نگاهی کوتاه به زندگی شهید توکلی دبیر

شهید توکلی دبیر سال 1334 در یک خانواده مذهبی و پرجمعیت در روستای قپچاق بخش مرحمت‌آباد(چهار برج) میاندوآب استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود.

از همان دوران نوجوانی همراه با دیگر برادرانش در مزرعه مشغول کار کشاورزی شد تا کمک حال مخارج خانواده خود شود.

خیلی متین و مهربان بود و با اطرافیان، دوستان و همسایگان با مهر و محبت رفتار می‌کرد، به پدر مادرش خیلی احترام می‌گذاشت و آنها را از صمیم قلب دوست داشت و با آنها خوش‌رفتار بود.

ارادت خاصی به اهل بیت(ع) به‌ویژه حضرت امام حسین(ع) داشت و در ایام سوگواری محرم در کنار سوگواران حسینی به عزاداری برای سیدالشهدا(ع) می‌پرداخت.

اهمیت ویژه‌ای برای دید و بازدید با اقوام و بستگان قائل بود و به نحو احسن صله رحم را انجام می‌داد و مرتب به فامیل خود سر می‌زد و جویای احوال آنها می‌شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ازدواج کرد و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و قبل از آن حضور ضد انقلاب در منطقه آذربایجان به مبارزه با حزب دمکرات و کومه‌له می‌پردازد.

در همان سال‌های نخست پیروزی انقلاب، به‌منظور مقابله با ضد انقلاب به منطقه سد نوروزلو منطقه میاندوآب اعزام می‌شود که در حین انجام وظیفه در روز 26 مرداد سال 1362 به‌فیض شهادت نائل می‌آید.

پس از شهادت پیکر پاک شهید توکلی دبیر به بخش مرحمت‌آباد انتقال می‌یابد که با حضور اقشار مختلف مردم و جمعی از خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگران در زادگاهش تشییع می‌شود و پس از آن در گلزار شهدای روستای قپچاق در کنار دیگر شهیدان آرام می‌گیرد.

نگاهی کوتاه به زندگی دانش‌آموز شهيد حسن بزرگی

دانش‌آموز شهيد حسن بزرگی پنجم اردیبهشت سال 1350 در روستای قپچاق از توابع بخش مرحمت‌آباد(چهار برج) شهرستان میاندوآب دیده به جهان گشود.

در اوایل سال 1363 زمانی‌که هنوز به سن 13 سالگی نرسیده بود عازم جبهه شد و سرانجام در 21 اسفندماه سال 1363 در جزیره مجبون به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در گلزار شهدای روستای قپچاق آرام گرفت.

شهيد حسن بزرگی در سن 13 سالگی در عملیات بدر همراه با فرمانده محبوبش سردار شهید آقا مهدی باکری شربت شهادت را نوشيد و به‌عنوان کم سن و سال‌ترین شهید دوران دفاع مقدس استان آذربایجان‌غربی لقب گرفت.

در ادای فرايض دينی خيلی جدی و حساس بود. به قرآن کریم علاقه وافر داشت، از افراد ضدانقلاب بيزار بود و از قبل از اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل عضو گروه مقاومت بسیج روستای قپچاق هم بوده است، با اینکه نوجوان بود ولی دلی رئوف و مهربان داشت.

تا سال 1363 همراه با پدرش در روستای قپچاق به شغل كشاورزی مشغول بود، نتوانست در مدارس روزانه به تحصيل ادامه دهد به همین خاطر نیز برای سوادآموزی در كلاس‌های شبانه نام‌نویسی کرد.

به علت داشتن روح سرشار از عشق به امام راحل، لحظه‌ای فكر جبهه از ذهنش خارج نمی‌شد. در سال 1363 اين عشق لبريز می‌شود و شوق ديدار معشوق، او را به سوی جنوب كشور كشاند. بار اول در سلامت كامل به آغوش خانواده برمی‌گردد. ولی روح بلندش اجازه نمی‌دهد كه در خانه بماند، دوباره عازم جبهه می‌شود. ولي اين بار معامله او با خدايش محقق می‌شود و روح پاكش به عنوان هديه‌ای از خطه آذربايجان قهرمان در آغوش فرشتگان به آسمان‌ها پرواز می‌كند.