.
برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) سه مرحله به سوریه رفت. سال 1393، دو بار اعزام شد و بار آخر شهریورماه سال 1394 بود که حدود 70 روز ماند و روز یکشنبه سوم آبان مصادف با یازدهم محرم در جاده رقه در استان حماه سوریه بهفیض شهادت نائل آمد.
پیکر پاک شهید جبار عراقی پس از بازگشت به وطن، صبح یکشنبه هفدهم آبان سال 1394 همزمان با سالروز شهادت امام زینالعابدین(ع) در اهواز تشییع شد و در قطعه 2 گلزار شهدا آرام گرفت.
مهدی عراقی فرزند شهید میگوید: «تنها چیزی که پدرم را به شهادت رساند، شجاعت او بود. در وجود پدر چیزی بهعنوان ترس معنا نداشت. در سوریه از ساعت 12 شب تا 6 صبح، به تنهایی جنگیده بود. دوستانش به او گفته بودند که برگردد اما قبول نمیکند و میگوید: شما فقط به من مهمات برسانید. ورزشکار بود و دوومیدانی انجام میداد. هر روز تقریبا ً هشت کیلومتر میدوید. هر روز عصر به من میگفت برایم زمان بگیر. من هم زمان میگرفتم دو ساعت میدوید. همرزمان پدرم میگفتند در سوریه هم، اول صبح ما را بیدار و بهخط میکرد و وادار به دویدن میکرد. آنجا هم ورزش را ترک نکرده بود.»

تکاور شهید محمد ظهیری از شهدای مدافع حرم خوزستان در دهمین روز از بهمنماه سال 1368 به عنوان سومین فرزند خانواده ظهیری در منطقه منبع آب کلانشهر اهواز چشم به جهان گشود و بعد از برادرانش مهدی و احمد دوباره شادی را برای خانه پدری به ارمغان آورد.
این تکاور دلیر اهوازی برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) عازم کشور سوریه شد و در روز جمعه اول آبانماه سال 1394 هجری خورشیدی مصادف با تاسوعای حسینی سال 1437 هجری قمری در درگیری با نیروهای تکفیری در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
پیکر مطهر این شهید مدافع حرم پس از انتقال به خوزستان، در ظهر روز جمعه هشتم آبانماه مطابق با 16 محرم با حضور جمعی از علما، خانواده معظم شهدا و مردم شهیدپرور بعد از نمازجمعه اهواز از مصلای مهدیه امام خمینی(ره) این کلانشهر بر دستان نمازگزاران اهوازی تشییع شد.
پس از برگزاری مراسم تشییع پیکر پاک شهید محمد ظهیری به حرم حضرت علی بن مهزیاری اهوازی منتقل شد و در کنار هشت شهید گمنام دوران دفاع مقدس و پایین مزار شهید محمدعلی چمحیدری و مزار طلبه شهید سید مرتضی شفیعی در منزلگاه ابدیش آرام گرفت.

شهید جبار عراقی با نام جهادی ابوعارف از شهدای مدافع حرم شهر کوت عبدالله شهرستان کارون است که در دهم اسفندماه سال 1347 بهعنوان تنها پسر خانواده پرجمعیت خود در یکی از روستاهای شهر بستان چشم به جهان گشود.
در اسفند ماه سال 1369 به استخدام سپاه درآمد، 15 سال در تیپ یک زرهی لشکر هفت ولیعصر(عج) استان خوزستان مشغول به خدمت بود و به خاطر رشادتهایش، او را به عنوان فرمانده گردان امام حسین(ع) در شهرستان کارون منصوب کردند.
پس از حمله نیروهای تکفیری به کشورهای اسلامی، این رزمنده دوران دفاع مقدس برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه خاتون(س) همراه با دیگر رزمندگان جبهه مقاومت راهی کشور سوریه شد.
ابوعارف سه مرحله به سوریه رفت. سال 1393، دو بار به سوریه اعزام شد و بار آخر شهریورماه سال 1394 بود که حدود 70 روز در سوریه ماند و در روز یکشنبه سوم آبان ماه همان سال مصادف با یازدهم محرم در جاده رقه در استان حماه سوریه به دست تکفیریها بهفیض شهادت نائل آمد.
پیکر پاک و مطهر شهید جبار عراقی پس از روزها غربت به وطن بازگشت و در صبح روز یکشنبه هفدهم آبانماه سال 1394 مقارن با 25 محرمالحرام سالروز شهادت حضرت امام زینالعابدین(ع) در اهواز تشییع شد و پس از انتقال به گلزار شهدای اهواز در کنار شهید فرشاد حسونیزاده، شهید حمیدرضا فاطمیاطهر(حمید ممبینی) و شهید عبدالکریم جهانگرد اهوازی آرام گرفت و مزارش زیارتگاه عارفان و عاشقان شد.

شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده 19 شهریور سال 1365 در شوشتر بهدنیا آمد، در 11 سالگی به همراه خانواده از اهواز به مازندران رفتند و پس از دو سال در شهریار ساکن شدند.
نوجوانی خود را در مساجد و هیئتهای مذهبی، انجام کارهای فرهنگی، عضویت در بسیج و یادگیری فنون نظامی سپری کرد. در جوانی به فراگیری علوم دینی پرداخت، سپس دانشجوی رشته ادیان و عرفان شد، همزمان مشغول جذب نوجوانان و جوانان مناطق اطراف شهریار و برپایی کلاسها، اردوهای فرهنگی و نظامی و جلسات سخنرانی برای آنان شد.
سال 1386 ازدواج کرد که یک دختر و پسری به نام محمدعلی از او بهیادگار مانده است.
سال 1392 برای دفاع از حرم بیبی زینب(س) با نام جهادی سید ابراهیم، به سوریه رفت که فرماندهی گردان عمار و جانشین تیپ فاطمیون شد، پس از چندین بار زخمی شدن، ظهر روز تاسوعا مقارن با یکم آبان سال 1394 در عملیات محرم در حومه حلب به شهادت رسید که پیکر پاکش در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت.
مصطفی صدرزاده در نامهای به همرزمانش نوشت: «وقتی کار فرهنگی را شروع میکنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهلانگاری است.
وقتی که کارتان میگیرد و دورتان شلوغ میشود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان میآید اگر فکر کرده اید که شیطان میگذارد شما به راحتی برای حزبالله نیرو جذب کنید، هرگز.
اگر میخواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید، زندگینامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادتطلبی را پرورش دهید.
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار میکند و راه درست را نشانتان میدهد.»
شهید احمدرضا عطار در آبان سال 1335 در خانهای محقر در بخش نفتسفید خوزستان دیده به جهان گشود نامش را بهدلیل ارادت به محمد مصطفی(ص) و اهل بیت(ع) احمدرضا گذاشتند.
جوانی مودب و محجوب بود هنگام راه رفتن نگاهش را از زمین برنمیداشت گویا نمیخواست چشمش به گناهی آلوده شود سحر خیزی او از زمان طفولیت تا شهادت زبانزد اطرافیان بود.
با شروع جنگ تحمیلی به خرمشهر رفت اما ازدیاد نیرو چنان بود که ماندن در آنجا را بیفایده میدانست، پس از بازگشت در سازمان گسترش تولیدی عمرانی مشغول بهکار شد، فعالیتش در سازمان طوری بود که گاهی اوقات تا پاسی از شب کار میکرد، در پاسخ به خانواده که او را از این طور کارکردن منع میکردند این بود که رضای خدا ساعت و وقت معینی ندارد.
در سال 1360 با دختری که از نظر فکری هم عقیده او بود ازدواج کرد، مدت کوتاهی پس از ازدواج دوباره عازم جبهه شد که اعزامش با عملیات والفجر مقدماتی مصادف بود، در این عملیات بر اثر اصابت تیر به کتفش به شدت مجروح شد بهطوری که چندین بار مورد جراحی قرار گرفت.
در مسجد بلال منطقه سپیدار اهواز اذان میگفت و فعالیتهای تبلیغاتی انجام میداد، همکاری مستمری با هیئت امنای مسجد و هیئت معتمد(شورای اسلامی محل) داشت، روز و شب خدمت میکرد و برای او خستگی وجود نداشت.
این جوان 30 ساله اهوازی از طریق بسیج در عملیات کربلای 4 شرکت کرد و در روز 4 دی سال 1365 در جزیره سهیل به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 16 مزار 19 آرام گرفت.

بسیجی شهید سید روحالله عجمیان بیستم بهمن سال 1374 در یک خانواده پرجمعیت در شهر کوهدشت استان لرستان دیده به جهان گشود.
هفت خواهر و برادر هستند که خود فرزند آخر خانواده است، به همه احترام میگذاشت و فرد بسیار معتقد به مبانی اسلام و اهل بیت(ع) بود.
در رشته ورزشی کاراته فعالیت میکرد و دارای کمربند مشکی دان 1 در رشته فنی نینجا رنجر بود. برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) و اعزام به سوریه نیز نامنویسی کرده بود ولی اعزام نشد.
صبح پنجشنبه 12 آبان سال 1401 سید روحالله عجمیان که کارگر گچکار است آماده رفتن به محل کار میشود. پیش از رفتن دوستانش در بسیج خبر میدهند اغتشاشگران میخواهند در کمالشهر کرج بلوا ایجاد کنند و فضا برای مردم عادی ملتهب میشود و کار به ناامنی کشیده خواهد شد. سریع به همراه دیگر دوستانش به این منطقه میروند تا با مدیریت فضا از ایجاد ترافیک و درگیری جلوگیری میکنند.
عدهای از اغتشاشگران او را زیر نظر گرفته و در نقطهای از خیابان محاصره میکنند. جمعیتی چند نفره از زن و مرد که حدی برای قساوت برای خود قائل نیستند او را چنان میزنند که در راه اعزام به بیمارستان به شهادت میرسد.
پدر شهید سید روحالله عجمیان میگوید: «روحالله با دوستانش به مزار شهدای مدافع حرم در حرم امام زاده محمد میرود و میگوید مرا کنار اینها دفن کنید. دوستانش میخندند و میگویند حالا شهادت کجا بود؟ میخواهی بروی سوریه؟ او دیگر حرفی نمیزند. چهار روز بعد پیکرش همان جایی که گفته بود به خاک سپرده شد.»
_rpp2.jpg)
شهید حسین بادیهنشین پنجم آبان سال 1339 چشم به جهان گشود و یکم فروردین سال 1361 همزمان با عید نوروز در عملیات فتحالمبین به فیض شهادت نائل آمد.
خبر شهادتش را از طرف سپاه میمه به خانواده دادند ولی مادر شهید باورش نمیشد. تنها با دیدن پیکر پسرش بود که شهادتش را باور کرد.
شهید حسین بادیهنشین در سن 22 سالگی در تنگه الرقابیه به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از تشییع در صحن امامزاده صالحه خاتون(س) روستای ازان شهرستان شاهینشهر و میمه آرام گرفت.
برادر شهید میگوید: «بعد از پیروزی انقلاب روزها در تهران کار میکرد و بعد از ظهر و شبها در کمیته محله پاسداری میداد. مدتها فعالیتش بر همین منوال بود، جنگ تحمیلی که شروع شد. خیلی مایل بود در جبههها حضور داشته باشد ولی با مخالفت مادر مواجه میشد. دوستان و آشنایان را تشویق به رفتن جبهه میکرد. تا اینکه در سن حدود 18 سالگی موعد خدمت مقدس سربازیاش رسید. این فرصت را غنیمت شمرد و برای گذراندن دوران آموزشی به پادگان کرمان اعزام شد، پس از سه ماه به تیپ 55 شیراز منتقل و بعد از حدود یک ماه به جبهه اعزام شد. وقتی به مرخصی میآمد، با مادرم از جنگ و جبهه و از دوستان و همرزمانش که به شهادت رسیده بودند میگفت. بارها از همرزمانش و از شوق شهادتی که در وجودش بود برای مادر میگفت. برادرم با اینکه مدت زیادی در تهران زندگی کرده بود و برای مدت تقریباً طولانی آنجا به کار و زندگی مشغول بود، اما این موضوع تأثیری بر رفتار و کردارش نگذاشت و همچنان صفا و صمیمیت روستاییها را داشت.»

سرباز جاویدالاثر شهید عارف حمید در روز نهم آبان سال ۱۳۴۶ در یک خانواده پرجمعیت روستایی ساکن در روستای بیت مطیلب شهر ملاثانی از توابع شهرستان باوی دیده به جهان گشود.
به دلیل کمبود امکانات در روستای محل سکونش، مدرسهای برای تحصیل دانشآموزان نبود به همین خاطر نیز برای کسب علم و دانش به اهواز رفت و آمد میکرد.
با تلاش و سختیهای فراوان توانست در نوجوانی دیپلم بگیرد ولی پس از آن هم بیکار ننشست و به کار کشاورزی مشغول شد تا بتواند به خانواده خود کمک کند.
نزدیکان او میگویند که شهید عارف حمید اهل کار و تلاش بود و در خانه هم بیکار نمینشست و به خانواده خود در کارها کمک میکرد.
خیلی خوش اخلاق بود و با تواضع خاصی با همگان برخورد میکرد، همچنین خیلی تقید به اقامه نماز و انجام تکالیف شرعی داشت.
وی در سن ۱۹ سالگی به خدمت اعزام شد، در سپاه پاسداران مشغول انجام سربازی بود که به همراه دیگر رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و به نبرد با دشمنان اسلام پرداخت.
پس از حضور در جبهه سرانجام این رزمنده سپاه اسلام در روز پنجم خرداد سال ۱۳۶۷ در عملیات تک دشمن به فیض شهادت نائل آمد ولی پیکر پاکش در خاک جبهه ماند و از جمله شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس استان خوزستان محسوب میشود.
شهید عارف حمید در سن ۲۱ سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه شهد شیرین شهادت را نوشید و خانواده معظمش هنوز چشمانتظار بازگشت پیکر مطهرش هستند.
بسیجی شهید غلامحسین خلفزاده فرزند علیمحمد است که در سوم آبانماه سال 1349 در اهواز دیده به جهان گشود و در دوران هشت سال دفاع مقدس به همراه دیگر رزمندگان اسلام راهی جبهه شد.
این رزمنده دلیر پس از حضور در جبهه در تاریخ سوم فروردینماه سال 1367 در تپه ریشن کردستان عراق به فیض شهادت نائل آمد و نام خود را زمره 23 هزار شهید استان خوزستان ثبت کرد.
پس از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید غلامحسین خلفزاده به زادگاهش انتقال یافت و با حضور اقشار مختلف مردم و خانوادههای شهدا تشییع شد.
شهید غلامحسین خلفزاده درسن 18 سالگی در عملیات والفجر 10 مدال شهادت را به گردن آویخت و پیکر پاکش در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز، ردیف 17 مزار 27 آرام گرفت.

شهید مدافع امنیت هادی کنعانی بیست و چهارم آذر سال ۱۳۶۰ در یک خانواده پرجمعیت در آبادان چشم به جهان گشود، هفت خواهر و دو برادر دارد که خود کوچکترین فرزند خانواده بود.
در نوجوانی اوقات و فراغت خود را همراه دوستانش در مسجد سپری میکرد، در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کرد و در این رشته دیپلم گرفت.
بعد از گرفتن دیپلم به خدمت سربازی رفت و سپس در نیروی انتظامی جذب و مشغول خدمت شد.
در سال ۱۳۸۶ با یک بانوی متدین ازدواج کرد که صاحب یک پسر شد و پسر دیگرش نیز پس از شهادت پدر بهدنبا آمد، در طول زندگی مشترک خود که ۱۴ سال طول کشید، برای همسرش یک همراه خوب و نقش یک حامی را ایفا کرد، همچنین برای پسرش نیز پدری مهربان و دلسوز بود.
در کلانتریهای زیادی در سراسر خوزستان خدمت کرد که در محل خدمت خود برای مردم پدرانه دلسوزی میکرد.
خیلی مهربان بود ولی در هنگام کار مصمم و قاطع و تمام تلاشش را به کار میبست که حق کسی ضایع نشود.
آنقدر دلسوز مردم بود که همراه با تعدادی از همکارانش صندوقی را تشکیل داده بودند و ماهیانه مقداری از حقوق خود را به نیازمندان و مستضفعان اختصاص دادند.
بسیار خانوادهدوست بود و به پدر و مادر خود علاقه زیادی داشت به طوری که مانند یک خادم به آنها خدمت میکرد.
شهید هادی کنعانی رئیس پلیس اطلاعات و امنیت فرماندهی انتظامی شهرستان کارون ۲۸ آبان سال ۱۴۰۰ در درگیری با سارقان مسلح در قلعهکنعان به درجه رفیع شهادت نائل آمد که پیکر پاکش پس از تشییع در شهرستان کارون، در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی چهاردهم آبانماه سال ۱۳۶۲ در بیمارستان پارس اهواز دیده به جهان گشود. بنا بر عهدی که پدر شهید با امام زمان(عج) بسته بود نام او را مهدی گذاشتند تا در آینده سربازی فداکار برای صاحب الزمان(عج) باشد که بدین ترتیب نخستین فرزند خانواده و چشم و چراغ آنها شد.
تحصیلاتش را تا سال ۱۳۷۲ در دبستان شهید مدرس بیبیان مسجدسلیمان انجام داد، از همان سال اول دبستان به دلیل ذوق و پشتکار خود و معلم دلسوزش در فراگیری علم نمونه بود و نمرات درسیش همیشه بیست و نوزده میشد، به گونهای که کلمات و جملات روزنامهها را بهراحتی میخواند.
در دوران تحصیل، شاگردی نمونه بود و در دروس هم ممتاز، برای همین به بچههایی که مشکل درسی داشتند در خانه بهصورت افتخاری درس میداد، همچنین در مسجد امام رضا(ع) حضور فعال داشت و اغلب اوقات مکبر نماز جماعت میشد.
دوران راهنمایی را در مدرسه فردوسی گذراند و در کنار درس، مسئولیت راهاندازی بسیج دانشآموزی را نیز عهدهدار شد، سال ۱۳۷۶ وارد دبیرستان معراج اندیشه(شاهد) شد و به فعالیتهایش در بسیج دانشآموزی ادامه داد.
بعد از دوره افسری جهت ادامه خدمت مهرماه ۱۳۸۴ بهعنوان مربی در مرکز تربیت پاسداری علویون قم مشغول به کار شد.
سال ۱۳۸۵ ازدواج کرد و همراه خانواده در قم ساکن شدند. به دلیل داشتن مدرک درجه یک داوری، در زمینه داوری مسابقات فوتبال در قم و استانهای همجوار فعالیت میکرد.
پس از اعزام به سوریه، یکشنبه ۱۶ خردادماه سال ۱۳۹۵ در روستای القراصی حلب شربت شهادت را در سن ۳۳ سالگی نوشید و پیکر مطهرش بنابر وصیتش در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم در قطعه ۲۲ مدافعان حرم آرام گرفت.

_abcz.jpg)

شهید ایرج کسمتی در روز دوازدهم آبان ماه سال 1335 در شهر اهواز دیده به جهان گشود، پدرش غلامعلی نام داشت و کارگر راه آهن بود.
در کودکی به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و در تاریخ نهم مهر ماه سال 1358ازدواج کرد که حاصل ازدواجش یک فرزند دختر است.
وی در جوانی به ارتش پیوست و از طریق نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی لشگر 92 زرهی اهواز به جبهه اعزام شد و در نبرد یا دشمن شرکت کرد.
پس از حضور در جبهه در عملیات رمضان حضور یافت و در تاریخ 24 تیر ماه سال 1361 بر اثر اصابت ترکش به بدن به فیض شهادت نائل آمد.
پس از شهادت پیکر پاک و مطهر شهید ایرج کسمتی به زادگاهش اهواز انتقال یافت که با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های شهدا، دوستان و بستگان تشییع شد و در منزگاه ابدی آرام گرفت.
شهید ایرج کسمتی در سن 26 سالگی در منطقه عملیاتی شرق بصره (خوزستان) شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در قطعه 7 گلزار شهدای اهواز، ردیف 3 مزار 10 آرام گرفته است.


کودک خردسال شهید محمدطاها اقدامی چهارم آبان سال 1392 بهعنوان دومین فرزند در اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش در ارتش مشغول به خدمت بود که به دلیل ماموریت کاری به اهواز مهاجرت کردند.
وی در صبح روز شنبه 31 شهریور سال 1397 به منظور تماشای رژه نیروهای مسلح در هفته دفاع مقدس با خانواده در بلوار قدس اهواز حضور یافت که هدف تیر کین تروریستها قرار گرفت و به همراه 22 نفر دیگر به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید محمدطاها اقدامی و دیگر شهدا با حضور کمنظیر مردم استان خوزستان و دیگر نقاط کشور در صبح روز دوشنبه دوم مهرماه از حسینیه ثارالله اهواز تا چهارراه سلمان فارسی تشییع شد و پس از آن رهسپار دیار خود شد.
پس از انتقال به اصفهان پیکر پاک شهید محمدطاها اقدامی بههمراه شهید مدافع حرم محمدتقی کریمی از مدافعان حرم لشکر فاطمیون با حضور اقشار مختلف مردم در این شهر تشییع شد و سپس در گلزار شهدای صحن امامزاده سید صالحه خاتون(س) روستای ازان بخش میمه آرام گرفت.
پدر شهید محمدطاها اقدامی میگوید: «بیشتر اوقات بعد از برگشت از محل کار، محمدطاها کنار درب خانه منتظر و به پیشواز من آمد، اگر دیر هم میآمدم صندلی میگذاشت و روی آن مینشست، منتظر میماند تا برگردم. در روزهای گرم و سوزان تابستان اهواز نگرانی من محمدطاها بود که در گرما و بیرون از خانه منتظرم ایستاده است، هر چه هم تأکید و سفارش میکردم که بابا، من زمان برگشت از محل کار زنگ میزنم تا بیایی دم در، فایدهای نداشت، رأس ساعت همیشگی بیتوجه به تاخیر بابا در حیاط منتظر آمدنم بود.»




دانشآموز شهید وحید الهی بیستوسوم مردادماه سال 1350 در بهبهان پا بهعرصه وجود گذاشت.
ایام کودکی با الطاف الهی تحت تربیت اسلامی پدر و مادر قرار گرفت و در دامان پر مهر والدین خود دوران طفولیت را با شادی کودکانه گذراند.
دوران دبستان را با عشق و علاقهای که به درس داشت با نمرات خوب به پایان رساند و در همین ایام با بچههای محل به مسجد میرفت و در کلاسهای قرآن و درس شرکت میکرد.
نماز خواندن را در کودکی به خوبی یاد گرفت و تا وقت شهادت تقید خاصی به انجام عبادات داشت. در دوران راهنمائی، نوجوانی پرشور بود و علاقه وافری به درس و فعالیتهای مذهبی نشان میداد.
نوجوانی مسئولیتپذیر، آرام، باوقار و متین بود، به دلیل حسن مسئولیتی که در وجودش نهفته بود و مهر و محبتی که به برادر بزرگتر خود که فلج بود داشت بیشتر کارهای او را خود به عهده میگرفت و صمیمیتی خاص بین آن دو برقرار بود.
رابطهاش با والدین بسیار صمیمی و مهربان بود و اعضای خانواده را دوست میداشت. خیلی شوخطبع بود و کودکان را دوست میداشت و با آنها بازی میکرد.
نسبت به همسایهها احترام خاصی قائل بود و کارهای آنها را در حد توان انجام میداد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در برنامههای فرهنگی و مذهبی مساجد و مدرسه حضوری فعال داشت. همچنین در مراسمات مسجد و در نمازجماعت شرکت میکرد.
سرانجام روز چهارم آبان سال 1362 در حالیکه با دیگر همکلاسیهایش به درس معلمشان گوش میدادند با اصابت موشک صدامیان به مدرسه راهنمائی شهید پیروز بهفیض شهادت نائل شد و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهبهان آرام گرفت.



سرباز شهید نبیالله گنجیارجنکی برادر شهید صفیالله گنجیارجنکی است که در روز هجدهم خردادماه سال 1341 در شهر اهواز دیده به جهان گشود
در سالهای آخر جکومت پهلوی در کنار برادرانش در فعالیتهای ضد رژیم شاهنشاهی شرکت میکرد و همراه هم عکسها و پوسترهای امام خمینی(ره) و کتب دینی و مذهبی همچون کتابهای شهید مطهری را در نقاط مختلف توزیع میکردند که یک بار بهدلیل همین مبارزات و فعالیتها همراه با برادر دیگرش شهید صفیالله گنجیارجنکی توسط ماموران شاه دستگیر شد و به زندان افتاد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دانشکده افسری پذیرفته شد ولی حضور در جبهههای حق علیه باطل را بر درس خواندن و رفتن به دانشکده ترجیح داد و همچون سابق به فعالیتهای مذهبی و اعتقادی خود ادامه داد.
مدتی هم عضو بنیاد شهید انقلاب اسلامی بود و در این نهاد انقلابی نیز فعالیت کرد و با شهید دکتر مصطفی چمران نیز آشنایی داشت.
در جوانی به سربازی رفت و پس از طی دوره آموزشی در ژاندارمری در شهر گنبدکاووس ابتدا به خرمآباد رفت و پس از مدتی به کردستان اعزام شد و در منطقه کامیاران همراه گشت با جندالله به منظور تامین جادهها و حفظ امنیت جاده مشغول به خدمت شد.
سرانجام در تاریخ در تاریخ هفدهم آبان ماه سال 1362 هنگامی که ماموریت شناسایی و کسب اطلاعات را بر عهده داشت هدف موشک آر پی جی عناصر کومله و دمکرات قرار گرفت و بهدرجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید نبیالله گنجیارجنکی در سن 21 سالگی در استان کردستان به شهادت رسید و تربت پاکش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز زیارتگاه عاشقان است.