پلاک عاشقی
نوشته هایی برای پاسداشت لاله های سرخ وطن
نگاهی کوتاه به زندگی شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی
شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی در روستای چولهول شهرستان پلدختر چشم به جان گشود، بهدلیل کمبود امکانات بهمدرسه نرفت ولی از ملاهای محلی سواد خواندن و نوشتن را یاد گرفت، اوقات فراغت خود را بهخواندن دعاهای چون کمیل و زیارت عاشورا سپری میکرد.
در کنار پدر به کشاورزی مشغول بود، سال 1357 ازدواج کرد که حاصل ازدواجش یک دختر و یک پسر بود که ۵ سال بعد از شهادتش پسر به پدر شهیدش پیوست، بسیار دلسوز، مهربان و شجاع بود هر جا نیاز به کمک بود بهدیگران یاری میرساند.
دیگران را سفارش میکرد که این دنیا محل گذر است بهفکر آخرت باشید و خانه آخرت خود را آباد کنید.
در دوران دفاع مقدس برادرش در جبهه مشغول گذراندن خدمت سربازی بود بهوی عرض کرد بهخاطر مادرم شما بمانید چون ممکن است هر دو نفرمان شهید شویم، گفت که شما وظیفه خود را انجام میدهید و من نیز بهتکلیف خود عمل میکنم. در دهم فروردین سال 1365 در حالیکه پسرش 40 روزه بود راهی جبهه شد. در آن لحظات آخر بههمسرش میگوید: من به جبهه میروم تیر به سرم میخورد و شهید میشوم اما کمی برای شما ناراحتم چون پیکرم باز نمیگردد، همسر شهید در جوابش گفت که اگر واقعا اینطور است نرو، شهید گفت بهخدا قسم اگر بال داشتم تا مناطق عملیاتی پرواز میکردم تا به تکلیفم عمل کنم.
شهید فریدونی، در محاصره نیروهای بعثی تیر بهسرش اصابت کرد و روز 25 اردیبهشت 1365 در منطقه حاج عمران مزد کارهای نیک خود را با شهادت دریافت اما بهدلیل محاصره پیکر پاک شهدا در منطقه ماند و به همراه دیگر همرزمانش جاویدالاثر شد.
نگاهی کوتاه به زندگی شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی
شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی سال 1341 در روستای چولهول شهرستان پلدختر بهدنیا آمد، در کنار پدر به کارهای کشاورزی مشغول بود. بهدلیل کمبود امکانات بهمدرسه نرفت ولی در کنار ملاهای محلی سواد خواندن و نوشتن را یاد گرفت، اوقات فراغت خود را بهخواندن دعاهای چون کمیل و زیارت عاشورا سپری میکرد.
در سال 1357 ازدواج کرد که یک دختر و یک پسر دارد، از لحاظ اخلاقی بسیار دلسوز، مهربان و شجاع بود هر جا نیاز به کمک بود بهدیگران یاری میرساند.
همیشه دیگران را سفارش میکرد که این دنیا محل گذر است بهفکر آخرت باشید و خانه آخرت خود را آباد کنید.
دفاع در مقابل دژخیمان بعثی را وظیفه خود دانست، در آن دوران برادرش در جبهه مشغول گذراندن خدمت سربازی بود بهوی عرض کرد بهخاطر مادرم شما بمانید چون ممکن است هر دو نفرمان شهید شویم شهید گفت که شما وظیفه خود را انجام میدهید و من نیز بهتکلیف خود عمل میکنم. در 10 فروردین سال 1365 در حالیکه پسرش هنوز 40 روز داشت راهی جبهه شد. در آن لحظات بههمسرش میگوید: من به جبهه میروم تیر به سرم میخورد و شهید میشوم اما کمی برای شما ناراحتم چون پیکرم باز نمیگردد، همسر شهید در جوابش گفت که اگر واقعا اینطور است نرو، شهید گفت بهخدا قسم اگر بال داشتم تا مناطق عملیاتی پرواز میکردم تا به تکلیفم عمل کنم.
سرانجام در 25 اردیبهشت 1365 در منطقه حاج عمران مزد کارهای نیک خود را با شهادت دریافت میکند.
بهگفته دوستان شهید فریدونی، منطقه در محاصره نیروهای بعثی بود تیر بهسرش اصابت کرد و بهشهادت رسید اما بهدلیل محاصره پیکر شهدا در منطقه ماند.